درس خارج فقه استاد اشرفی

91/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

20/3/91

موضوع: عدم تفاوت بین زکات نقدین وغیر آن

«من غیر فرق بین زکاة النقدین وغیرهما»

در مورد حکم «عدم تعیین حد برای زکات در طرف قلت» تفاوتی بین زکات نقدین یا غیر آن وجود ندارد واگر قائل به منع یا کراهت در مورد حداقل پنج درهم برای زکات شدیم در هر نه مورد وجوب زکات، این حکم جاری می شود نه آن که این حکم اختصاص به زکات ذهب وفضه داشته باشد.

البته در این فراز سه قول وجود دارد:

عده ای حداقل پنج درهم در زکات را اختصاص به زکات خصوص دراهم داده اند اما سایر انواع زکات را باید کمترین مقدار زکات همان صنف در نظر گرفت مثل این که در زکات گوسفند باید یک گوسفند داد یا در زکات گاو که تبیع است بایستی حداقل همان گاو دو ساله را به عنوان زکات داد و قس علیهذا.

عده ای گفته اند در درهم ودینار می توان پنج درهم داد ضمناً در بیست دینار که اولین نصاب زکاتست اگر چه نیم دینار واجبست اما می توان معادل آن یعنی پنج درهم را پرداخت اما در سایر موارد حدی در جانب حداقل وجود ندارد.

عده ای مثل سید وشهید در مسالک گفته اند مقتضای جمع بین روایات آنست که دادن حداقل پنج درهم در همه اصناف زکات ضروریست.

مقتضای قاعده: در صحیحه ابی ولاد گذشت که: « لَا يُعْطَى أَحَدٌ مِنَ الزَّكَاةِ أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةِ دَرَاهِمَ وَ هُوَ أَقَلُّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزّوَجَلَّ مِنَ الزَّكَاةِ فِي أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ فَلَا تُعْطُوا أَحَداً (مِنَ الزَّكَاةِ) أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةِ دَرَاهِمَ فَصَاعِداً.»

ابتدا نهی از دادن کمتر از پنج درهم می کند و در ادامه زکات را به صورت کلی فرضی الهی در اموال مسلمین می شمارد و همین عبارت حاکی از تعمیم حکم صدر روایت به همه اصناف زکات دارد. شاهد آن که در مسائل قبلی روایتی در ب14 از ابواب زکات ذهب وفضه گذشت که امام  در قبال سؤال از تبدیل زکات به اجناس دیگر پاسخ دادند:«ایما تیسر»یعنی جایزست در انواع زکات تبدیل مال زکوی به پول نقد و درهم ودینار ؛ از مجموع این دو روایت شریف نتیجه میگیریم که می توان زکات هریک از انعام وغلات و...را به پول مبدل کنیم واز طرفی ابی ولاد می فرماید که زکات را در آنجایی که فریضه قرار داده است کمتر از پنج درهم ندهید،بالمآل زکات در نه چیز واجبست که جواز تبدیل آن نیز به درهم ودینار وجود دارد، در نتیجه نمی توان زکات هیچ یک از اقسام را کمتر از پنج درهم داد. واگر زکات بیشتر از پنج درهم بود می توان زکات را به چند فقیر داد ولازم نیست که همه آن را به یک فقیر داد مثل تبیع که چندین برابر پنج درهم می شود.

کلام استاد خوئی ره: اگر فرض کنیم که زکات انعام یک شاة و مساوی چهار درهم باشد، آیا می توان همان را پرداخت یاباید حتما به پنج درهم آن را رساند وبعد پرداخت؟بعض معاصرین گوید: در طول تاریخ هیچیک از موارد زکات کمتر از پنج درهم اتفاق نیافتاده است واین قانونی کلی است که به دلیل فوق امام آن را کف زکات قرار داده اند اما استاد می فرمود که نهی از دادن پنج درهم جاییست که زکات از پنج درهم کمتر نباشد اما اگر گوسفند قیمتش چهار درهم است واولین نصاب زکات گوسفندان،گوسفندی چهار درهمی باشد معنا ندارد که زکات پنج درهمی بر او واجب باشد.

«التاسعة عشر يستحب للفقيه أو العامل أو الفقير الذي يأخذ الزكاة الدعاء للمالك‌ بل هو الأحوط بالنسبة إلى الفقيه الذي يقبض بالولاية العامة.»

