درس خارج فقه استاد اشرفی

91/12/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جنس زکات فطره

سخن در جنس زکات فطره بود که آیا در موارد خاصی انحصار دارد یا مدار بر قوت غالب است؟باز به مرور بخش دیگری از روایات این باب می پردازیم:

عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  أَنَّهُ ذَكَرَ صَدَقَةَ الْفِطْرَةِ أَنَّهَا عَلَى كُلِّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مِنْ حُرٍّ أَوْ عَبْدٍ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى صَاعٌ مِنْ‌ تَمْرٍ أَوْ صَاعٌ مِنْ زَبِيبٍ أَوْ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ أَوْ صَاعٌ مِنْ ذُرَةٍ قَالَ فَلَمَّا كَانَ زَمَنُ مُعَاوِيَةَ وَ خَصَبَ النَّاسُ عَدَلَ النَّاسُ عَنْ ذَلِكَ إِلَى نِصْفِ صَاعٍ مِنْ حِنْطَةٍ.[1]

توجه شود که تکرار کلمه صاع در این روایات، برای رد کار عثمان و معاویه است که نصف صاع را کافی دانسته بودند.

وَرَوَاهُ الصَّدُوقُ فِي الْعِلَلِ بِالسَّنَدِ السَّابِقِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَسَنِ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِأللّه  مِثْلَهُ[2]

این روایت اسم چهار مورد را به عنوان جنس فطره نام برده است و ألبتّه اسمی از حنطه نبرده است.

نکته رجالی: عبد الرحمن الحذاء که در سند روایت اولی آمده است موثق است اما سند شیخ صدوق در روایت دوّمی، به حسن حذاء، تضعیف شده است زیرا وی در رجال توثیق نشده است علاوه آن که نجاشی وی را قدح نیز کرده است. حال اگر این دو روایت، یکی باشند با توجه به قدح نجاشی این روایت معتبر نیست و ذرت دلیل کافی ندارد و ا گر دو سند باشد می توان به اولی تمسّک جست و إعتبار ذرت را به عنوان فطره، نتیجه گرفت. لکن دو سند بودن روایت،بعید است زیرا راوی و مروی عنه قبل و بعد حسن یا عبد الرحمن الحذاء یکی است و متن هم واحد است و اگر یک روایت باشد إحتمال ضعف سند در یک حالت، موجب سقوط روایت از درجه إعتبار می شود.

شاهد برعدم اعتبار: صاحب مدارک اسمی از ذرت به عنوان یکی از اجناس فطره، نبرده است و حدائق بر ایشان به إستناد این روایت، اعتراض کرده است؛ ولی همین عدم إعتبار ذرت در نظر صاحب مدارک شاید دلالت داشته باشد که روایت فوق از نظر سندی مخدوش است.

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ زُرَارَةَ وَ ابْنِ مُسْكَانَ جَمِيعاً عَنْ أَبِي عَبْدِ أللّه  قَالَ: الْفِطْرَةُ عَلَى كُلِّ قَوْمٍ مِمَّا يُغَذُّونَ عِيَالَهُمْ لَبَنٍ أَوْ زَبِيبٍ أَوْ غَيْرِهِ.[3]

باز هم صاحب حدائق بر مدارک اعتراض می کند که چرا ایشان، اسمی از لبن نبرده است در حالی که در این روایت بر إعتبار آن تصریح شده است و ضمناً این روایت ضعف سندی گذشته را ندارد.

بیان أستاد اشرفی : در این سند محمد بن حسن صفار از محمد بن عیسی از یونس نقل می کند و سند یونس به زراه و ابن مسکان در عرض هم ختم می شود. کل این سلسله غیر از محمد بن عیسی که بحثش خواهد آمد از ثقاتند«عبد الله بن مسکان از امام صادق  پنج شش روایت بی واسطه، بیشتر ندارد معمولا از ابی بصیر یا روات دیگر از امام ششم  نقل می کند» أستاد می فرمود شاید صاحب مدارک که به این روایت اعتماد نکرده و نامی از لبن نبرده اند به جهت خدشه سندی در محمد بن عیسی باشد.

بحث در محمد بن عیسی بن عبید«الملقب بالعبیدی»: مرحوم صدوق به عنوان یک قاعده کلی در اسناد روایات، می فرماید: «انا اصحح کلما صححه شیخنا ابن الولید» یعنی اگر شیخ و أستادم ابن ولید، روایتی را تصحیح کند من بدان عمل و هر چه او تضعیف کند من هم قبول نمی کنم. صدوق بسیار بزرگوار است و قولش، برهمه رجالیینی چون شیخ و نجاشی و ابن غضائری غیر از برقی مقدم است زیرا هرچه رجالی متقدم باشد إعتبار قولش از طبقه بعدی، بیشتر است لذا قول صدوق به خاطر اقدمیت بر دیگران، مقدم و معتبرتر است. محمد بن حسن بن ولید که از بزرگان ما و أستاد شیخ صدوق است گفته روایات کتاب نوادر الحکمة[4] محمد بن احمد بن یحیی القمی إعتبار دارد. فقط روایاتی را که محمد بن عیسی بن عبید از یونس، دراین کتاب، نقل کرده یعنی حدود سی و چند روایت اعتباری ندارد.لذا از نظر ابن ولید و به تبع صدوق، این روایات، غیر قابل اعتماد و اعتبار است.

