درس خارج فقه استاد اشرفی

91/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آرد به جای گندم/ مراتب فضیلت اجناس فطره

بحث در جایگزینی آرد یا نان در هنگام أدای فطره بجای گندم بود. إبتدا متن روایت عمر بن یزید را در این زمینه، مرور می کنیم :

«عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ أللّه  نُعْطِي الْفِطْرَةَ دَقِيقاً مَكَانَ الْحِنْطَةِ قَالَ لَا بَأْسَ يَكُونُ أَجْرُ طَحْنِهِ بِقَدْرِ مَا بَيْنَ الْحِنْطَةِ وَ الدَّقِيقِ وَسَأَلْتُهُ يُعْطِي الرَّجُلُ الْفِطْرَةَ دَرَاهِمَ ثَمَنَ التَّمْرِ و الْحِنْطَةِ يَكُونُ أَنْفَعَ لِأَهْلِ بَيْتِ الْمُؤْمِنِ قَالَ لَا بَأْسَ».[1]

أصل روایت به روشنی، جایگزینی آرد به جای گندم را تجویز می کند؛ اما در مورد این که یک صاع گندم بعد از آرد شدن، وزنی کمتر از یک صاع دارد می فرماید کسری وزن آرد با اجرتی که برای آرد کردن گندم،‌مصرف شده جبران می شود، یعنی اگر فرض کنید یک صاع حنطه بعد از تبدیل به آرد، وزنش سه مد و نیم شود« نصف مد از یک صاع کم شود زیرا هر صاعی، چهار مد است» این ما به التفاوت یعنی نصف مدی که از یک صاع کم شده است ، اجرت آسیاب کردن گندم بشمار رفته و موجب جبران کسری نیم مدی آرد گندم می شود.

فرمایش أستاد آیة الله حکیم:قبلا این مقدّمه بیان شد که برخی از این موارد نام برده شده در روایات به عنوان فطره، جزء موارد أصلی است مثل گندم جو و...برخی از موارد هم معادل قیمی موارد أصلی است که می توان به جای موارد أصلی و به عنوان فطره پرداخته شود مثلاً به جای دادن زکات، درهم و دینار می دهند یا هم گاهی به غیر درهم و دینارحساب می کنند مثل این که لباس یا کتاب یا نان یا آرد را به جای گندم وبه عنوان فطره، بدهیم.

در روایت عمر بن یزید، این که إمام  اصرار دارند که اگر گندم در صورت تبدیل به آرد، از یک صاع کمتر شود باید حتما با محاسبه اجرت آرد کردن، کسری آن محاسبه شود روشن می شود که آرد را باید از بدلهای قیمی اجناس فطره دانست نه از موارد أصلی. یعنی اگر اینجا ما به التفاوت بین گندم و دقیق به عنوان اجرت طحن حساب می شود لامحاله سه مد و نیم آرد، عین زکات فطره نیست بلکه این قیمت زکات فطره است چرا که در جای خود ثابت است و اجماع داریم که مقدار زکات فطره حتما باید صاع من الحنطة یا صاع من الشعیر باشد و کمتر از یک صاع نباید باشد، بنابر این آردی که از یک صاع، نصف مد کمتر دارد، خود این آرد را نباید جنس أصلی زکات فطره دانست،بلکه لامحاله این آرد، معادل قیمی یک صاع گندم است که ازدادن گندم،کفایت میکند.

نقد کلام أستاد حکیم:

أوّلاً این خلاف ظهور اولی روایت است زیرا از این که در ادامه روایت،‌ راوی دوباره سؤال می کند که آیا به جای حنطه می توان، درهم یا دینار داد؟ روشن می شود که فرض أوّل یعنی دادن آرد به جای گندم، فرض بدل قیمی نیست بلکه فرض دقیق، فرض جنس أصلی زکات فطره می باشد.

