درس خارج فقه استاد اشرفی

92/06/18

بسم الله الرحمن الرحیم

«بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

درس خارج فقه أستاد آیة الله اشرفی «18/6/92»

موضوع: ادامه جهات بحث در آیه خمس

در جلسه گذشته جهات متعدّدی ذیل آیه شریفه خمس در سوره أنفال از سوی آیت اللّه میلانی ره مطرح گردید که امروزه به تکمیل آن جهات و ارائه باقیمانده آن جهات و نظرات دیگران ذیل این جهات می پردازیم:

جهت چهارم: معنای لام در این آیه شریفه

در جلسه گذشته گفته شد که لام در سه دسته از مصارف خمس وارد شده است:

﴿ وَ اعْلَمُوا أَنَّمٰا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلّٰهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبىٰ ﴾ و در سه دسته بعدی خبری از آن نیست: ﴿ و الیتامی و المساکین و ابن السبیل﴾.

به قول مرحوم میلانی ممکن است از ضمیمه لام استفاده کنیم که دو تای اولیعنی خدا و رسول خدا به صورت مستقل، هریک از خمس سهمی می برند ولی سهم خمس چهار دسته اخیر، اشتراکیست. به عبارت دیگر وبرای توضیح نظیری ذکر می کنیم و آن ولایت است که دو قسم ولایت در شریعت داریم:

    1. ولایت اب و جد که هریک به صورت مستقل بر صغیر ، ولایت دارند چنان که اوصیای میت، هریک مستقلا دارای حقّ تصّرف در محدوده وصایت می باشند. همچنین در نواب عام ولی عصر ارواحنا فداه که فرمودند:«انظروا الی رجل منکم قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا فلیرتضوا به حکما» مردی که مجتهد عادل باشد می تواند قاضی در مخاصمات قرار بگیرد. این حق برای هر فقیه جامع الشرائطی به صورت مستقل ثابت می باشد و اگر یکی حکمی براند فقیه دیگر، حق نقض و اعاده قضاوت ندارد.

    2. ولایت شرکا بر مال مشترک که به صورت مشاع بوده و توافق طرفین برای استفاده یا تجارت با آن مال، ضرورت دارد.

سؤال آن است که کیفیت تعلّق حق صاحبان خمس بر خمس از نوع اولیست یا دومی؟ آیا در زمان رسول اللّه امکان داشت که همه خمس را به ایشان داد و به ذوی القربی و ایتام و مساکین و ابناء سبیل، چیزی نداد یا بر عکس می توان خمس را به این گروه اخیر داد و سهمی برای رسول خدا ص در نظر نگرفت؟«مبنای اول» یا در مبنای مقابل، باید مسأله را بسان زکات دانست که بنابر برخی مبانی، باید به هشت قسمت تقسیم شود و به همه مستحقّان سهمی ولو اندک از زکات داده شود؟ پس در خمس هم باید شش قسمت شود و هریک از گروههای ششگانه از خمس، سهمی مستقل خواهند داشت؟«مبنای دوم»

ایشان می فرمایند لام دلالت بر نسبت إختصاص دارد به این معنا که تمام خمس حق خداست، تمام خمس حق رسول خداست، تمام خمس حق ذوی القربا و ایتام و مساکین وابنای سبیل می باشد. البتّه بر این مبنا، بی تردید بین ذوی القربا و ایتام و مساکین و ابن سبیل، نسبت اشتراک برقرارست چه آن که لام ذوی القربا متعلّق به هراین چهار گروه بوده و همه این چهار گروه با واو عطف از نسبتی مشترک و مساوی برخوردار خواهند بود.

ایشان در ادامه می فرمایند آن چه از روایات برمیاید خلاف ظهور اولی کلمه لام در استقلال هریک از صاحبان خمس که با لام قرین آمده است می باشد و دلالت دارد که خدا و رسول خدا ص هریک به استقلال فقط سهم یک ششم خود را میبرند و چهار ششم باقیمانده بین چهار گروه ذوی القربا و ایتام و مساکین و ابنای سبیل سادات باید به صورت مشترک تقسیم شود. روایت ذیل را به عنوان شاهد بر این مطلب، میاورند:

« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنِ الْعَبْدِ الصَّالِحِ قَالَ: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ يُؤْخَذُ مِنْ كُلِّ هَذِهِ الصُّنُوفِ الْخُمُسُ فَيُجْعَلُ لِمَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ وَ يُقْسَمُ الْأَرْبَعَةُ الْأَخْمَاسِ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهِ وَ وَلِيَ ذَلِكَ وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ لِأُولِي الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وِرَاثَةً فَلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ مَا يَسْتَغْنُونَ بِهِ فِي سَنَتِهِمْ»[1]

جهت پنجم:تفاوت بین هیئت ثلاثی مجرد با ثلاثی مزیدنظر أستاد میلانی در مقام:

