99/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عدل سیاسی/اصول سیاست داخلی /اصل استقلال
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما در اصول سیاست داخلی اسلامی بود و گفتیم اصل اول از این اصول، اصل استقلال از هرگونه سلطه بیگانه است و گفتیم این اصل استقلال دو بُعد دارد یا به عبارت دیگر: خود بر دو مبنا و اصل برپاست. اصل اول، خودکفایی بود و گفتیم از آیات کریمه قرآن و همچنین از دو دسته از روایات، استفاده وجوب خود کفایی میشود، یعنی وجود تحصیل قدرت در نظام اسلامی در حدی که نیاز به کشورهای دیگر و بیگانه را کلا منتفی کند. نظام اسلامی نباید نیازمند بیگانه باشد که برای تامین نیازش ناچار باشد دست نیاز به بیگانه دراز کند. دو دسته روایات بر این مطلب دلالت دارد: یکی روایات داله بر عزت مؤمن و عدم پذیرش ذلت توسط او و دسته دیگر روایات داله بر نهی از سؤال؛ که مفصل مورد بررسی قرار دادیم.
اصل دوم[از اصول تحت اصل استقلال]: اصل برتری
بحث امروز در اصل دوم از اصول مربوط به استقلال است که البته خود این اصل را نیز میتوان به عنوان یک اصل مستقل مطرح نمود و آن اصل وجود تحصیل برتری است؛ یعنی در نظام اسلامی، اکتفای به بینیازی از دیگران کافی نیست؛ بلکه از ادله، وجوب برتری و تحصیل آن، برای نظام اسلامی در تمام جنبههای مهم زندگی _اقتصاد، علم و فرهنگ و دانش، سیاسی و..._ استفاده میشود.
آیات و روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارند؛
اما آیات:
خداوند متعال میفرماید:
﴿وَ لاٰ تَهِنُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ اَلْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛ [1]
و سست نشوید! و غمگین نگردید! و شما برترید اگر ایمان داشته باشید!
می فرماید: اگر مؤمن باشید، باید ﴿اعلون﴾[2] باشید. اینجا شرط و جزایی وجود دارد؛ شرطش ایمان است و جزائش اعلا بودن است؛ لذای معنای آیه چنین میشود: «ان کنتم مؤمنین فانتم الاعلون». گرچه لسان جمله، لسان اخبار است؛ اما از این لسان اخبار، انشاء فهمیده میشود. لذا از این آیه استفاده میشود که مقتضای ایمان، برتر بودن است و استفاده میشود که اگر اعلا نباشید، پس مؤمن نیستید.
و همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ﴾؛[3]
شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شدهاند؛ (چه اینکه) امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید.
گرچه در اینجا فعل ماضی به کار برده شده، اما این فعل ماضی برای دلالت بر استمرار و ثبات به کار برده شده؛ «کنتم» یعنی شما همیشه چنین بودهاید و باید باشید؛ و لذا از این سیاق نیز استفاده وجوب میشود؛ گرچه لفظ، لفظ اخبار است. معنای آیه این است که امتی که امت الهی و اسلامی است، ممکن نیست که بهترین امت نباشد؛ لذا در این آیه از ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ﴾[4] ، اعلا بودن استفاده میشود. زیرا ﴿خَيْرَ﴾[5] ، به معنای برتر و بهتر است و لازمه ﴿خیر﴾[6] بودن، برتری است چه در اخلاق و فرهنگ و چه در اقتصاد و هر جنبه دیگر؛ ﴿خیر﴾[7] در اینجا مطلق است و شامل همه جهات میشود.
در اینجا حیث تقییدی نیست؛ یعنی نه اینکه از این ناحیه که امر به معروف میکنید شما بهترین امت هستید؛ بلکه حیث تعلیلی است؛ یعنی چون چنین هستید که امر معروف میکنید و به خدا ایمان دارید، پس بهترین امت هستید. معنایش این است که امر به معروف و نهی از منکر، طبیعتاً منجر به این خواهد شد که شما بهترین امت باشید؛ خود همین امر به معروف، اقتضا میکند که چنین امتی، برتر باشد؛ زیرا برتر بودن، خودش معروف است و برتر نبودن، خودش منکر است؛ بنابراین معنایش این است که این امر به معروف و نهی از منکر، شما را به بهترین امت تبدیل میکند؛ البته همانطوری که گفتیم، معروف، شامل مطلق المعروف میشود.
و همچنین خداوند متعال میفرماید:
﴿قٰاتِلُوا اَلَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ لاٰ بِالْيَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لاٰ يُحَرِّمُونَ مٰا حَرَّمَ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ لاٰ يَدِينُونَ دِينَ اَلْحَقِّ مِنَ اَلَّذِينَ أُوتُوا اَلْكِتٰابَ حَتّٰى يُعْطُوا اَلْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صٰاغِرُونَ﴾؛[8]
با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا، و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام میشمرند، و نه آیین حق را میپذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند!
