درس خارج فقه استاد اشرفی

93/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: موارد دیگر أنفال.

سومین مورد از موارد أنفال، سیف البحر یا ساحل دریا می باشد. این عنوان گرچه در روایات تصریح نشده اما در کلام محقّق در شرایع به عنوان یکی از موارد أنفال وارد شده است. در تحلیل این مورد گفته اند که ساحل دریا یا آبادست و یا موات، در صورت آبادی یا آبادی آن به دست بشر رقم خورده است یا آبادی طبیعی دارد، اما در صورتی که ساحل دریا جزء زمین های موات باشد ذیل همان عنوان«کل أرض خربة» قرار گرفته و جزء أنفال می باشد، در صورتی هم که آبادی ساحل دریا طبیعی باشد مثل سواحل خزر که به جنگل متصل بوده و از عمران و آبادی برخورداست در این صورت ذیل عنوان«لا رب لها» در روایات أنفال دسته بندی شده و از اینجهت در زمره أنفال وارد می شود ، آری در صورتی که آبادی آن به دست کفّار رقم خورده و در حال آبادی به دست مسلمانان، فتح شده باشد جزء اراضی مفتوحة عنوة بوده و در زمره املاک مسلمانان است اما اگر آبادانی طبیعی داشته باشد و به دست مسلمانان، فتح شود بی تردید از زمره أنفال می باشد.

مورد چهارم از أنفال قله کوه ها «رووس الآجام» و جنگلها «الآجام» و وسط صحراهاست «بطون الاودیة» می باشد.

در مورد أنفال بودن بطون اودیه روایاتی وارد شده است از جمله صحیحه حفص بختری« وَ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ  وَ هُوَ لِلْإمام مِنْ بَعْدِهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ[1] همچنین صحیحه محمد بن مسلم:« وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهَذَا كُلُّهُ مِنَ الْفَيْ‌ءِ وَ الْأنفال لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلرَّسُولِ يَضَعُهُ حَيْثُ يُحِبُّ[2]

نکته: مقصود از بطون اودیه، وسط صحراها و کویرهایی مثل کویر لوت است که بالأصالة مواتند و بعیدست که به صورت طبیعی آباد باشند. این زمین هادر صورت عدم عمران از باب «کل أرض خربة» و در صورت عمران نیز از باب«لا رب لها» در دایره أنفال قرار می‌گیرد و در صورت عدم ذکر عنوان آن به صورت مستقلّ در روایات باب أنفال، أنفال بودن آن ذیل عناوین فوق الذکر جای می‌گیرد. ضمناً طبق قاعده کلّی اگر در حال فتح، آباد بوده و به دست مشرکان آباد شده باشد این زمین هااز آنِ همه مسلمانان خواهد بود و در صورت موات بودن یا عمران بالأصالة آن و لو در هنگام فتح جزء أنفال رده بندی می شود .

نکته دیگر: اگر کسی بطون اودیه را آباد کند و بعد از مدتی خراب شود طبق قواعد پیش گفته در صورت اعراض، از ملک وی خارج شده و در صورت خرابی و عدم اعراض در ملک وی باقی خواهد ماند.

در مورد رووس الجبال و آجام، أستاد خوئی می فرمایند روایت معتبری بر آن دو وارد نشده است در حالی که صحیحه داود بن فرقد بر آن دلالت دارد:« عَنْ دَاوُدَ بْنِ فرْقَدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ  فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ وَ مَا الْأنفال قَالَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ الْآجَامُ وَ الْمَعَادِنُ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَمْ يُوجَفْ عَلَيهَا بِخَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَيْتَةٍ قَدْ جَلَا أَهْلُهَا وَ قَطَائِعُ الْمُلُوكِ. »[3]

در گذشته های دور، سر قله کوهها بدرد بخور نبوده است ولی امروزه با پیشرفت صنعت و تکنولوژی، عمران و خانه سازی و بسا کشاورزی هم در آن ها صورت می‌گیرد. لذا سخن ائمه  هم در برشمردن مواردی چون قله کوهها به عنوان أنفال، ناظر به میته بودن و غیر قابل إستفاده بودن آن«ذیل عنوان کل أرض خربة» یا در صورت معمور بودن، ناظر به عدم مربی و مالک داشتن «ذیل عنوان لا رب لها» بوده است.