استظهار ابتکاری دیگری که أستاد میلانی از این آیه شریفه مطرح می کنند بر أساس تمایز بین افعال ثلاثی مجرد و ثلاثی مزید می باشد. به نظر ایشان افعال ثلاثی مجرد از دو بخش تشکیل شده است یکی هیئت و دیگری ماده؛ هیئت«فعل ماضی» که معنای حرفی بوده و انتساب ماده را به فاعل، بیان می دارد و از ماده«غنم» هم که چیزی جزاستفاده از مطلق حدث استفاده نمی شود . پس عبارت غنمتم نسبت به ارادی بودن اغتنام یا قهری بودن آن دلالتی ندارد بلکه از إطلاق آن می توان عدم إعتبار قهری یا ارادی بودن به دست آوردن غنیمت را استفاده کرد و خمس را شامل هرگونه غنیمتی که خواستهمثل سود در معامله یا ناخواسته مثل هبه و ارث اگر در هبه بگوییم قبول شرط نیست به دست میاید، اثبات نمود. شاهد عدم دخالت اراده در این جنس از افعال، ضمانت در تلف می باشد:«من اتلف مال الغیر فهو له ضامن» در اینجا هیچ فقیهی إدّعا ندارد که اتلاف ارادی و عن عمد، موجب ضمان بوده و اتلاف سهوی، معاف از ضمان می باشد بلکه همگان اتفاق دارند که اتلاف عمدا یا سهوا موجب ضمان می باشد.[2] جای دیگری که دخالت اراده یا عدم اراده را می توان در فقه جست در معنای بال«بول کردن» می باشد.

در روایات مفروضست که فرد در حال بول کردن باید از استقبال یا استدبار قبله احتراز کند. بعد بحث می شود که این حکم نسبت به زمانی که بول به صورت غیر اختیاری خارج می شود ثابت است یا خیر؟ مثال: آیا بر کسی که استبراء می کند و به صورت غیر اختیاری، بول ازو خارج می شود استقبال قبله حرام است و تغییر جهت از قبله لازم ام لا؟ اینجا باز فقها نظر دارند که بال نسبت به عمد یا سهو، إطلاق داشته و در هر دو صورت باید از استقبال پرهیز کرد. شاید به همین جهت باشد که خمس بر میراث غیر محتسب ، لازم است و لو آن که این میراث به صورت غیر ارادی حاصل آمده است.

أستاد میلانی ره البتّه در مورد افعال ثلاثی مزید قائلند که در برخی از موارد هیئت ثلاثی مزید دلالت بر ارادی بودن ماده فعل دارد. بر مبنای احتیاط عدم استقبال و لو در صورت غیر ارادی بودن حکایتی از یکی از اساطین فقه معروف است که چون حال احتضارش در رسید، پای مبارکش را به طرف قبله دراز می کردند. وی به سختی پای از قبله برمیگرداند باز اطرافیان سعی در توجه وی به سمت قبله داشتند ولی باز او تلاش در رویگردانی داشت. بعد فهمیدند ایشان به جهت کهولت سن و بی اختیاری خروج ادرار«سلس البول» این احتیاط را به خرج میداده است.

نظر أستاد خوئی در مقام:

نکته: أستاد خوئی ره می فرمود ظاهر نسبت در هیئت آن است که اگر اسناد به ذوی العقول داده شود ظهور در قصد و اراده دارد و چون به غیر ذوی العقول اسناد داده شود ظهور در عدم دخالت قصد و اراده خواهد داشت.«فلا مجال لبسط الکلام»

جهت ششم:در معنای فاء در آیه شریفه

معنای فاء به نظر اهل ادب از جمله ابن مالک آن است که فاء برای ترتیب متصل بین معطوف و معطوف علیه بکار می رود بر خلاف ثم که معنای ترتیب را با انفصال، افاده می کند. لذا از فاء در آیه شریفه: ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ﴾ می توان استفاده کرد که بمجرد به دست آوردن غنیمت و بدون تأخیر و انتظار حلول حول باید خمس را در أولّین زمان ممکن به اهلش رساند. البتّه لزوم فوریت أدای خمس از مفاد این آیه به دست میاید و اگر در روایات رخصتی وارد شده باشد فهو المرجع.چنان که در برخی روایات از امامان معصوم  وارد شده که برای حلال بودن نطفه ها و تغذیه شیعیان، إجازه تأخیر أدای خمس را تا یک سال آنهم بعد از احتساب مئونه کل سال، داده اند.