این سخن را می توان حاکی ازضعف رجالی محمد بن عیسی بن عبیدی، دانست زیرا یونس که خیلی با عظمت است«امام عسگری  در موردش می فرماید: اعطاه الله بکل حرف نورا»پس اگر ایرادی هم باشد در اولی باید باشد شیخ طوسی بر همین أساس، محمد بن عیسی را تضعیف می کند.

أستاد خوئی هم، إشکال صاحب حدائق به صاحب مدارک در عدم إعتبار لبن بر أساس این روایت را وارد نمی دانست چرا که این روایت با بیان فوق، از نظر سندی ضعیف بوده و روایت از نظر افرادی که بر أساس وثاقت راوی بدان اعتمادمی کنند از إعتبار ساقط می باشد.

بیان أستاد اشرفی : قطع نظر از بحثهای رجالی شهید ثانی و اردبیلی و.... اگر مدار بر توثیق راوی باشد این حرف در مورد عبیدی درست است یا نه؟با مراجعه به گذشتگانی چون فضل بن شاذان«از صحابی امام رضا  » می بینیم ایشان، سخت به وثاقت محمد بن عیسی بن عبید، قائل است. غیر از او ابن نوح نیز که یکی از رجالیین معاصر ائمه بوده است در موردش می گوید:«من مثل محمد بن عیسی بن عبید؟!» بنابر این گفته اند:

أوّلاً تضعیف شیخ مستند به فرمایش صدوق و آن هم مستند به ابن ولید است.

ثانیاً ابن ولید فقط گفته روایات عیسی بن عبید از یونس را در نوارد الحکمه، قبول نمی کنم ولی صراحت به تضعیف محمد بن عیسی بن عبید ندارد لذا در مقام جمع بندی، کنایه ابن ولید در مقابل تصریح فضل بن شاذان و ایوب بن نوح‌،اعتباری ندارد. بر این أساس ، اکثر بزرگان از روایات محمد بن عیسی بن عبید، تعبیر به صحیحه می کنند.

ثالثاً: محمد بن عیسی بن عبید روایات دیگری هم از غیر یونس نقل می کند که تعداد آن روایات به بیش از سی عدد، می رسد آن روایات را هم خود ابن ولید و هم شیخ صدوق در من لایحضر، نقل می کنند پس اگر هم إشکالی باشد در نوادر الحکمه می باشد.

بیان أستاد اشرفی : به نظر ما ابن ولید محمد بن عیسی بن عبید را غیر ثقه نمی داند به دلیل آن که چرا جای دیگر روایات نقل شده از غیر یونس را نقل کرده و صدوق هم در من لایحضر آن ها را آورده است صدوقی که در مورد من لایحضر می فرماید: «من در این کتاب، روایتی را نقل نمی کنم مگر آن چه بین من و خدای من حجّت است». پس معلوم می شود که ابن ولید، شخص محمد بن عیسی بن عبید را تضعیف نکرده است بلکه جهتی در روایات محمد بن عیسی بن عبید در نوادر الحکمه وجود دارد که موجب شبهه برای وی شده است و الله اعلم بالصواب! لذا در مقام قضاوت، باید اعتراض صاحب حدائق به صاحب

مدارک را وارد دانست و از ایشان پرسید که چرا به این روایت، إستناد نکرده است؟

 


[1] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 335، أبواب زکات، باب6، ح، ط آل البيت.
[2] علل الشرائع / ج‌2 ص390 باب العلة التي من أجلها عدل الناس في الفطرة من صاع إلى نصف صاع.
[3] وسائل الشيعة، الشيخ الحر العاملي، ج9، 343، أبواب زکات، باب8، ح، ط آل البيت.
[4] این مرد بزرگوار این کتاب را به نام نوادر الحکمه نوشته و از کتابهای مصدر شیعه بوده است و ملقب و معروف به دبة‌ الشبیب شده است. وجه تسمیه هم آنست که کسی به نام شبیب در قم، ظرف بزرگی داشته که بخشی روغن، بخشی دوغ، بخشی ماست و...داشته و مایحتاج متنوع لبنی مردم را با آن تامین میکرده است و هرکس هرچه می خواسته از آن میگرفته است. به کتاب شریف نوادر الحکمه هم چنین لقبی داده اند زیرا هر قستمی از احکام شرع در آن موجود بوده است علاوه چون صاحب کتاب از بزرگان اشعریین قم بوده کتاب ارزشی دوچندان، پیدا کرده است.