بنابر روایات تحلیل أنفال، امروزه اگر کسی از شیعیان آن ها را احیا کند بنابر قاعده کلی« من أحیا أرضا فهی له» می تواند آن ها را به تملّک گیرد. در مورد اراضی مفتوحه عنوة نیز اگر در زمان فتح به دست کفار، رووس جبال آباد شده باشد جزء أموال همه مسلمانان است ولی اگر موات بود یا به صورت طبیعی، آباد بود مثل کوههای جنگلی مازندران، جزء «اراضی خربة» یا زمین های «لا رب لها» بوده و از باب أنفال، ملک إمام می باشد.

مورد پنجم از موارد أنفال، صفایا الملوک می باشد. مقصود، أموال اختصاصی پادشاهان از قبیل اسب و زره و کنیز و...می باشد که در جنگ به دست مسلمانان می‌افتد. به عنوان نمونه در جنگ ساسانیان با مسلمانان در زمان خلیفه دوّم از یزدجرد سوّم غنائم اختصاصی بسیاری به دست آمد. ناگفته نماند که بنابر نقل تاریخ، این غنائم را نزد عمر آوردند و عایشه پیام داد که جواهرات آن را باید برای من بفرستی و آن جواهرات گرانقیمت را برای عایشه بردند...

باری روایات فراوانی در مورد صفایای ملوک وارد شده است از جمله در باب أنفال مرسله حماد:

« عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ لِلْإمام صَفْوُ الْمَالِ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ هَذِهِ الْأموال صَفْوَهَا الْجَارِيَةَ الْفَارِهَةَ وَ الدَّابَّةَ الْفَارِهَةَ وَ الثَّوْبَ وَ الْمَتَاعَ مِمَّا يُحِبُّ أَوْ يَشْتَهِي فَذَلِكَ لَهُ قَبْلَ الْقِسْمَةِ وَ قَبْلَ إِخْرَاجِ الْخُمُسِ وَ لَهُ أَنْ يَسُدَّ بِذَلِكَ الْمَالِ جَمِيعَ مَا يَنُوبُهُ مِنْ مِثْلِ إِعْطَاءِ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ غَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا يَنُوبُهُ فَإِنْ بَقِيَ بَعْدَ ذَلِكَ شَيْ‌ءٌ أَخْرَجَ الْخُمُسَ مِنْهُ فَقَسَمَهُ فِي أَهْلِهِ وَ قَسَمَ الْبَاقِيَ عَلَى مَنْ وَلِيَ ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ يَبْقَ بَعْدَ سَدِّ النَّوَائِبِ شَيْ‌ءٌ فَلَا شَيْ‌ءَ لَهُمْ إِلَى أَنْ قَالَ وَ لَهُ بَعْدَ الْخُمُسِ الْأنفال » [4] همچنین موثقه سماعة بن مهران: « قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأنفال فَقَالَ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ شَيْ‌ءٌ يَكُونُ لِلْمُلُوكِ فَهُوَ خَالِصٌ لِلْإمام وَ لَيْسَ لِلنَّاسِ فِيهَا سَهْمٌ قَالَ وَ مِنْهَا الْبَحْرَيْنُ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ[5]

پس در مورد اختصاصی بودن این أموال برای إمام معصوم، شکی نیست اما سخن در مورد مصرف آن است. به حسب مرسله حماد، إمام نیز باید این أموال را صرف در مصالح عمومی مسلمانان کند و فلسفه جعل آن به عنوان یک امتیاز شخصی و خصوصی برای إمام یا خانواده إمام نیست که بوی تبعیض و بی‌عدالتی آن هم در ساحت إمام معصوم توهم شود، قبلا هم گفته شده که یکی از علل إختصاص این سهم به إمام، دوری رزمندگان إسلام از نزاع بر سر این أموال گرانقیمت و فراموش کردن روحیه رزمجویی در صحنه جنگ می باشد. البتّه بنابر تصریح روایات، إمام نیز می تواند ازین أموال در صورت صلاحدید برای خود یا اطرافیان خود یا دیگر مسلمانان إستفاده نماید.

 


[1] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص523، ابواب انفال، باب1، ح1، ط آل البیت.
[2] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص527، ابواب انفال، باب1، ح10، ط آل البیت.
[3] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص534، ابواب انفال، باب1، ح32، ط آل البیت.
[4] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص524، ابواب انفال، باب1، ح4، ط آل البیت.
[5] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص526، ابواب انفال، باب1، ح8، ط آل البیت.