درس خارج فقه استاد اشرفی

92/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مالک معدن

در مورد مالک اصلی معادن در جلسه گذشته سه قول نقل شد:

قول اول: قول شیخ مفید و طوسی و سلار و دیگرآن است که معادن را مطلقا از املاک إمام به شمار میاورند.

قول دوم: که از کلمات صاحب جواهر و سید أستاد برمی‌آید آن که معادن جزء مباحات اصلیه و مثل أراضی مواتست که «من است ولی علیها فهو مالکه».

قول سوم: سید در عروه و افرادی که قائل به تبعیت معادن از أراضی اند: این دسته قائل به تفصیل اند یعنی معادنی که در املاک شخصیه واقع شده، بالتبع ملک مالک آن زمین است و معادنی که در زمین های عمومی متعلّق به مسلمانان واقع شده است، جزء مباحات اصلیه می باشد و هرکس بر آنها استیلا یابد یا آنها را احیا کند، از آنِ اوست.

چند مطلب پیرامون این مسأله، قابل طرح است:

مطلب اول: از عدّه ای روایات برآید که تمام زمین ملک حضرت آدم و انبیای بعدی و بعد هم ملک خاتم الانبیاء و اوصیای آن نبی اعظم بوده است. برای تحقیق این مسأله می توان به روایات ذیل آیه شریفه﴿إن الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبة للمتقین﴾[1] مراجعه نمود از جمله این روایت صریح از حضرت امیر  به نقل إمام باقر  :« أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا اللّه الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا»[2] تعداد بیشتری از این روایات در ابواب أنفال و همچنین کتاب الخمس، قابل مشاهده است. در برخی از همین روایات مضامینی هست مبنی بر این که خمس مورد نیاز أهل بیت نیست و اگر کسی چنین گمانی برد به کفّار ملحق خواهد بود چرا که حکمت وجوب خمس، تطهیر أموال شیعیآن است و الا بالاتر از خمس و أموال مخمس، همه زمین، تعلّق به أهل بیت دارد.

شاهد ملکیّت معصومین بر این زمین ها آیه ششم سوره حشر است که در مورد فتح زمین کفّار بدون جنگ و

خونریزی، تعبیر به «ما أفاء اللّه علی رسوله...»[3] دارد. برخی از این تعبیر به تبع مضمون روایات استفاده کرده اند که این زمین ها مال پیامبر و معصومین  بوده چرا که إفائه به معنی بازگشت است و وقتی بکار می رود که مال مغصوبی به صاحب اصلی آن بازگردد.

در مقابل این دسته از روایات، تعداد فراوانی از روایات عمدتاً در کتاب احیاء الموات وسائل الشیعه قابل مشاهده است به این مضمون که هر انسانی ولو کافر باشد، اگر زمینی را احیا کند ملک اوست و اگر دیگری قصد تصّرف در آن زمین را داشته باشد باید از محیی اولیه زمین إجازه بگیرد یا زمین را از وی ابتیاع نماید:«أیما قوم أحیا أرضا فهی له»

سؤال اساسی آن است که راه جمع بین این دو دسته از روایات چیست؟ إحتمالاتی در جمع بین این دو دسته وجود دارد از جمله آن که روایات دسته دوم، بمنزله اذن عامیست که از جانب نبی خاتم و اوصیای طاهرین سلام اللّه علهیم اجمعيّن ، به همه خلق بشر در تصّرف در این زمین ها البتّه بعد از احیای آن داده شده است. البتّه شمول این اذن بر غیر مسلمانان از کفّار با رحمت بیکران حضرت ارحم الراحمین نیز تناسب دارد:«یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة»!

مطلب دوم: در این روایات اسمی از احیای معادن برده نشده فقط احیای زمین ذکر شده است. أستاد از اینجا استفاده می کنند که روایات احیاء الارض و ملکیّت بعد از احیای زمین، مختصّ به احیای زمین است نه احیای معدن. فتأمل!

مطلب سوم: آیه شریفه أنفال چنین است: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ[4] در برخی قرائتهای آیه شریفه چنین آمده:«یسئلونک الانفال» ولی قرائت مشهور همان «یسئلونک عن الأنفال»است. بحث مبسوط از این آیه و شان نزول آن و معانی عدیده آن در جلسه6/7/92 گذشت.