از شیخ در صدقات مبسوط وخلاف وعلّامه در تعدادی از کتبش، استحباب دعا وارد شده است و از مبسوط وخلاف و معتبر وإرشاد ودروس ومسالک، قول به وجوب نقل شده است بلکه از ظهور کلمات بسیاری از فقها بر می آید که امر در آیه شریفه «و صل علیهم ان صلاتک سکن لهم»دلالت بر وجوب دارد؛ و از آنجا که این امر ایجابیست هرکس جایگزین پیامبر ص شود او هم باید دعا کند، اگر فقیه هم می گیرند باید دعا کند زیرا هرکس که اخذ زکات می کند بر او دعا کردن لازمست در خمس هم این مطلب وارد شده است که فردی نامه ای به امام جواد  نوشت و تقاضای خمس داشت،امام در پاسخ فرمود که خمس را برای ما بفرستید تا از دعای ما محروم نشوید؛این کلام حکایت از دعا کردن در قبال واجبات مالی حتّی خمس دارد، از طرف دیگر تاسی به پیامبر ص واجبست و در اینمقام هم دعا کردن برای مزکّی از جانب عامل زکات مصداق تاسی بشمار میرود، دلیل دیگر آن که لطف واجبست ولطف یعنی هر آن چه موجب تقرب الی الله شود ودعا کردن مرتبه ای از لطف است و لطف بر همگان واجبست دلیل آخر آن که به مقتضای ولایت کلی که فقیه واجد آنست فقیه هم باید هنگام گرفتن زکات از مزکّی دعا کند.

نقد: اما از این إدّعا و أدلّه گونه گون آن پاسخ های متعدّد داده شده است از جمله آن که: دعا بر فقیر که قطعاً لازم نیست پس بر نائب او که فقیه باشد نیز ضرورتی ندارد.

دیگر آن که اینکار در میان عاملین منصوب از طرف امیر المؤمنین  و در توصیه های دقیق ایشان در مورد جمع آوری زکات، گزارش نشده است.

سوم آن که در مورد تاسی به پیامبر ص در این موارد دلیلی بر وجوب آن اقامه نشده است.

چهارم آن که دلیل لطف بیشتر تکلف دلیل است تا دلیل و از نظر صغروی وکبروی این دلیل مخدوش است و اگر به این دلیل قائل شویم باید در نظائر آن نیز قائل به وجوب دعا شویم فهو کما تری!

اما در مورد آیه شریفه«خذ من اموالهم...» به صورت جدی إحتمال داده می شود که به دلیل ابتدای إسلام و نومسلمانی مردمان جزیره، پیامبر ص مأمور به دعا شده اند تا مسلمانان ترغیب به پرداخت زکات شوند شاهد آن که امیر المؤمنین در زمان خود دعایی برای مزکّی نمی کرد ونه اینکار را وظیفه جبات وعمال زکات میدانست. استاد خوئی ره هم می فرمایند: لحن آیه شریفه لحن إرشادست یعنی مقام مقام ترغیب وتشویق است که پسندیده است آنها را دعا کنید تا موجب آرامش بیشتری شود.( آنهم در زمانه ای که برای چند قطره شیر چندین سال نزاع های خونین در می گرفت.)

مطلبی هم در اصول آمده است که آیا امر حقیقت در وجوبست یا ندب؟ یا برای مطلق طلب وضع شده است ووجوب لازمه عقلی مولویت مولی وعبودیت عبد است مبنای متاخرین آن که صیغه افعل برای اصل طلب است وعقل از این طلب مولوی برداشت می کند که تا مادامی که ترخیص نیامده است حق رها کردن وترک عمل را نداری و لذا عقل از صیغه امر، حکم بر وجوب و لزوم می کند لذا در این مسأله که امر مولا مقترن به قرینه حالی یا قولی شده است مبنی بر این که علاوه بر اصل حکم ، فضای صدور امر چنین حال و هوایی داشته است، می توان گفت که عقل برداشت وجوبی ندارد.

از همه مهمتر آن که وجوب دعای بر فقیه قابض زکات منوط به آنست که این آیه در مورد زکات نازل شده بادش اما إحتمال غیر از آن نیز میرود چرا که بعض معاصرین با توجه به روایتی که در مجمع البیان آمده است گفته اند که شان نزول این آیه در مورد زکات نیست بلکه در مورد ابی لبابه واسطوانه معروف اوست که او و دیگرانی که از همراهی با پیامبر سرباز زده بودند توبه کرده وبعد از داستان مفصل و پذیرش توبه آنها، اموال خود را نزد پیامبر ص آورده وتقاضای تصدق اموال خود را بدست پیامبر ص داشتند، پیامبر ص در پاسخ فرمودند من دستوری برای گرفتن اموال شما ندارم که در مقابل این آیه شریفه نازل شد که «خذ من اموالهم» شاهد آن که تزکیه وتطهیر در آیه کریمه به اشخاص اضافه شده است و با وجود این إحتمال –اگر چه روایاتی بر نزول این آیه در مورد زکات وارد شده است – اما دیگر از استدلال به آیه در این مقام محروم میشویم.