ثانیاً یکی از اظهر مصادیق زکات فطره حنطه بود و حنطه باید یک صاع باشد خواه رنگ گندم تغییر کند یا مثلاً دانه جو یا دانه گندم را نصف کنند یا کامل باشد؛ در هر صورت، باید کمتر از یک صاع نباشد. دقیق هم همان گندمست که تغییر صورت داده پس دقیق بالاجماع، باید یک صاع تمام باشد زیرا اجماع می گوید باید أصل فطره یک صاع باشد، از طرفی با توجه به روایت عمر بن یزید که آرد کمتر از یک صاع را مجزی می داند باید به دنبال راه حلی برای این امر خلاف اجماع گشت؟ یا باید به ظهور روایت عمر بن یزید أخذ کنیم که خود دقیق را مثل حنطه از موارد أصلی فطره قرار داده است و از اختلاف اجتزای کمتر از یک صاع آرد با اجماع بر لزوم إخراج یک صاع به عنوان فطره سخن بگوییم؛ یا مثل فرمایش آقای حکیم را در این صورت بگوییم که آرد بدل از گندم به عنوان مورد فطره است پس یک صاع در موارد أصلی مثل گندم لازم است و گندم هم که در فرض روایت، یک صاع بوده اما بعد از تبدیل به آرد، نیم مد کم شده و ایرادی در مسأله ایجاد نمی کند.

أستاد خوئی می فرمود ظاهر از صحیحه عمر بن یزید آن است که آرد، خودش فطره است نه این که معادل قیمی مواردی چون گندم باشد منتها اگر مزکّی، یک صاع گندم را به نفع فقیر گرفته و تبدیل به آرد کرده و از یک صاع، کمتر شده است تهافتی با اجماع بر یک صاع ندارد زیرا اجماع در أصل جنس است نه در جنسی که به نفع فقیر، متحول شده و لو متحول کمتر از یک صاع باشد لذا بعید نیست که بگوییم این مقدار ما به التفاوت به عنوان اجرت ضرر ندارد.

با این که أستاد در مورد آرد چنین فرمایشی دارند اما در مورد خبز می فرماید: اگر کسی یک صاع خبز را به عنوان فطره بدهد مجزی نیست زیرا یک صاع خبز حداکثر سه مد گندم بیشتر ندارد که با یک مد آب، ترکیب شده است و بنابر مسأله بعدی، اگر یک صاع گندم یا جو با چیز دیگری مثل خاک یا آب، مخلوط باشد، هرآینه مجزی نخواهد بود مگر این که از أوّل یک صاع گندم داشته باشیم و همان را تبدیل به آرد کرده و بعد از همان مقدار آرد، نان درست کنیم که ألبتّه دراین صورت، بیش از یک صاع نان خواهیم داشت. اما این فرمایش أستاد در مورد خبز با سخن ایشان در مورد آرد، تهافت جدی دارد.

برای رفع مشکل بصورت کلی، باید دید آیا می توان یک صاع نان یا یک صاع برنج پخته را به عنوان فطره داد یا نه؟ چند راه بیشتر نداریم:

1. یا باید بگوییم کمتر شدن از یک صاع گندم یا برنج، در صورت تبدیل به نان یا برنج پخته، اگر به عنوان عمل و اجرت تبدیل باشد ایرادی ندارد همانطور که کمتر شدن یک صاع گندم و تبدیل به سه مد و نیم آرد ایرادی نداشت چرا که اجرت تبدیل گندم به آرد، ارزش سه مد و نیم آرد را با یک صاع از گندم، برابر می ساخت.لذا می گوییم در هر دو جا همان عین یک صاع گندم را فرد میپردازد اما اجرت در تبدیل حنطه به دقیق، نیم مد شده و اجرت در تبدیل حنطه به خبز یک مد شده است.

2: یا بگوییم، نان مورد أصلی فطره نیست بلکه قیمت حنطه است همانطور که آیة الله حکیم فرموده اند.پس دادن یک صاع نانی که متشکل از سه مد گندم و یک مد آب است و از نظر قیمت برابر با یک صاع گندم است ایرادی ندارد زیرا نان همان حنطه است ولی ما به التفاوت وزنی آندو، به ازای اجرت قرار گرفته و کم می شود.

3. یا هم باید نان را از یکی از موارد کلی قوت غالب به حساب آورده و دادن یک صاع نان را کافی در أدای فطره بدانیم.

