درس خارج فقه استاد اشرفی

94/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حرمت غيبت /نوع چهارم از مکاسب محرّمة/ مکاسب محرّمه

بررسی أدلّه داله بر حرمت غیبت و کبیره بودن آن:

مسأله غیبت از مسائل بسیار مبتلا به بوده، متاسفانه افراد برای تفرّج غیبت را نقل محافل خود قرار می دهند. همانطور که می دانیم غیبت، ذکر عیبی است که واقعاً در شخص وجود داشته باشد، و الّا عیبی که وجود خارجی نداشته باشد که دروغ و بهتان خواهد بود مرحوم شیخ انصاری در مکاسب می فرمایند: گاهاً شخص از باب ترحّم بر دیگری، غیبت او را می کنند.[1]

در أصل حرمت غیبت اختلافی نیست، البتّه برخی از إعلام در دلالت برخی از آیات و روایات بر حرمت غیبت مناقشه کرده اند، ولی در مجموع در حرمت آن نمی توان مناقشه کرد، به مقتضای بحث علمی به بررسی آیات و روایات می پردازیم.

إستدلال به آيه «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً»

تقریب إستدلال به آیه: مرحوم شیخ انصاری و آية الله خوئی معتقدند که آیه شریفه ﴿وَلٰا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتاً﴾[2] دلالت بر حرمت غیبت می کند؛ چه آن که در آیه شریفه مومن به منزله برادر، آبروی او به مانند گوشت تشبیه شده، سخن گفتن پیرامون او به منزله خوردن گوشت او ، و عدم حضور و توجّه نکردن غیبت شونده به مرده و میته تشبیه شده است، لذا آيه شریفه دلالت بر حرمت می کند، یعنی همانطور که شخص دوست ندارد که گوشت بردار مومن خود را بخورد، همچنین مسلمان نباید دوستار آن باشد که غیبت بردار مومن خود را بکند.

مرحوم أستاد خوئی می فرمایند: در ابتدا آیه خدای متعال تصریح به نهی حرمت غیبت کرده است، سپس در ادامه کبیره بودن آن را بیان می کند، ایشان در بیان وجه تشبیه «غیبت کننده» به خورنده مردار می فرمایند: وجه تشبیه یا به خاطرآن است که غیبت کننده در قیامت جیفه و کثافت می خورد یا به خاطر آن است که او همانند درنگان وسگان می باشد، یا به خاطر آن است که حرمت غیبت همانند حرمت اکل میته بلکه بالاتر از آن است، همچنان که در روایت تفسیر إمام عسکری  که البتّه أستاد خوئی آن را ضعیف می دانند ـ آمده است.

إشکال به إستدلال به آيه: مرحوم ایروانی و مرحوم أستاد خمینی در إستدلال به آیه شریفه بر کبیره بودن غیبت، بلکه در أصل دلالت آیه بر حرمت مناقشه کرده اند.

کلام مرحوم ایروانی: مرحوم ایروانی در مقام إشکال به شیخ انصاری می فرمایند:

الف. آیه شریفه در صدد بیان تشبیه غیبت به خوردن موضوع با توضیح با تفصیلی که مرحوم شیخ بیان کرده اند و هر جزء از مشبه را به جزئی از مشبّه به تشبیه کرده اند، نمی باشد.

ب. اساساً چنین تشبیهی نادرست است، چه آن که هیچ مناسبتی بین آبروی مومن و گوشت، غیبت کردن با خوردن، غائب بودن غیبت شونده با موت غیبت شونده ندارد، تا چنین تشبیهی را بیان کنیم.

ج. مراد آیه شریفه صرفاً بیان أصل حکم غیبت است، یعنی غیبت در شدّت حرمت و ممنوعیت آن، همانند خوردن گوشت بردار مومن است، یا به آن جهت است که ملاک ممنوعیت در خوردن گوشت برادر مومن در غیبت هم هست، و آن اشمئزاز و ناپسندی که در خوردن گوشت مردار آدمی است در غیبت کردن نیز هست.

