درس خارج فقه استاد اشرفی

94/08/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة اعانة بر إثم/ قصد متعاملين منفعت حرام/ نوع دوم از مکاسب محرمه/ مکاسب محرمه

اشاره به مباحث گذشته:

پس از آن که دليل اوّل «آيه شريفه «ولاتعاونوا علي الإثم والعدوان»[1] ودليل دوم «اجماع» بر حرمت إعانه بر إثم بررسي شد، اينک به بررسي دليل سوّم بر حرمت إعانه بر إثم مي پردازيم که عمده دليل در مسئله است.

دليل سوّم بر حرمت إعانه بر إثم:دليل سوّم بر حرمت إعانه بر إثم، أدلّه نهي از منکر است.

محقّق اردبيلي[2] فرموده مقتضي أدلّه نهي از منکر، حرمت إعانه بر إثم است؛ اگرچه إعانه بر إثم، ابتداء عمل حرامي نيست، ولي مقتضاي أدلّه وجوب نهی از منکر، حرمت آن است؛ مثلاً اگر کسي که خمر درست می کند يا قتل نفس می کند، عمل حرامي انجام داده، امّا کسي که انگور را به خمار مي فروشد يا به دست ظالم شمشير مي دهد، حرام ابتدائي نيست، ولي از باب «حرمت نفس خمر و نفس قتل » اين عمل حرام است. زیرا مقتضای أدلّه نهی از منکر جلوگیری از تحقّق منکر «یعنی دفع المنکر» است و با ترک بیع العنب و ترک دادن شمیشیر به ظالم جلوگیری از وقوع منکر خواهد شد.

و بعبارة اخری:«نهي از منکر»، عبارت از «رفع منکر» و برداشتن کار ناپسند است، مثل آن که زجر و منع مي کنيم کسي را که در حال إرتکاب شرب خمر است، تا از إرتکاب حرام باز داريم. وگفته شده که همانطور که «رفع منکر» واجب باشد، «دفع منکر» نيز واجب است، مراد از «دفع منکر» آن است که تلاش کنيم که مقدمات حرام تحقّق پبدا نکند، تا در نتیجه عمل منکر در خارج تحقّق پيدا نکند. تفاوت «رفع» با «دفع» آن است که «رفع» عبارت از برداشتن شيء موجود است، و«دفع» عبارت از جلوگيري از شيء موجود قبل از تحقّق آن است؛ به قول معروف: «پيشگيري بهتر از درمان است»؛ پيشگيري از مرض اولي است از معالجه بعد از حصول مرض.ويکي از راه هاي جلوگيري از منکر، «نفروختن انگور به خمّار» است، در نتيجه، خمر ساخته نمي شود، وشرب خمر محرّم تحقّق پيدا نمي کند، يا آن که شمشير را به دست ظالم ندهيم، قتل در خارج تحقّق پيدا نمي شود.لذا محقّق اردبيلي فرموده اند که: إعانه بر إثم، چون موجب ايجاد منکر است، لذا «دفع» آن واجب است.

اشکالات تقريب سوّم: به اين إستدلال به چند وجه إشکال شده است.

وجه اوّل:در صورتي که عمل معين علتّ منحصره براي وصول به حرام و تحقّق حرام در خارج باشد، در اين صورت «دفع منکر» واجب است، وإعانه بر آن عمل حرام مي باشد؛ چرا که تحقّق عمل حرام در خارج مبغوض نزد شارع است.امّا در صورتي که تحقّق حرام متوقّف بر فرد خاصي نباشد، در اين صورت «دفع منکر» واجب نيست؛ چرا که اگر اين فرد انگور را نفروشد، افراد ديگر انگور را به خمّار مي فروشد و خمر و شرب خمر در خارج وجود پیدا خواهد کرد و ترک فروش زید صاحب انگور موجب دفع وقوع منکر نخواهد شد.

إشکال در وجه اول که محقّق ایروانی مطرح کرده است: نهی ازطبیعت خمر یا شرب خمر منحل به نواهی متعدّد کسب افراد طبیعت خمر آن هم به نحو عموم استغراقی نسبت به مکلّفین می شود بنابراین هر فرد مسلمان تحت نهی مستقل است که مخالفت آن موجب عقاب خواهد بود پس بر هر فرد اين عمل حرام است، وتحقّق آن در خارج مبغوض شارع است، وبايد همگان تلاش کنند که اين عمل در خارج تحقّق پيدا نکند؛ لذا وظيفه همگان است که به خمّار عنب نفروشند، تا خمر در خارج تحقّق پيدا نکند؛