بیان أستاد اشرفی : به نظر ما نان هم مثل آرد میماند و تفکیک أستاد بین آرد و نان و جهی ندارد و همانگونه که إمام  در صحیح عمر بن یزید در مورد آرد فرمودند آرد همان گندم است و کم شدن وزن آن نسبت به گندم، ضرری ندارد زیرا کم شدن آن، بالمآل به نفع فقیر می باشد در مورد نان هم می گوییم نان به عنوان گندم حساب می شود نه به عنوان قیمت گندم و کم بودن وزن آن نسبت به قیمت گندم ضرری در اجزای فطره ایجاد نمی کند.

«و الافضل إخراج التمر»

روایات باب دهم از ابواب زکات فطره بر آن دلالت دارد:

«عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  فِي حَدِيثٍ فِي صَدَقَةِ الْفِطْرَةِ قَالَ وَ قَالَ التَّمْرُ أَحَبُّ ذَلِكَ إِلَيَّ».[2]

«عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ الْمُبَارَكِ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع فِي حَدِيثٍ فِي الْفِطْرَةِ قَالَ: صَدَقَةُ التَّمْرِ أَحَبُّ إِلَيَّ لِأَنَّ أَبِي ع كَانَ يَتَصَدَّقُ بِالتَّمْرِ ثُمَّ قَالَ وَ لَا بَأْسَ بِأَنْ يَجْعَلَهَا فِضَّةً وَ التَّمْرُ أَحَبُّ إِلَيَّ».[3]

«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ صَدَقَةِ الْفِطْرَةِ فَقَالَ التَّمْرُ أَحَبُّ إِلَيَّ فَإِنَّ لَكَ بِكُلِّ تَمْرَةٍ نَخْلَةً فِي الْجَنَّةِ».[4]

«عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ أللّه  لَأَنْ أُعْطِيَ صَاعاً مِنْ تَمْرٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أُعْطِيَ صَاعاً مِنْ ذَهَبٍ فِي الْفِطْرَةِ».[5]

«ألبتّه محمد بن حمدان در سند این روایت، مجهول می باشد».

«ثم الزبیب»

بعد از تمر زبیب را از دیگر موارد زکات فطره، افضل دانسته اند که مستند این رای نیز عمومیت تعلیل روایت هشام نسبت به زبیب می باشد:

«بِإِسْنَادِهِ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الصَّادِقِ  أَنَّهُ قَالَ: التَّمْرُ فِي الْفِطْرَةِ أَفْضَلُ مِنْ غَيْرِهِ لِأَنَّهُ أَسْرَعُ مَنْفَعَةً وَ ذَلِكَ أَنَّهُ إِذَا وَقَعَ فِي يَدِ صَاحِبِهِ أَكَلَ مِنْهُ قَالَ وَ نَزَلَتِ الزَّكَاةُ وَ لَيْسَ لِلنَّاسِ أموال وَ إِنَّمَا كَانَتِ الْفِطْرَةُ».[6]

یعنی تعلیل سرعت انتفاع و إستفاده ای که در خرما هست در زبیب هم هست.

«ثمَّ القوت الغالب »

به مقتضای روایاتی که در قوت غالب وارد شده است بایستی رتبه سوّم در افضلیت جنس فطره را به قوت غالب،‌اختصاص داد.«و در جلسه بعد پیرامون معنای قوت غالب، بیان تفصیلی تری ایراد می کنیم ».

«هذا إذا لم يكن هناك مرجح من كون غيرها أصلح بحال الفقير و أنفع له لكن الأولى و الأحوط حينئذ دفعها بعنوان القيمة»

این که ما این موارد را افضل می دانیم در صورتی است که برخی از اینها أصلح به حال فقیر نباشد قیمت گاهی أصلح است مثلاً در ایام عید قصد خرید لباس دارد لذا أصلح مقدم است که تفصیل آن را در جلسه آتی بیان خواهیم کرد انشاء الله و الحمد لله.

 


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 347، أبواب زکات، باب9، ح، ط آل البيت.
[2] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج10، 344، أبواب زکات، باب9، ح، ط آل البيت.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 350، أبواب زکات، باب10، ح، ط آل البيت.
[4] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 350، أبواب زکات، باب10، ح، ط آل البيت.
[5] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 350، أبواب زکات، باب10، ح، ط آل البيت.
[6] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 350، أبواب زکات، باب10، ح، ط آل البيت.