99/12/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سیاست داخلی/اصول سیاست داخلی /اصل استقلال
مروری بر مباحث گذشته
گفتیم که یکی از اصول حاکم بر سیاست داخلی و خارجی نظام اسلامی، حفظ برتری جامعه اسلامی بر بیگانگان است و گفتیم مجموعهای از ادله بر این معنا دلالت میکنند. یک مجموعه آیاتی بود که دلالت بر این داشت که جامعه اسلامی و مؤمن و مؤمنین، اعلای از غیر مؤمنین هستند و بر آنها برتری دارند: ﴿أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ﴾ که هم در سوره آل عمران ، آیه 139[1] آمده و هم در سوره محمد، آیه [2] 35؛ که خطاب به مسلمین و مؤمنین فرموده است. همچنین آیات: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ﴾[3] و امثال این آیات.
و همچنین روایاتی که خواندیم:
«الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ[4] »؛ و روایت معاذ بنجبل: «الْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ»[5] و «وَ كَلِمَةُ اَللّٰهِ هِيَ اَلْعُلْيٰا[6] »؛ که هم آیه اش و هم در آن روایت عبدالرحمنابیلیلا.[7] به چند روایت دیگر نیز اشاره میکنیم:
یک روایت، روایت قرب الإسناد است _که چند روایت به این مضمون وجود دارد_ که جنازه یهودیای رد میشده و امام مجتبی علیه السلام بلند نشدند، به حضرت گفتند جنازه یهودی از کنار رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رد شدند و ایشان نشسته بودند و بلند شدند، شما چرا بلند نشدید؟ فرمودند: اینکه رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بلند شدند به این علت بود که چون دوست نداشتند که جنازه یهودی روی سر ایشان قرار بگیرد، نه از این باب که اگر جنازه رد شد باید بلند شد؛ بلکه چون ایشان در جایی نشسته بودند که اگر جنازه یهودی از آنجا عبور میدادند، جنازه بالای سر حضرت قرار میگرفت، لذا حضرت بلند شدند:
عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام :
«أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ علیه السلام كَانَ جَالِساً وَ مَعَهُ أَصْحَابٌ لَهُ فَمَرَّ بِجَنَازَةٍ فَقَامَ بَعْضُ الْقَوْمِ وَ لَمْ يَقُمِ الْحَسَنُ، فَلَمَّا مَضَوْا بِهَا قَالَ بَعْضُهُمْ :أَ لَا قُمْتَ عَافَاكَ اللَّهُ فَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم يَقُومُ لِلْجَنَازَةِ إِذَا مَرُّوا بِهَا عَلَيْهِ .فَقَالَ الْحَسَنُ ع: إِنَّمَا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم مَرَّةً وَاحِدَةً وَ ذَلِكَ أَنَّهُ مُرَّ بِجَنَازَةِ يَهُودِيٍّ وَ كَانَ الْمَكَانُ ضَيِّقاً فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ كَرِهَ أَنْ تَعْلُوَ رَأْسَهُ»؛[8]
یعنی حتی حضرت نپذیرفت که جنازه یهودی از سر او بالاتر باشد. این مطلب بسیار مهمی است یعنی یکی از اصول مهم سیاست ماست که ما نباید اجازه بدهیم به هیچ ترتیبی، غیر مسلم، دست برتر بر مسلم داشته باشد و نه تنها این برتری غیر مسلم بر مسلم پذیرفته نیست؛ بلکه باید دست مسلمان باید برتر باشد و جامعه اسلامی باید برتر باشد و این یک اصل اساسی است که بر تمام سیاستها حاکمیت دارد؛ چه سیاستهای داخلی و چه سیاستهای خارجی. در سیاستهای داخلی باید ترتیبی داده شود که در تمام عرصهها _ چه در عرصه اقتصاد و چه در عرصه دانش و علم و فرهنگ و چه در عرصه نظامی و... _ دست برتر از آنِ ما باشد و ما حق نداریم کاری کنیم که دست برتر از آنِ دشمن با باشد.
روایت دیگر، روایات مربوط به مواریث است، و اینکه غیر مسلم از مسلم ارث نمیبرد اما مسلم از غیر مسلم ارث میبرد. در روایتی از مرحوم صدوق چنین آمده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي النَّصْرَانِيِ يَمُوتُ وَ لَهُ ابْنٌ مُسْلِمٌ أَ يَرِثُهُ قَالَ: «نَعَمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً فَنَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ هُمْ لَا يَرِثُونَّا»؛[9]
و محمّد بن سنان، از عبد الرّحمن بن أعين روايت كرده است كه از امام باقر علیه السلام در باره مردى نصرانى كه بميرد، و پسرى مسلمان بجاى گذارد سؤال كردند. امام فرمود: خداوند عزوجل به وسيله اسلام جز عزّت بر ما نيفزوده است، و از اين رو ما از ايشان ارث میبريم، و ايشان از ما ارث نمیبرند.
