درس خارج فقه استاد اشرفی

93/12/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: دوّمین مورد أنفال: زمین های موات.

سخن در مورد أنفال بود و دو مورد از موارد آن یکی زمین های به دست آمده از کفّار و مشرکان البتّه بدون جنگ و خونریزی و یا مصالحه شده و دوّمی زمین های خرابه و میته و ترک شده توسّط مالکان آن بیان شد. توجّه شود که ثمره بحث از موارد أنفال، برای آن است که در روایات، ائمه  أنفال را برای شیعیان خود تحلیل کرده اند و یا تا زمان ظهور إمام زمان  ، مصرف آن را برای شیعیان مجاز دانسته اند که بعد از ظهور حضرت ولی عصر  با خراجی که از شیعیان گرفته می شود إستفاده از آن برایشان مجاز خواهد بود ولی غیر شیعه را حقی بر إستفاده نیست.

در حاشیه دو مورد فوق، اراضی مفتوحه عنوة مطرح شد که مقصود زمین های آبادی است که در جنگ مسلمانان با کفّار به دست آید البتّه جنگی که با اذن إمام صورت گرفته باشد مثل زمین عراق که بنابر برخی از گزارشات تاریخی، با إجازه امیر المؤمنین علی  صورت گرفته است، گفته شد این اراضی تا صبح قیامت، ملک همه مسلمانان بوده و ملک شخص إمام نیست.

در مورد دوّم از أنفال یعنی زمین میته مثل بیابانها و صحراها به روایاتی از جمله صحیحه حفص بن بختری و محمد بن مسلم، إستناد شد. چند نکته پیرامون این مورد از أنفال، وجود دارد:

نکته أوّل: در مورد شرطیت اعراض مالک برای ورود این زمین در أنفال، إختلاف وجود دارد. گفته شد که برخی به إطلاق روایاتی چون صحیح حفص بن بختری و عباراتی چون:«کل أرض خربة» إستناد کرده و عدم اعتبار این قید را نتیجه گرفته اند در نتیجه این زمین هاحتّی در صورت عدم اعراض مالک اصلی آن به زمره أنفال، وارد می شود . اما أستاد خوئی ره با إستناد به موثقه عمار«ر.ک به جلسه قبل» و عبارت «و انجلی عنها أهلها»[1] شرطیت قید اعراض را به اثبات رسانده اند. بر این قید روایات دیگری نیز دلالت دارد از جمله مرسله حماد با عبارت«قد باد اهلها»[2] ، دیگری روایت محمد بن مسلم با عبارت:«یجلون عنها»[3] البتّه در سند این روایت اخیر، اسماعیل بن سهل قرار دارد که نجاشی وی را تضعیف کرده است ولی در سند کامل الزیارات و تفسیر علی بن ابراهیم قمی قرار گرفته است.«و علی المبنا می توان قائل به وثاقت شد.» باری چنین قیودی را همچنین می توان در روایات9 و 24 و 25 و نیز29 باب أوّل از ابواب أنفال مشاهده کرد. برخی از این روایات گرچه مرسله است ولی از مجموع این روایات، قیدیت اعراض به اثبات می‌رسد.

نکته دوّم: گفته شد که در تعمیم این مورد از أنفال در صورت اعراض به زمین های مفتوحه عنوه إختلاف وجود دارد.«ر.ک برای مشروح إختلاف و أدلّه طرفین به جلسه قبل» گفته شد که أستاد خوئی ره با تمسّک به عموم أدلّه أنفال در مورد اراضی موات قائلند که اراضی موات در صورت اعراض مالک آن و اراضی خراجیه در صورت خرابی و اعراض مسلمانان، وارد در أنفال می باشد. مخالفان در قبال قول أستاد به دو دلیل در منع تعمیم، تمسّک کرده اند:

دلیل أوّل مخالفان: إطلاق أدلّه اراضی مفتوحة عنوة دلالت دارد که زمین های آبادی که با اذن إمام و در جنگ با مشرکان به دست آید متعلّق به همه مسلمانان است لذا نسبت به قید خرابی و عدم خرابی بعدی آن تفاوتی وجود ندارد و هر دو از آنِ مسلمانان می باشد.

إشکال استاد: دو دسته دلیل، حکم «اراضی خراجیه بعد از خرابی» را بیان می‌کند: از طرفی إطلاق أدلّه مفتوحة عنوة آن را متعلّق به همه مسلمانان می داند؛ از طرف دیگر عموم أدلّه أنفال، آن را جزء مورد دوّم از موارد أنفال وارد می‌کند، و از آنجا که دلیل أنفال با الفاظ عموم وارد شده است:«کل أرض خربة» و أدلّه مفتوحة عنوة با إطلاق دلالت بر مدعا دارد، دلیل عام بر دلیل مطلق، مقدم می شود .