در این آیه امر دایر به دو شقّ شده؛ یا اعطای جزیه با صغار و یا قتال. از این دوگانه ﴿قٰاتِلُوا﴾[9] یا ﴿حَتّٰى يُعْطُوا اَلْجِزْيَةَ﴾[10] ، _که این ﴿حَتّٰى يُعْطُوا اَلْجِزْيَةَ﴾[11] غایتِ ﴿قٰاتِلُوا﴾[12] است، یعنی بکشید تا به اینجا برسد که جزیه بدهند و معنایش این اصل که اگر آنها اعطای جزیه نکنند آن هم با قید ﴿وَ هُمْ صٰاغِرُونَ﴾[13] ، باید با آنها قتال شود_ استفاده میشود که ﴿أُوتُوا اَلْكِتٰابَ﴾[14] _و مشرکین، به طریق اولی _ باید «صاغر» باشند.
از این آیه استفاده میشود که همواره باید «صغار» اهل کتاب نسبت به جامعه اسلامی حفظ شود. این مطلب مهمی است و ما در رفتارمان با سایر ادیان، نباید طوری رفتار کنیم که صاحبان ادیان دیگر را درجایگاه برتر بپزیریم؛ بلکه باید در جایگاه پستتر بپذیریم.
ما معتقد هستیم حتی جهاد ابتدایی، جهاد دفاعی است. بنابر جهانبینی ما، تمام کره زمین برای خداست و تحت حاکمیت خداست؛ دیگران آمدند و بر آن استیلاء [و آن را غصب] کردند. به چه مجوزی آنها بر سرزمین خدا مستولی هستند؟ پس بنابراین یا باید تسلیم امر خدا باشند و یا با آنها جنگیده میشود. حرف منطقی است؛ یعنی پشت آن منطق وجود دارد؛ منتهی گاهی برخی آن منطق را متوجه نیستند و یا نمیخواند متوجه شوند و یا منطق را مطرح نمیکنند.
مرحوم کلینی در«باب الخمس و الانفال» کتاب «کافی» به خوبی این معنا را تبیین میکند که زمین و آنچه در آن هست، به وسیله حاکمان جور، غصب شده است و تسلط آنها بر زمین، یعنی اخراج زمین، از صاحب سلطه [اصلی یعنی خداوند]؛ پس ما که جهاد ابتدایی میکنیم، میخواهیم حق را به حق دار برگردانیم و مشغول دفاع هستیم؛ نه اینکه چیزی که صاحب حق است و حق دارد را از او میگیریم؛ خیر؛ او حق ندارد. [بله؛] اگر او صاحب حق بود و ما میخواستیم حقش را از او بگیریم، این میشد هجوم و سلطه گری؛ اما او اصلاً حقی ندارد؛ و اوست که حق را از صاحب حق گرفته و دزدیده است. به چه مناسبت او بر روی زمین و منابع و معادن دست میگذارد؟ ما در مباحث اقتصاد گفتهایم که اصل «مالکیت دولتها بر سرزمینها» از کجا گرفته شده؟ دولتهای غاصب به چه دلیل مالکند؟ و به چه دلیل در زمین خدا و معادن و حتی در فضا _که میگویند اگر کسی بخواهد از فضای کشور ما رد شود، باید از ما اجازه بگیرد_ تصرف میکنند؟ به چه دلیلی؟ مگر برای آنهاست؟ اگر گفته شود: برای ملت است. [می گوییم:] ملت نیز همینطور؛ چه کسی به ملت [اجازه] داده است؟ اگر گفته شود به دلیل استیلاء؛ یعنی چون ما موستولی هستیم [در آن تصرف می کنیم؛ می گوییم:] استیلاء نمیتواند حق بودن ید کسی را بر مالی توجیه کند و الّا اگر چنین باشد، هر غاصب و ظالمی، ظلم و غصبش بر مال مردم توجیه میشود. و اگر استیلاء مبتنی بر یک حق سابق نباشد، میشود استیلاء غاصبانه؛ لذاست که استیلاء تمام کشورها و تمام ملتها بر زمین خدا و معادن و ثروتهای طبیعی زمین، استیلای غاصبانه است. ما باید این را بگوییم و نباید خجالت بکشیم باید با استدلال و توجیه، این را بیان کنیم.
اینکه حضرت امیر علیه السلام فرمود «لا تبدئوهم بقتال»، یک اصل ادبی است که در جهاد ابتدایی این اصل ادبی رعایت میشود و اینطور نیست که اصل لازم الاجرا باشد؛ بلکه ادب جهاد چنین است. لذاست که در احکام جهاد ابتدایی نیز گفته شده که لشکر اسلام بر سر مرز مستقر میشود و شروع به کار تبلیغی و تروجی میکند و به مردم میگوید که ما اینجا هستیم و این سرزمین، سرزمینی است که به وسیله حکّام ظالم شما، تصرف شده و به شما ظلم میکنند و عدل را در بین شما برقرار نمیکنند؛ ما میخواهیم عدل را برقرار کنیم و این به معنای این نیست که ما بر شما حکومت کنیم؛ بلکه میتواند حاکم از طرف خودتان باشد؛ منتهی حاکمی باشد که قوانین عدل را اجرا کند. چنین چیزی اگر اتفاق بیافتد، قطعا مردم آن کشورها و مناطق، این مطلب را میپذیرند. [و لذا دولت آن کشور، با شما وارد جنگ می شود و او شروع کننده جنگ می شود].