این مضمون در روایات دیگری نیز آمده است:
بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
« لَا يَتَوَارَثُ أَهْلُ مِلَّتَيْنِ نَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا يَرِثُونَّا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً»؛[10]
این یک مجموعه از آیات و روایات بود که با مضمون علو مسلم بر غیر مسلم و عدم علو غیر مسلم بر مسلم و یا با مضمون «الاسلام یزید»[11] آمده بود.
دسته دیگری از آیات وجود دارد با مضمون «فضل»؛ که مسلم و جامعه ایمانی از سوی خدا بر جامعه غیر اسلامی تفضیل داده شده است.
همانطوری که در آیه کریمه آمده است که نسبت به بنیآدم میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ... وَ فَضَّلْنٰاهُمْ عَلىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنٰا تَفْضِيلاً﴾[12] ؛[13] و نسبت به بنی اسرائیل میفرماید: ﴿يٰا بَنِي إِسْرٰائِيلَ اُذْكُرُوا نِعْمَتِيَ اَلَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَ أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى اَلْعٰالَمِينَ[14] ﴾؛ این تفضیل نیز، نه به لحاظ بنیاسرائیل بودن است؛ بلکه تفضیل به لحاظ تابعیت دین خداست. همین تفضیل برای جامعه اسلامی در نظر گرفته شده و آیات متعددی بر این تفضیل دلالت دارد که جامعه مسلم، از سوی خداوند، بر جامعه غیر مسلم تفضیل داده شدهاند. آیات تفضیل مؤمنان و جامعه مؤمنان بر غیر جامعه ایمانی متععد است؛ از جمله آنجا که میفرماید:
﴿هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ * وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمّٰا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ اَلْعَزِيزُ اَلْحَكِيمُ * ذٰلِكَ فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ ذُو اَلْفَضْلِ اَلْعَظِيمِ﴾؛[15]
و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند! * و (همچنین) رسول است بر گروه دیگری که هنوز به آنها ملحق نشدهاند؛ و او عزیز و حکیم است! * این فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد؛ و خداوند صاحب فضل عظیم است!
این فضیلتی است که خدای متعال به این جامعه ایمانی داده است و به هر کس هم نمیدهد بلکه به آن کسی که میخواهد میدهد که البته یعنی بر طبق معیارها میخواهد. ﴿ذٰلِكَ فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ﴾[16] ظاهرش این است که به همه آن مطالبی که در آیات قبل آمده برمیگردد؛ یعنی بعثت و ملحق شدن مؤمنین به جامعه مؤمنین دسته اول. یعنی هم به مسأله بعثت و هم به ملحقات این بعثت که تبعیت و پیروی این مؤمنین از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است.
صریح تر از این آیه، آنجاست که میفرماید:
﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِكَ مَعَ اَلَّذِينَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَيْهِمْ مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولٰئِكَ رَفِيقاً * ذٰلِكَ اَلْفَضْلُ مِنَ اَللّٰهِ وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ عَلِيماً ﴾؛[17]
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهای خوبی هستند! * این فضل از ناحیه خداست. و کافی است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است.
که در اینجا، از ﴿مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ﴾[18] شروع شده که معلوم میشود که ملاک فضیلت این است.
در جای دیگر نیز تقریبا تصریح به این معنا شده است:
﴿يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اَللّٰهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى اَلْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى اَلْكٰافِرِينَ يُجٰاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ يَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ ذٰلِكَ فَضْلُ اَللّٰهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِيمٌ * إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ * وَ مَنْ يَتَوَلَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ﴾؛[19]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمیرساند؛ خداوند جمعیّتی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد میکنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) میدهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست. * سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند. * و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند؛ (زیرا) حزب و جمعیّت خدا پیروز است.
اگر شما به خدا و پیغمبر پشت کنید، خداوند گروهی را خواهد آورد که آنها پشت نمیکنند و پایبند به میثاق خدا و رسول میمانند؛ جهاد میکنند، «لا یخافون لومة لائم»اند، رابطه بین خدا و اینها ﴿يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ﴾[20] است. از این آیات استفاده میشود که ملاک این برتری، تبعیت از ولایت الهی است. همان ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ﴾[21] که در آیه سوره نساء آمده بود، در اینجا با این عبارت آمده است و با مضمونی شبیه به همان مضمون منتهی در اینجا مسأله ولایت مطرح شده است. که میفرماید این شمایی که فضل الهی نصیب شما میشود، این فضل توسط مقام ولایتی است که تبعیت از این مقام ولایت، مقام فضل را به شما میرساند. و در تفسیر قرآن کریم گفتهایم که برترین مصداق و احقّ مصادیق «فضل» در قرآن کریم، مسأله فضل بالولایة است؛ حتی نسبت به انبیا که میفرماید: ﴿لَقَدْ فَضَّلْنٰا بَعْضَ اَلنَّبِيِّينَ عَلىٰ بَعْضٍ وَ آتَيْنٰا دٰاوُدَ زَبُوراً﴾[22] .[23] خلاصه اینکه «تفضیل»، تفضیل به مقام فرمانروایی و به مقام امر و نهی است.