بیان أستاد اشرفی: به بیان مرحوم أستاد خوئی، زمین های موات به شرط اعراض، وارد در أنفال می شود اما بدون اعراض در ملک مالک أوّل باقی می‌ماند؛ در مورد زمین های مفتوحه عنوة نیز قید اعراض، برای خروج از ملک مسلمانان و ورود در ملک إمام، معتبرست و ربما یقال که اعراض همه مسلمانان از زمین های مفتوحه عنوة هیچ گاه منعقد نمی شود چرا که بر فرض چند مسلمانی که زمین های خراجیه را در اختیار دارند اگر بر فرض آن زمین را ترک کنند، قید اعراض مالک زمین یعنی همه مسلمانان، محقّق نمی شود و ملکیّت عامه مسلمانان به بقای خود باقیست.

دلیل دوّم مخالفان: گفته شد که قبل از خرابی زمین های خراجی شکی در ملکیّت مسلمانان نسبت به آن وجود ندارد، بعد از خرابی شک داریم که آیا از ملک مسلمانان، خارج شده و در ملک إمام وارد شده است؟ استصحاب عدم خروج از ملک مسلمانان و همچنین استصحاب عدم ورود در ملک إمام، جاری می شود .

إشکال استاد: در مورد استصحاب در شبهات حکمیه إختلاف است و در علم اصول برخی بزرگان علاوه بر شبهات موضوعیه«مثل شک در بقای حدث بعد از طهارت» استصحاب را در شبهات حکمیه«مثل شک در بقای وجوب نماز جمعه در عصر غیبت» جاری می دانند ولی در تحقیق چهاردهم رسائل مرحوم شیخ انصاری به نقل از محقّق نراقی این استصحاب، معارض با استصحاب عدم جعل قرار گرفت و أستاد نیز قائل به عدم جریان استصحاب در شبهات حکمیه می‌باشند لذا در صورت شک در بقای ملکیّت مسلمانان بر زمینی که خراب شده است استصحاب را جاری نمی دانند.

بیان أستاد اشرفی: به نظر ما اگر استصحاب بقای ملکیّت مسلمانان به خاطر حکمی بودن، قابل

جریان نباشد اما استصحاب عدم ملکیّت إمام بر اینگونه زمین هاجاری می شود لذا قول و فرمایش صاحب جواهر مبنی بر عدم ورود این زمین هادر زمره أنفال حتّی بعد از خرابی، اقوی است.«البتّه این استصحاب نیز حکمی می باشد نه موضوعی!؟»

نکته سوم: مورد دوّم أنفال در کلمات اصحاب و بلکه روایات، با عناوینی چون «ارض خربه» و «زمین میتة» آمده است، سؤال آن که زمین هایی چون جنگلهای مازندران که از طرفی موات نیست بلکه جنگلهای سرسبز و در برخی موارد دارای محصول می باشد و از طرفی نیز مصداق «لا رب لها» می باشد چه حکمی دارد؟ آیا این زمین هاداخل در أنفال می باشد یا ملک همه مسلمانان می باشد؟

أستاد خوئی با إستناد به إطلاق عباراتی چون:«لا رب لها» در موثقه عمار و...گویند که رب در این روایات به معنای مربی و مصلح و عامر زمین است و هر زمینی که مصلح و عامر نداشته باشد جزء أنفال است خواه آن که عامره باشد یا آن که زمین موات باشد، به این ترتیب أنفال بودن زمین های عامره اثبات می شود .

آری در مرسله حماد چنین آمده است:«و کل أرض میتة لا رب لها» [4] که دلالت دارد زمین با دو قید در أنفال وارد می شود یکی آن که موات باشد دوّم آن که مالک و مربی نداشته باشد پس حکم این زمین هااز روایات أنفال قابل إستفاده نمی باشد. أستاد در پاسخ می فرمایند که این قید یعنی قید موات بودن در مرسله حماد بسا وارد در بیان مصادیق غالبه باشد چه آن که نوع زمین های بدون مربی، زمین های خرابه و موات می باشد ولی این قید با عموم وارده در موثقه اسحاق بن عمار و عبارت:«کل أرض لا رب لها» تعارضی نداشته و عموم بر عمومیّت خود باقی است لذا زمین های عامره بدون مالک و مربی نیز جزء أنفال می باشد.

بیان أستاد اشرفی: در روایت ابی بصیر چنین آمده است: « عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ  قَالَ لَنَا الْأنفال قُلْتُ وَ مَا الْأنفال قَالَ مِنْهَا الْمَعَادِنُ وَ الْآجَامُ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ كُلُّ أَرْضٍ بَادَ أَهْلُهَا فَهُوَ لَنَا. »[5] به نظر ما تعدد دو عنوان «کل أرض لا رب لها» و «کل أرض باد اهلها» دلالت دارد که هریک عنوان مستقلی از عناوین أنفال هستند و عموم عنوان أوّل، شامل هر دو دسته زمین عامره و خراب شده و زمین های عامره بدون رب و عامر را در زمره أنفال قرار می دهد.

 


[1] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص531، ابواب انفال، باب1، ح20، ط آل البیت.
[2] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص524، ابواب انفال، باب1، ح4، ط آل البیت.
[3] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص526، ابواب انفال، باب1، ح7، ط آل البیت.
[4] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص524، ابواب انفال، باب1، ح4، ط آل البیت.
[5] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص533، ابواب انفال، باب1، ح28، ط آل البیت.