بله؛ اصل برقراری و شکل گیری حکومت [اولیه]، مبتنی بر رضایت مردم است؛ به عبارت دیگر: نگوییم مبتنی بر رضایت مردم است؛ بلکه بگوییم: آن کسی که باید این حکومت را برپا کند، خود مردماند و مردماند که انبیا را کمک میکنند تا حکومت برقرار میشود و این قدرت را مردم ایجاد میکنند؛ اما بعد از برقراری حکومت با رهبری عادل، این حکومت وظایفی دارد؛ که از جمله وظایف آن، برقراری امنیت در خود حکومت و جنگ با مخالفین است و از جمله وظایف دیگر آن، برقراری عدل بر سراسر جهان است.
خلاصه این، اصل اساسی در سیاستهای حکومت اسلامی این است که حکومت اسلامی باید همیشه حکومت برتر باشد و برتری را باید حفظ کند و اگر ندارد، باید آن را تحصیل کند. برتر بودن جامعه اسلامی، یک اصل اساسی در تمام سیاستگذاریها است چه سیاستگذاری داخلی و چه سیاستگذاری خارجی که بعدا بیان خواهیم کرد.
روایات زیادی نیز بر این مطلب دلالت دارد.
از جمله روایت صدوق:
قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله وسلم :« الْإِسْلَامُ يَعْلُو وَ لَا يُعْلَى عَلَيْهِ»[15] ؛
اسلام همچنان به برترى میرود، و چیزی بر آن برتر نمیشود.
گرچه این خبر، خبر مرسلی است؛ اما شهرت کثیره و قویّه او و وجود آیات و روایات مؤیده دیگر، اطمینان به صدور این روایت از رسول اعظم ایجاد میکند.
همچنین مرحوم صدوق روایت میکند:
بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيِ:
«أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ كَانَ بِالْيَمَنِ فَاجْتَمَعُوا إِلَيْهِ وَ قَالُوا يَهُودِيٌّ مَاتَ وَ تَرَكَ أَخاً مُسْلِماً ،فَقَالَ مُعَاذٌ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم يَقُولُ: الْإِسْلَامُ يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ فَوَرَّثَ الْمُسْلِمَ مِنْ أَخِيهِ الْيَهُودِيِّ»؛[16]
و از أبوالاسود دؤلى روايت كردهاند: معاذبنجبل در يمن بود، پس مردم بر او گرد آمدند، و گفتند: مردى يهودى مرده است، و برادرى مسلمان بجاى نهاده است،[حکم چگونه است؛ آیا مسلمان از برادر یهودی ارث می برد؟] پس معاذ گفت: از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنيدم كه مىفرمود: اسلام مىافزايد، و نمىكاهد. و از اين رو مرد مسلمان از برادر يهوديش ارث برد.
اسلام، فزونی دارد، کمی نمیآورد؛ اسلامیت، با کمتر بودن سازگار نیست؛ بلکه با فزونی سازگار است. از این روایت نیز برتری جامعه اسلامی استفاده میشود.
وبه همین مضمون روایات متعددی وجود دارد.
و همچنین این روایت:
رَوَى ابْنُ جَرِيرٍ الطَّبَرِيُّ فِي تَارِيخِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى الْفَقِيهِ قَالَ إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السلام يَقُولُ يَوْمَ لَقِيَنَا أَهْلُ الشَّامِ :
«أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ الْعُلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ»؛[17]
اميرمؤمنان علیه السلام فرمود: اى مؤمنان! هر كس كار خلافى را كه به آن عمل مىشود و منكرى را كه دعوت به آن مىشود،ببيند و آن را به وسيله قلبش جلوگيرى كند، سالم مانده و از آن عمل دور مىشود. و هر كس آن عمل را به وسيله زبانش منكر شود پاداش داده شود، و اين شخص از شخص اوّل برتر است،و هر كس به وسيله شمشير آن عمل را منكر شود،تا كلام خدا را برتر و كلام ظالمين را پستتر گرداند،او همان است كه به راه هدايت منتهى مىشود و در راه رستگارى مىافتد و در قلبش يقين، نور افشانى مىكند.
از اینکه میفرماید کسی که جهاد کند برای اینکه کلمة الله، علیا باشد،[اوست که به طریق هدایت رسیده و به راه رستگاری رفته و...]؛ ضرورت برتری جامعه اسلامی بر دیگر جوامع استفاده میشود. زیرا کلمة الله، به معنای قانون خداست یعنی همان اسلام.
البته در آیه کریمه نیز آمده است که:
﴿جَعَلَ كَلِمَةَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا اَلسُّفْلىٰ وَ كَلِمَةُ اَللّٰهِ هِيَ اَلْعُلْيٰا﴾؛[18]
و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آنها را با شکست مواجه ساخت؛) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است؛