بنابراین خصوصیت برتری از خصوصیات جامعه اسلامی است؛ لذا باید به تمام این اقتضائات برتری عمل شود. وقتی برتر است، نباید زیر بار بیگانه و کافر برود؛ این منافات با برتری دارد. وقتی خداوند میفرماید من شما را برتر قرار دادم، خب ما نباید کاری کنیم که زیر دست دیگران قرار بگیریم. این برتری مقتضیاتی دارد و وظایفی بر ما بار میکند. برتری که یک مقام تشریفاتی نیست؛ این برتری لوازمی دارد، که آنها را باید حفظ کرد. درست است که این برتری، نتیجه قهری و طبیعی پیروی از خدا و رسول و ولایت است، منتهی این نتیجه قهری را باید نگه داشت. الان در جامعه ایرانی خودمان بحمد الله این برتری در نتیجه و برکات پیروی از ولایت حاصل شد؛ اما قبل از اینکه جامعه ما جامعه ولایتی بشود، ما واقعا توسریخور بودیم؛ اما الان عزیز و سربلندیم و دیگران پیرو ما هستند؛ نه اینکه ما دنبالرو دیگران باشیم؛ منتهی این برتری اقتضائاتی دارد که اگر ما بخواهیم برتری را حفظ کنیم، باید به اقتضائاتش عمل کنیم؛ باید قدرت مناسب پیدا کنیم، باید اقتصاد مناسب پیدا کنیم که مناسب این فضل باشد؛ باید مقدمات مادیاش را فراهم کنیم و نمیتوانیم بگوییم ما برتر شدیم و تمام شد و بنشینیم در خانه؛ خیر؛ این برتری از ما سلب میشود. اگر خدای متعال ببیند که ما به این مقتضیات برتری عمل نمیکنیم؛ یعنی ببیند که شایسته این موقعیت نیستیم، آنچه به ما داده شده است، از ما گرفته میشود؛ دلیلش نیز آیات کریمه قرآن است؛ چون این فضل، همیشه با نعمت ملازمت دارد؛ یعنی این تفضیل، تفضیلی است که قرآن کریم از آن به نعمت نیز یاد میکند:
﴿فَضْلاً مِنَ اَللّٰهِ وَ نِعْمَةً﴾؛[24]
(و این برای شما بعنوان) فضل و نعمتی از سوی خداست.
و در جای دیگر میفرماید:
﴿اَلَّذِينَ قٰالَ لَهُمُ اَلنّٰاسُ إِنَّ اَلنّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِيمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ * فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اِتَّبَعُوا رِضْوٰانَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ * إِنَّمٰا ذٰلِكُمُ اَلشَّيْطٰانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيٰاءَهُ فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾؛[25]
اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [= لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.» * به همین جهت، آنها (از این میدان،) با نعمت و فضل پروردگارشان، بازگشتند؛ در حالی که هیچ ناراحتی به آنان نرسید؛ و از رضای خدا، پیروی کردند؛ و خداوند دارای فضل و بخشش بزرگی است. * این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بیاساس،) میترساند. از آنها نترسید! و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید!
﴿فَانْقَلَبُوا﴾[26] در نتیجه عدم خشیة از آن مردم است؛ اگر آن عدم خشیة از دشمن را نگه ندارید، این فضل از شما گرفته میشود. وقتی خدا میفرماید: ﴿فَلاٰ تَخٰافُوهُمْ وَ خٰافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[27] ، این همان ﴿أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[28] است. از اقتضائات ﴿وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ﴾[29] است که از دشمن نباید بترسید؛ اگر از دشمن ترسیدید و تسلیم شدید، آن فضل و نعمت قطعا از شما ستانده خواهد شد.
همچنین خود اینکه فرمود: ﴿يُؤْتِيهِ مَنْ يَشٰاءُ﴾، نشان دهنده این است که حساب و کتابی در کار است و معیار دارد و معیارهای آن را نیز بیان کرده است: ﴿«وَ مَنْ يُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ﴾»[30] و ﴿يُجٰاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ وَ لاٰ يَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ﴾[31] و امثال اینها؛ که میتوان این را بحث مستقلی نمود و ملاکات این برتری و لوازم این برتری، وظایفی که این برتری بر دوش جامعه اسلامی میگذارد را بیان کرد که این بحث مستقلی است و بحث بسیار مهمی است؛ منتهی ما در خلال بحث مربوط به وظایف رهبری و وظایف مربوط به عدل سیاسی به این بحث [به اختصار] میپردازیم.