غُنم در بیان بعض فضلای معاصر

غنیمت در مقابل غرامت و جریمه بکار می رود«من له الغنم فعلیه الغرم» و به هر مالی گویند که به صورت غیر مترقب نصیب آدمی بشود و آدمی علی القاعده منتظر آن نباشد. بر همین أساس بعضی لغویین گفته اند غنیمت در مواردی وضع یا استعمال می شود که مالی بلا بدل و مجانا نصیب آدمی شود. لذا حقوق کارگر در قبال کاری مشخص را، غنیمت نمی گویند ولی اگر کارفرمایی در پایان کار اضافه بر درآمد، چیزی به کارگر بدهد که او انتظارش را نداشته، غنیمت صدق کرده و به قول عوام، وی آن مال را یافته است.

در غوص و کنز و معادن نیز مطلب از همین قبیل می باشد. جستجوگر معدن به تلاشی نامعلوم دست میزند. هزاران جوینده طلا، عمر در این راه صرف کرده ولی اندکی به طلا دست یافته اند. کاوشگران سنگهای قیمتی مثل فیروزه بعد از تلاشی طاقت فرسا، گاهی به رگه ای از فیروزه دست می یابد و گاهی هم ناکام و دست خالی به خانه بازمیگردد. احتمال یافتن گنج از معدن هم که بسیار بسیار کمتر است. مثل داستان یافتن گنج مرحوم صدر اصفهانی که به مکه مشرف شده بود. در کنار کعبه باران باریدن گرفت و وی زیر ناودان طلا به امید استجابت دعا از خدا درخواست کرد:«ای خدا به من دنیا بده من خود آخرتم را با دنیایی که تو دادی تأمین میکنم.» در راه بازگشت در کنار روستایی، پای اسبش به چاهی بند شد، پایین آمد تا پای اسب را بیرون آورد که مشاهده کرد در زیر پای حیوان، خانه ایست پر از کوزه های اشرفی و طلا!

بر أساس معنای بالا، إطلاق غنیمت در غنائم جنگی از آنروست که اصل وضع جنگ برای غلبه لشگریان بر لشگر مقابل، می باشد اما أموال و اسبها و زمین هایی که باقی میماند غیر مترقب الحصولست و هدف اصلی جنگ بشمار نمی رود.

در پایان، سر خمس در أرباح مکاسب با معنای فوق از غنیمت یعنی فائده غیر مترقب معلوم می شود زیرا اگر کاسبی به هدف تأمین معیشت، کار کند و در آمد متعارفی داشته باشد که کفاف هزینه روزه مره او را بدهد، سود به دست آمده غنمیت بشمار نمی رود چه آن که مال مترقبی را تحصیل می کند ولی اگر در همین فرض، درآمد وی از نیازهای روزمره او که به آن هدف مشغول بکار شده است فراتر رود و مازاد از مئونه وی باشد، می توان بر آن إطلاق غنیمت کرده و خمس آن را با توجه به آیه شریفه، مطالبه نمود.

شواهد روایی:

در تعدادی از روایات وارد شده است که غنیمت، إختصاصی به غنائم دار الحرب ندارد مثل:

صحیحه علی بن مهزیار:« فَالْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللّه فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا»[3] حکیم موذن بنی عیس عن ابی عبد اللّه :« عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّه  قَالَ: قُلْتُ لَهُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ قَالَ هِيَ وَ اللّه الْإِفَادَةُ يَوْماً بِيَوْمٍ إِلَّا أَنَّ أَبِي جَعَلَ شِيعَتَنَا مِنْ ذَلِكَ فِي حِلٍّ لِيَزْكُوا.» [4]

«وَ كُلُّ مَا أَفَادَهُ النَّاسُ فَهُوَ غَنِيمَةٌ لَا فَرْقَ بَيْنَ الْكُنُوزِ وَ الْمَعَادِنِ وَ الْغَوْصِ وَ مَالِ الْفَيْ‌ءِ الَّذِي لَمْ يُخْتَلَفْ فِيهِ وَ هُوَ مَا ادُّعِيَ فِيهِ الرُّخْصَةُ وَ هُوَ رِبْحُ التِّجَارَةِ وَ غَلَّةُ الصَّنِيعَةِ وَ سَائِرُ الْفَوَائِدِ مِنَ الْمَكَاسِبِ وَ الصِّنَاعَاتِ وَ الْمَوَارِيثِ وَ غَيْرِهَا لِأَنَّ الْجَمِيعَ غَنِيمَةٌ وَ فَائِدَةٌ...»[5]

نتیجه نهایی در مورد معنای غنیمت: اگر چه مورد آیه دار الحربست اما از منظر تفسیر أهل بیت و به حسب روایات متعدّدی هر فایده ای مشمول غنیمت و محکوم به حکم خمس می باشد.

 


[1] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص513، طبع آل البیت.
[2] در پاورقی تقریرات مرحوم میلانی به جمله فوق مثل زده شده ولی ظاهرا اشتباه از مقرر باشد زیرا«أتلف»ثلاثی مزیدست.
[3] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص502، طبع آل البیت.
[4] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص546، باب4 از ابواب انفال ح8 طبع آل البیت.
[5] فقه الرضا، ص294.