بنابراين تکليف به هر فرد فرد ثابت است و ترک هریک مقدمه یک فرد از خمر حرام خواهد بود نه آن که مجموع ترک فروش عنب به خمار مقدمه حرام واحد باشد تاکسی بگوید که ترک فروش زید عنب خود را مقدمه ترک خمر نسبت پس با فرض جهل به حصول خمر با انگور دیگران موجبی برای ترک فروش زید باقی می ماند چه آن که از این حرف جواب داده می شود که بر هر مکلّف لازم است از حصول خمر با فروش انگور خویش جلوگیری کند تا این که منکری بوسیله انگور او حاصل نشود گرچه با انگور دیگران افراد دیگری از خمر تحقّق یابد بر این ترک فروش زید انگور خود را مقدمه ترک لااقل یک فرد از خمر خواهد بود نه این که مجموع ترکهای فروش انگور مقدمه ترک یک حرام باشند.

پاسخ إشکال مرحوم شيخ انصاري[3] و مرحوم أستاد خوئي[4] در پاسخ فرموده اند:

نواهي بر دو صورت است:گاهي نهي به نواهي متعدّده منحلّ مي شود؛ پس طبيعت منهي عنه است به نحو عموم استغراقي، مانند «شرب خمر»، که ترک آن بر تک تک افراد واجب است. پس تکليف به صورت انحلالي به تعداد افراد خمر و به تعداد مکلّفين منحلّ مي شود.گاهي تکليف وحداني است و متوجّه جمعي است، در اين موارد اگر عده اي از إرتکاب عمل اباء کنند، بر ديگران تکليف لازم نيست، مثلاً سنگ بزرگي که ده نفر باهم اگر جمع شوند مي توانند آن را بلند کند، حال اگر مولي امر به رفع اين سنگ بزرگ بکند، در صورتي که فقط پنج نفر از اين افراد مثلاً از بلند کردن سنگ خود داري کنند، در اين صورت تکليف از ما بقي افراد ساقط است، چرا که يک تکليف «بلند کردن سنگ بزرگ» بيشتر وجود نداشت، در اين صورت تکليف ساقط خواهد شد.در ما نحن فيه مي گوئيم:تحقّق «شرب خمر» مبغوض شارع است و هدف از ترک إعانه علی الإثم، عدم تحقّق اين مبغوض در خارج با ترک بیع العنب از همگان مي باشد، امّا اگر برخي از مکلّفين آن را ايجاد کنند، در اين صورت تکليف به عدم تحقّق شيء حرام در خارج، از باقي افراد ساقط مي شود. به تعبير ديگر:با توجّه به اينکه مبغوض شيء واحدي است، وترک آن به ترک همگان مي باشد، و اين مبغوض به افراد متعدّد منحل نمي شود، بنابراين اگر بدانيم که اين مبغوض در هر صورت به وسيله برخي از افراد در خارج تحقّق پيدا مي کند ـ چه من اراده تحقّق حرام در خارج را داشته باشم، يا خير ـ در اين صورت تکليف به عدم تحقّق اين مبغوض در خارج از من ساقط مي شود، چرا که علم دارم که غرض شارع که «عدم تحقّق مبغوض در خارج است» متحقّق نخواهد شد، و ترک بیع یک فرد مقدمه عدم تحقّق مبغوض در خارج نيست؛ بنابراين، تکليف به دفع منکر به وسیله عدم ايجاد مقدمات حرام در خارج، ساقط خواهد بود؛ لذا «دفع المنکر» بر فرد لازم نخواهد بود. در اینجا مرحوم سید در حاشیه مکاسب بیانات محققانه ای دارند که حاصل آن تایید نظریه مرحوم ایروانی است چه آن که حکمت در حکم متوجّه الی المجموع با علت حکم متوجّه الی کلی واحد خلط شده است و علیک باتامّل المراجعه.

 

توضيح کلام أستاد: نهي در «إرتکاب شرب خمر» به تک تک افراد، از قبيل قسم اوّل است، که به تعداد افراد مکلّفين تکليف منحل مي شود، امّا «إعانه بر بيعي که مقدمه شرب خمر است» از قبيل قسم دوّم است، که تکليف منحل نمي شود؛ بنابراين کيفيت تعلّق تکليف به «عدم تحقّق شرب خمر از مکلّف» با کيفيت تعلّق تکليف به «عدم ايجاد شرب خمر در خارج مطلقاً، و لو از غير مرتکب آن» تفاوت وجود دارد؛ چرا که تکليف در اولي انحلالي و در دوّمي مجموعي است.