د. شاید آیه شریفه در صدد بیان آن است که جزاء و عقوبت غیبت کننده در قیامت آن است که در قیامت به غیبت کننده امر می شود که گوشت برادر مومن مرده خود را بخورد، یا آن که آیه شریفه در صدد بیان تجسّم أعمال در قیامت باشد، یعنی در قیامت غیبت برادر مومن به صورت خوردن گوشت برادر مرده می باشد،

هـ . تعلیل در آیه شریفه اشاره به آن دارد که حکم إرشادی محض می باشد، لذا آیه در صدد إثبات حرمت تعبّداً نمی باشد.[3]

کلام أستاد خمینی: مرحوم أستاد خمینی می فرمایند اگر چه غیبت حرام است بلکه از کبائر می باشد ولی می توان در دلالت آیه بر حکم تکلیفی مناقشه کرد، ایشان می فرمایند:

آیه شریفه دالّ بر حرمت غیبت، بلکه این که از کبائر است، می کند، این مطلب را به دو صورت می توان إثبات کرد:

    1. به جهت اشاره به مسئله تجسم اعمال، همچنان که در این روایت آمده «عن النبي  : إنّه نظر في النار ليلة الإسراء فإذا بقوم يأكلون الجيف، فقال: يا جبرئيل، من هؤلاء؟ قال: هؤلاء الذين يأكلون لحم الناس»[4] ، امّا این که از کبائر است به خاطر وعده به عذاب داده شده، هر چند وعده صریح به آتش داده نشده باشد، همچنان که از روایت عبدالعظیم حسنی إستفاده می شود که مجرّد وعده بر عذاب هر چند وعده بر آتش نباشد کافی است.

    2. آن که مراد تنزیل حکمی باشد، یعنی غیبت در حکم خوردن گوشت بردار مومن است، این مطلب از برخی از روایات إستفاده می شود، «الْإِيمَانُ هُوَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ وَ اجْتِنَابُ جَمِيعِ الْكَبَائِرِ...وَ أَكْلُ الْمَيْتَةِ»[5] ؛

«اعلموا أنّ غیبتکم لأخیکم المؤمن من شیعة آل محمّد  أعظم في التحریم من المیتة، قال الله: «لایغتب بعضکم بعضاً».[6]

سپس ایشان می فرمایند:

البتّه می توان در أصل دلالت آیه شریفه بر کبیره بودن، بلکه در أصل دلالت بر حرمت غیبت مناقشه کرد، چه آن که إحتمال دارد ذیل آیه صرفاً به صدد تشبیه و تنظیر غیبت به خوردن گوشت برادر مومن می کند، لذا آیه إرشاد به حکم عقل بر قبح غیبت می کند، برخی از روایات بر این مسئله دلالت می کند: مثل روایت مجمع البیان در شان آیه شریفه: «نزلت في رجلين من أصحاب رسول اللّه  و سلّم اغتابا رفيقهما و هو سلمان، إلى أن قال: فقال لهما: «مالي أرى خضرة اللحم في أفواهكما»؟ قالا: يا رسول اللّه، ما تناولنا يومنا هذا لحما. قال: «ظللتم تأكلون لحم سلمان و أسامة»»[7] ، و همچنین روایت جامع الأخبار «قال  «كذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو يأكل لحوم الناس بالغيبة»»[8] ، و همچنین روایت قطب راوندي «مرّ رسول اللّه  و سلّم بناس من أصحابه فقال لهم: «تخلّلوا» فقالوا: ما أكلنا لحما، فقال: «بلى مرّ بكم فلان فوقعتم فيه»»، و همچنین روایت معانی الاخبار ««إنّ اللّه يبغض البيت اللحم... إنّما البيت اللحم البيت الّذي تؤكل فيه لحوم النّاس بالغيبة»».[9]

البتّه در نهایت می فرمایند: نمی توان أصل دلالت آیه شریفه بر حرمت را انکار کرد، امّا دلالت آن بر کبیره بودن غیبت قابل تامّل می باشد.[10]