طبق برخی از روایاتی که ذیل این آیه وجود داشت، غنائم دار الحرب جزء أنفال بوده که تعلّق به پیامبر اکرم  دارد و کسی حق مطالبه آن را ندارد. در همان بحث برخی قائل شدند که آیه خمس، ناسخ آیه أنفالست ولی نظر أصح آن است که تفضل الهی در مورد غنائم جنگی شامل مسلمانان شده و خدای متعال برای خود و خلفایش و دیگر أرباب خمس، به خمس این مال، إکتفا کرده و به دیگر مسلمانان، اذن داده شده که در باقیمانده این مال به عنوان غنیمت تصّرف کنند. اما موارد دیگری چون کوهها و دشتها و بیابان ها و معادن و... جزء أنفال بوده و بر ملکیّت إمام باقی خواهد ماند.در جلسه گذشته دو روایت از تفسیر عیاشی، نقل شد که تصریح به ملکیّت معادن برای امام، از باب أنفال داشت.«اگر چه این روایات با مشکل ارسال، مواجه است.»موثقه اسحاق بن عمار به نقل تفسیر قمی که عاری از إشکال سندی است دلالت بر ملکیّت إمام نسبت به معادن از باب أنفال دارد «که خدشه أستاد از نظر دلالی و مرجع ضمیر «منها» در آن گذشت.» البتّه به نظر ما تشکیک أستاد خوئی ره در دلالت این روایت، بجا نیست و از نظر ما همه معادن جزء أنفال بوده و مال خدا و رسولست.بعد از اتخاذ مبنای در مالک معادن، سخن از کافری بود که به استخراج معدن بپردازد. سؤال آن بود که آیا وی نیز مالک معدن می شود یا خیر؟ گفته شد که عدّه ای نسبت به ملکیّت کافر و حتی أهل سنّت نسبت به این معادن إشکال دارند اما با دقّت و بررسی روایات، به این إشکال می توان پاسخ داد از قبیل این که اگر مالک معادن را خدا و رسول خدا و امامان بعدی بدانیم أنفال مثل زمین های مواتی بوده که به اتفاق نوع فقها، کفّار نیز با احیای موات، مالک آنها می شوند. به مناط همان دلیل هم اگر کافری به استخراج معدن بپردازد می تواند آن را به تملّک خود گیرد چه آن که بین ملکیّت زمین بوسیله احیا و ملکیّت معدن بوسیله استخراج، فرض تفاوت و اختلاف بعیدست، هر دو ملک إمام بوده و در هر دو با فضل و رحمت عام خود، اذن عام در تملّک آن در صورت احیا یا استخراج صادر شده است. خب اگر کسی بخواهد إشکال کند که اذن در مورد ملکیّت کافر در صورت استخراج معدن ثابت نشده است و دلیلی بر آن دلالت ندارد در پاسخ گوییم چنین اذنی در مورد أهل سنّت هم ثابت نشده است که اگر معدنی را استخراج کنند بنابر نص روایت خاصی، آنها مالک معدن می شوند ولی در عین حال اتفاق نظر وجود دارد که عامّه مسلمانان در صورت استخراج معدن، مالک آن می شوند و به تنقیح مناط قطعیه می توان این معیار و اذن عام را در مورد کفّار نیز ثابت دانست .از نگاهی دیگر نیز می توان گفت که استخراج معادن از قبیل جمع آوری هیزم«احتطاب» نیست که شک در مملکیّت حیازت آن برای کافر داشته باشیم بلکه نوعی احیای زمین به شمار می رود، این که کسی نفت را از عمق زمین بیرون آورد بگونه‌ای احیای انرژی از دست رفته و ثروتهای مرده است که بوسیله استخراج، زنده می شود و مصداقی از مصادیق احیاست.با این بیان روشن می شود که إدّعای أستاد در تمایز بین احیا و استخراج و این که ایشان احیا را مختصّ به أراضی می داند صحیح نیست چرا که معادن نیز ثروتهای مرده اند که با استخراج زنده می شود . پس فرقی بین آماده سازی زمین برای کشاورزی و استخراج معدن در صدق معنای احیا وجود ندارد.با این مقدّمات و شواهدی که بیان کردیم نتیچه می‌گیریم کفّار همانگونه که از سر امتنان با احیای زمین مالک می شوند در مورد معدن نیز با استخراج مالک معدن می شوند.

بیانی دیگر از بحث های گذشته: در مورد ملکیّت مالک زمین بر ارتفاعات دور از دسترس زمین یا براعماق چند صد متری آن زمین، بحث شد و گفتیم سیره عقلا بر عدم تبعیت تخوم الارض و جو السماء نسبت به آن زمین قائمست، پس ملکیّت مالک زمین نسبت به این محدوده ها در صورت احیا یا تملّک بالاشتراء و... منتفی می باشد. در اثبات همین مبنا بعض دیگر از معاصرین گویند آدمی بر نفس خود مالکیّتی دارد که از ملکیّت بر أموال بالاتر است. مالکیّت انسان بر چشم و دست و... که امری تکوینی است و بوسیله آنها هر فرد می تواند ما یحتاج زندگی خود را تأمین کند. یکی از کار کردهای این ابزارهای جسمی تکوینی، احیای زمین یا حیازت أموال یا استخراج معادنست. مثلاً در احیای زمین، شخص به کد یمین و عرق جبین، زمین را تسطیح کرده و با مرزکشی و شخم زدن و...آن را آماده کشاورزی می نماید و به تبع احیای زمین، ملکیّت اعتباری حاصل می شود .

باید دانست که این ملکیّت اعتباری بر زمین محیاة، برگرفته از ملکیّت تکوینی شخص بر اندامهای جسمی خودش بوده و همانگونه که با استعمال مایملک تکوینی یعنی دست و پا و... به ملکیّت اعتباری نائل می شویم در تعیین دایره ملکیّت نیز بایستی به دایره ملکیّت تکوینی بپردازیم تا دایره ملکیّت اعتباری روشن شود. حال شخصی که با دست خود توآن است زمینی را در حد متعارف ده یا بیست متری احیا کند دایره ملکیّت اعتباری او نیز به همین مقدارست. پس اگر شیئی در اعماق زمین واقع شود و از دایره ملکیّت تکوینی وی خارج باشدنمی تواند در دایره إعتبار احیا شده زمین واقع شودوملکیّت وی نسبت به آن نیز منتفی خواهد بود.

 


[1] اعراف/سوره7، آیه128.
[2] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج25، ص415، ط آل البیت، باب سوم از ابواب کتاب احیاء الموات ح2.
[3] حشر/سوره59، آیه6.
[4] انفال/سوره8، آیه1.