بنابراين، توهم نشود که چرا حضرت أستاد، مثال «شرب خمر» را يک بار براي «نهي استغراقي» مثال زدند، و يک بار آن را براي «نهي مجموعي» تطبيق کردند».[5]

وجه دوّم: «اختلاف «دفع منکر» با «رفع منکر»»مرحوم شيخ مي فرمايند: «دفع از منکر» جلوگيري و تعجيز و عاجز کردنِ ديگري از انجام حرام است، امّا «نهي از منکر» به معناي بازداشتن و ردع از إرتکاب منکر واجب است، نه به معناي تعجيز ديگري؛ بنابراين حقيقت «دفع» با «رفع» متفاوت است. «قائل اين قول را نيافتيم در مکاسب؟؛»اشکال:مرحوم ايرواني در اين إستدلال که بين دفع منکر با رفع منکر تفاوت است، إشکال مي کنند، ايشان مي فرمايند:تمام موارد «نهي و رفع از منکر» در حقيقت «دفع منکر» هم هست؛ چرا که اگرچه نهي از حرام قبل از تحقّق آن، «دفع حرام» است، امّا نهي از استدامه حرام وتلاش براي تحقّق نيافتن ادامه معصیت ديگر، «رفع حرام» است، لذا پس از نوشیدن جرعه اوّل از شرب خمر محرّم که دیگر جای نهی نیست، نهي و ردع از سائر جرعه هاي شرب خمر، دفع حرام است؛ بنابراين همانطور که ردع از تحقّق جرعه اوّل به اينکه مثلاً ظرف شراب را از خمّار بگيريم، «دفع حرام» است، همانطور ردع از تحقّق جرعه هاي ديگر، «دفع حرام» نسبت به آن جرعه ها خواهد بود.

لذا مرحوم ايرواني مي فرمايند: «رفع منکر» در اينجا چيزي جز «دفع منکر» نيست، بنابراين همانطور که «نهي و رفع از منکر» واجب است، «دفع از منکر» هم واجب است؛ چرا که پيوسته «نهي از منکر» ملازم با «تعجيز عبد از استدامه منکر» است؛ بنابراين «نهي از منکر» ملازم با «دفع از منکر» مي باشد.[6]

مناقشه در اشکال: در جواب گفته شده است که امور عرفي را نمي توان با تدقيقات عقلي بررسي کنيم؛ شارع مقدس «نهي از منکر» را واجب دانسته است، امّا اينکه «دفع منکر» چيست را با عرف تشخيص مي دهيم، و اينکه مرحوم ايرواني به هر «نهي از منکر» را با تدقيقات عقلي با «تعجيز مکلّف از إرتکاب » دانسته اند، صحيح نيست؛ لذا بنا به گفته برخي از بزرگان «تعيين مصاديق» هم گاه با عرف است، یعنی همانطور که تعيين مفاهيم به دست عرف است، تعيين مصاديق هم گاه با عرف است، وتعيين مصاديق به صورت کلی با دقت عقلي صحيح نيست.[7]

وجه سوّم:

گاهي از لسان أدلّه إستفاده مي شود که شارع به آنها اهتمام بسيار زيادي دارد، مواردي چون: قتل نفس محترمه، يا حفظ نفس محترمه، حفظ بيضه إسلام، جلوگيري از شيوع بدعت، تا آنجا که فرموده: «إذا ظهر البدع في أمّتي فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله»[8] ، «إذا رأیتم أهل الریب والبدع من بعدی، فأظهروا البراءة منهم وأکثروا من سبّهم والقول فیهم والوقیعة، وباهتوهم کیلا یطعموا في الفساد في الإسلام»[9] .

أمّا مبغوضيت برخي از محرّمات به اين مقدار نيست حال، اگر مبغوضيت عمل منکر و حرامي بسيار زياد باشد، در اين موارد، دفع آن منکرات واجب است، تا عمل منکر تحقّق پيدا نکند.

امّا اگر مبغوضيت عمل منکري به اين شدت نباشد، در اين موارد، دفع آن منکر لازم نيست؛ لذا بلا إشکال در باب طهارت و نجاست، دفع از منکر لازم نيست؛ بنابراین اين دليل اخصّ از مدّعي مي باشد.[10]

بنابراين، دليل سوّم، هم إثبات حرمت إعانه بر إثم نمي کند.