بیان أستاد اشرفی: با توجّه به تقریبی که برای وجه تشبیه بیان شد، روشن شد که تشبیه صرفاً در أصل وزر و گناه نیست، چه آن که در روایت آمده «سباب المؤمن فسوق و قتاله کفر وأکل لحمه معصية وحرمة ماله کحرمة دمه»[11] در این حدیث غیبت را تعبیر به اکل به لحم مومن کرده است. مراد از «وأکل لحمه معصية» به لحاظ دنیا است که در آن معصیت تحقّق پیدا می کند نه صرف تجسم عمل در قیامت. امّا روایت «ادام کلاب اهل النار» دلالت نمی کند که غیبت غذای جهنمیان بوده باشد، تا به این روایت إستدلال شود که تشبیه غیبت به لحم مومن از باب تجسم أعمال بوده است، چه آن که إحتمال دارد سگان جهنم افراد دیگری غیر از غیبت کنندگان بوده باشد.

آيه: ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ﴾:

مرحوم شیخ انصاری به آیه شریفه: ﴿وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ﴾[12] ، بر حرمت غیبت إستدلال شده است، چه آن که «ویل» یا به معنای چاه مخصوص در جهنم است، یا به معنای عذاب است.

إشکال شده که نسبت «همزه و لمزه» با «غیبت» عموم من وجه است، چرا که «همزه و لمزه» عبارت است از اشاره و یا تفّکه و سخنی که در مقام تنقیص باشد، به تعبیر دیگر: کسی که طعنه زیادی به غیر حق به دیگری می زند.. امّا «غیبت» همچنان که به اشاره است ممکن است، به لسان نیز تحقّق پیدا می کند. مضافا به آن که در غیبت لازم نیست که شخص در صدد تنقیص باشد، چه آن که بر ذکر عیب دیگری حتّی بدون قصد تنقیص، غیبت صادق است.

آقای خوئی و تبریزی عموم من وجه را اینگونه تقریب می کنند: «همزه و لمزه»، ذکر عیب و تنقیص دیگری در حضور یا در غیبت، با زبان یا غیر زبان است، ولی «غیبت» اظهار عیب مستور می باشد، و نسبت عموم من وجه است، چه آن که تنقیص گاهی به ذکر عیب ظاهر است، که در این صورت «همز و لمز» صادق است ولی غیبت صادق نیست.. همچنان که ممکن است اظهار عیب مستور به داعی دیگر غیر از هتک و تنقیص باشد که در این صورت «غیبت» صادق است ولی «همز و لمز» صادق نیست، و روشن است که نمی توان دلیل یک عنوان را دلیل بر عنوان دیگر قرار داد، هر چند که در برخی از مصادیق مشترک باشند.[13] [14]

بیان أستاد اشرفی: در جواب إشکال باید گفت: قدر جامع بین «همزه و لمزه» و «غیبت» حرام است، یعنی ذکر عیبی که به صورت اشاره باشد و به قصد تنقیص باشد. و در ما بقی به عدم قول به فصل حکم به حرمت می کنیم.

آیه شریفه ﴿لٰا يُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ﴾:

به آيه ﴿لايُحِبُّ اللّٰهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ كَانَ اللَّهُ سَمِيعاً عَلِيماً﴾ بر حرمت غیبت إستدلال شده است.[15]

أستاد خوئی در إستدلال به آیه إشکال می کنند و می فرمایند: اولاً شامل تمام أقسام غیبت نمی شود، و ثانیاً: «لایحب» دالّ بر حرمت نیست، و با کراهت نیز سازگارا است، انجام مکروهات هم ناپسند می باشد، بنابراین آیه دلالت بر حرمت نمی کند. مضافا به آن که جهر به سوء همیشه إعلام به بدی نیست، غیبت شامل ذکر کار خوب شخص دیگری در صورتی که شخص با شنیدن آن ناراحت شود، نیز می شود «ذکرک أخاک بما لو سمعه لساء».[16]

بیان أستاد اشرفی: می توان از دو إشکال پاسخ داد: اوّلاً: اگر آیه را مختص به برخی از أقسام غیبت بدانیم، می توان با عدم قول به فصل حرمت غیبت در سائر أقسام را إثبات کرد. ثانیاً: نهی از جهر بالسوء در آیه را نمی توان حمل بر کراهت کرد، چرا که روشن است که جهر بالسوء نسبت به من ظلم مستحبّ نیست؛ بلکه مباح است و استثناء مباح از عموم «ولایحلّ» دلیل عدم اباحه جهر به سوء من القول است؛ لذا ادعای حمل نهی در آیه بر کراهت بعید به نظر می رسد.