 


[1] سوره مائده، آیه2.
[2] مرحوم اردبیلی در مجمع الفائدة والبرهان، ج9، ص49 می فرمایند: «أنّه لو کان الحمل فیه یجب منعه من باب النهی عن المنکر»، و در ص51 می فرمایند: «مع وجوب النهی عن المنکر».
[3] كتاب المكاسب، أنصاري، ج ‌1، ص142 «ون»توهّم أنّ البيع حرام على كلّ أحد فلا يسوغ لهذا الشخص فعله معتذراً بأنّه لو تركه لفعله غيره مدفوع بأنّ ذلك في ما كان محرّماً على كلّ واحد على سبيل الاستقلال، فلا يجوز لواحد منهم الاعتذار بأنّ هذا الفعل واقع لا محالة و لو من غيري، فلا ينفع تركي له.أمّا إذا وجب على جماعة شي‌ء واحد كحمل ثقيل مثلًا بحيث يراد منهم الاجتماع عليه «1»، فإذا علم واحد من حال الباقي عدم القيام به و الاتّفاق معه في إيجاد الفعل كان قيامه بنفسه بذلك الفعل لغواً، فلا يجب، و ما نحن فيه من هذا القبيل؛ فإنّ عدم تحقّق المعصية من مشتري العنب موقوف على تحقّق ترك البيع من كلّ بائع، فترك‌ المجموع للبيع سبب واحد لترك المعصية، كما أنّ بيع واحد منهم على البدل شرط لتحقّقها، فإذا علم واحد منهم عدم اجتماع الباقي معه في تحصيل السبب والمفروض أنّ قيامه منفرداً لغو سقط وجوبه».
[4] مصباح الفقاهة «المكاسب»؛ ج‌1، ص: 182 أقول: محصّل الاشكال ما ذكره المحقّق الايرواني: من أن النهي عن الطبيعة ينحل إلى نواهي متعددة حسب تعدد أفراد تلك الطبيعة على سبيل العموم الاستغراقي فكان كل فرد تحت نهي مستقل، و على هذا فترك بيع فرد من العنب دفع لتخمير هذا الفرد و إن علم أن عنبا آخر يباع و يخمر لو لم يبع هو هذا، فإذا تراكمت التروك بترك هذا للبيع و ترك ذاك له و هكذا حصل ترك التخمير رأسا، و كان كل ترك مقدمة لترك فرد من الحرام، لا أن مجموع التروك يكون مقدمة لترك حرام واحد.و فيه أن النهي إنما ينحل إلى أفراد الطبيعة، لأن معنى النهي عن الشي‌ء عبارة عن الزجر عنه، لما فيه من المفسدة الإلزامية، فإذا توجه النهي إلى طبيعة ما و كان كل واحد من أفرادها مشتملا على المفسدة الإلزامية فلا محالة ينحل ذلك النهي إلى نواهي عديدة حسب تعدد الافراد، و أما في مثل المقام فإن منشأ النهي فيه هو أن لايتحقق الإثم في الخارج، فالغرض منه إنما هو الوصول الى ذلك، فإذا علم صدور الإثم في الخارج و لو مع ترك الإعانة من شخص خاص فلا موجب لحرمتها، و هذا كما إذا نهى المولى عبيده عن الدخول عليه في ساعة عينها لفراغه، فان غرضه يفوت إذا دخل عليه واحد منهم، فترتفع المبغوضية عن دخول غيره.ويدلنا على ذلك ما في الروايات المتقدمة من تجويزهم عليهم السلام بيع العنب و التمر و عصيرهما ممن يصنعها خمرا، إذ لو لم تدل تلك الروايات على عدم حرمة الإعانة على الإثم مطلقا فلا أقل من دلالتها على عدم الحرمة فيما إذا علم المعين تحقق الحرام في الخارج على كل حال. إذن فما نحن فيه من قبيل رفع الحجر الثقيل الذي لا يرفعه إلا جماعة من الناس، فان الوجوب يرتفع عن الجماعة بمخالفة شخص واحد منهم، و هكذا ما نحن فيه، لان عدم تحقق المعصية من مشترى العنب يتوقف على ترك كل أرباب العنب للبيع، لان ترك المجموع سبب واحد لترك المعصية، كما أن بيع أي واحد منهم على البدل شرط لتحقق المعصية من المشتري.
[5] در این استدلال مناقشاتی شده، بنگرید: حاشية المکاسب، یزدی، ج1، ص8-9.
[6] حاشية المكاسب «للإيرواني»؛ ج‌1، ص: 16.
[7] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص182.
[8] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج16، ص269، ح1.
[9] . وسائل الشیعة، حر عاملی، ج16، ص267، باب39، باب وجوب البراءة من أهل البدع، ح1.
[10] مصباح الفقاهة، خوئی، ج1، ص181.