آيه شریفه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفٰاحِشَةُ﴾

به آیه شریفه «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفٰاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ»[17] بر حرمت غیبت إستدلال شده است، چه آن که غیبت کننده از کسانی است که اشاعه فاحشه می کنند.

به إستدلال به آیه شریفه إشکال شده که منتشر شدن فاحشه ملازم با غیبت کردن نیست، مثلاً کسی که زخم پنهانی در بدنش دارد و دوست ندارد منتشر شود، بازگو کردن آن غیبت به شمار می آید، ولی اشاعه فاحشه نمی باشد، مضافاً به آن که ممکن است شخص غیبت بکند ولی در عین حال، به هیچ وجه دوست نداشته باشد که محرّمات در خارج تحقّق پیدا کند.. مضافا به آن که مراد از اشاعه فاحشه، کثرت و تکرار وجودی آن است، و ارتباطی با بیان و اظهار فاحشه و بدی ندارد. همچنان که حبّ شیوع فاحشه با غیبت متفاوت است.

بیان أستاد اشرفی: با توجّه به برخی از روایات که در ذیل آیه شریفه وارد شده، می توان به آیه بر حرمت غیبت إستدلال کرد، در صحیحه ابن ابی عمیر آمده: «من قال في مؤمن ما رأته عيناه و سمعته أذناه، فهو من الذين قال اللّه عزوجل «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفٰاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِيمٌ»»[18] ، بنابراین مراد از حب شیوع فاحشه معنای متداول آن نیست بلکه مطلق اظهار و کشف سرّ می باشد. مرحوم إمام إستدلال به آیه شریفه را به ضمیمه صحیحه تمام می دانند.[19]

تحصّل من جمیع ما ذکرناه.. در مجموع می توان به آیات چهار گانه بر حرمت «غیبت» إستدلال کرد، بلکه در برخی از موارد می توان کبیره بودن گناه را هم إثبات کرد.

 


[1] کتاب المکاسب، شیخ انصاری، ج1، ص332.
[2] حجرات/سوره49، آیه12.
[3] حاشية المکاسب، ایروانی، ج1، ص32.
[4] مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج9، ص125، تتمه ابواب احکام العشرة، باب132، ح43.
[5] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج15، ص329، ابواب جهاد النفس، باب46، ح33.
[6] مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج9، ص113، تتمه ابواب احکام العشرة، باب132، ح1.
[7] مجمع البیان، طبرسی، ج9، ص225.
[8] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص283، ابواب احکام الشعرة، باب152، ح16.
[9] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص285، ابواب احکام الشعرة، باب152، ح17.
[10] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، ص245-247.
[11] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج12، ص297، ابواب أحکام العشرة، باب158، ح3.
[12] همزه/سوره104، آیه1.
[13] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص499.
[14] إرشاد الطالب، تبریزی، ج1، ص187.
[15] در نجف یکی از دوستان می گفت از این آیه استفاده می شود که برای مظلوم فقط داد خواهی و ذکر مظلومیتش فقط نزد حاکم جائز است، ولی نظر من این بود که آیه دلالت می کند بر این که کسی که مظلوم شده می تواند در برابر دیگران جهر به سوء بکند، هر چند در غیر حاکم، أستاد خوئی در نهایت کلام بنده را تایید کردند.
[16] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص499.
[17] سوره نور، آیه19.
[18] سوره نور، آیه19.
[19] . المکاسب المحرمة، امام خمینی، ج1، ص247.