99/07/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: عدل اقتصادی/رابطه عدل با تفاوت های اجتماعی /رابطه تفاوت های اجتماعی و امتیاز اقتصادی
مروری بر مباحث گذشته
بحث در نفی امتیاز اقتصادی بر اساس تفاوتهای اجتماعی بود و به دو نمونه از خطب امیرالمؤمنین علیه السلام و سیره ایشان در این زمینه اشاره کردیم. امروز به روایت دیگری در همین رابطه اشاره میکنیم:
روایت سوم:
شاید این روایت هم متحد با آن روایت قبلی باشد اما لفظش تا حدودی فرق دارد:
«أَنَ طَائِفَةً مِنْ أَصْحَابِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام مَشَوْا إِلَيْهِ عِنْدَ تَفَرُّقِ النَّاسِ عَنْهُ وَ فِرَارِ كَثِيرٍ مِنْهُمْ إِلَى مُعَاوِيَةَ طَلَباً لِمَا فِي يَدَيْهِ مِنَ الدُّنْيَا فَقَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَعْطِ هَذِهِ الْأَمْوَالَ وَ فَضِّلْ هَؤُلَاءِ الْأَشْرَافَ مِنَ الْعَرَبِ وَ قُرَيْشٍ عَلَى الْمَوَالِي وَ الْعَجَمِ وَ مَنْ نَخَافُ عِيَّهُ مِنَ النَّاسِ فِرَارَهُ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ لَا وَ اللَّهِ مَا أَفْعَلُ مَا طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ لَاحَ فِي السَّمَاءِ نَجْمٌ وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ مَالُهُمْ لِي لَوَاسَيْتُ بَيْنَهُمْ وَ كَيْفَ وَ إِنَّمَا هُوَ أَمْوَالُهُمْ...»[1]
حضرت ابا کرد از اینکه امتیازی برای اشراف و قریش قائل شود که از لحاظ جایگاه اجتماعی جایگاه برتری داشتند و فرمود اگر مال خودم هم بود، بالسویه تقسیم میکردم، تا چه رسد به اینکه مال مال خودشان است. این بیان حضرت نشان دهنده وجوب این مساوات و وجوب این نظر مساوی و برابر نسبت به افراد است هرچند بین آنها تفاوتهای اجتماعی وجود داشته باشد.
روایت چهارم:
روایتی است که مرحوم مجلسی از مستطرفات سرائر نقل میکند که تا حدودی میشود گفت که صحیحالسند است:
عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي الْحَارِثِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ: «جَاءَ جَمَاعَةٌ مِنْ قُرَيْشٍ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالُوا لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ فَضَّلْتَ الْأَشْرَافَ كَانَ أَجْدَرَ أَنْ يُنَاصِحُوكَ قَالَ فَغَضِبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَع فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ الْعَدْلَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ مَا سَمَرَ السَّمِيرُ وَ مَا رَأَيْتُ فِي السَّمَاءِ نَجْماً وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ مَالِي دُونَهُمْ لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ كَيْفَ وَ إِنَّمَا هُوَ مَالُهُمْ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ لَيْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِي غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ وَ ثَنَاءُ الْجُهَّالِ فَإِنْ زَلَّتْ بِصَاحِبِهِ النَّعْلُ فَشَرُّ خَدِينٍ وَ شَرُّ خَلِيلٍ»[2]
اینکه این روایتها تکرار میشود، معلوم میشود که حادثه مکرر است یعنی طوائف متعدد خدمت حضرت میآمدند.
حضرت میفرماید اینکه انسان در جایی که موردش نیست بخواهد انفاق کند، نتیجهای غیر از ثنای جهال و ثنای انسانهای پست ندارد و این برای ما مطلوب نیست.
سوال یکی از شاگردان: پس مورد تألیف قلوب در چه جایی است و آن را چگونه تشخیص دهیم؟
پاسخ استاد: مسئله تألیف قلوب مطلب دیگری است و غیر از مسئله تبعیض در بیتالمال است و در گذشته بیان کردیم که بیتالمالی که باید بین مسلمین تقسیم شود، برای همه مردم است و در مباحث گذشته گفتیم که منابعی که در اختیار دولت اسلامی است، منابع مختلف و متفاوتی است و برای هر نوع هزینه نوعی منبع وجود دارد؛ برای هزینهکرد ائتلاف قلوب، از مصارف و موارد زکات است؛ آنچه اینجا مطرح است «فیء» است که این ملک مسلمین است لذا باید بین آنها بالسویه تقسیم شود. و آنها درخواستشان این بود که قانون و سنت حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام بر اساس این تبعیض باشد و این متفاوت است با اینکه حضرت در مورد خاصی به عنوان تألیف قلب شخصی یا جمعیتی پولی را عطا کند.
روایت پنجم:
روایتی مفصلی است که بخشی از آن را نقل میکنیم که روایت از فضائل احمدبنحنبل است؛ چون احمدبنحنبل کتابی دارد در رابطه با فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام ؛ در این روایت آمده است:
«قَدِمَ عَلَيْهِ عَقِيلٌ فَقَالَ لِلْحَسَنِ اكْسُ عَمَّكَ فَكَسَاهُ قَمِيصاً مِنْ قُمُصِهِ وَ رِدَاءً مِنْ أَرْدِيَتِهِ فَلَمَّا حَضَرَ الْعِشَاءُ فَإِذَا هُوَ خُبْزٌ وَ مِلْحٌ فَقَالَ عَقِيلٌ لَيْسَ إِلَّا مَا أَرَى فَقَالَ أَ وَ لَيْسَ هَذَا مِنْ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ لَهُ الْحَمْدُ كَثِيراً فَقَالَ أَعْطِنِي مَا أَقْضِي بِهِ دَيْنِي وَ عَجِّلْ سَرَاحِي حَتَّى أَرْحَلَ عَنْكَ قَالَ فَكَمْ دَيْنُكَ يَا أَبَا يَزِيدَ قَالَ مِائَةُ أَلْفِ دِرْهَمٍ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِيَ عِنْدِي وَ لَا أَمْلِكُهَا وَ لَكِنِ اصْبِرْ حَتَّى يَخْرُجَ عَطَائِي فَأُوَاسِيَكَهُ وَ لَوْ لَا أَنَّهُ لَا بُدَّ لِلْعِيَالِ مِنْ شَيْءٍ لَأَعْطَيْتُكَ كُلَّهُ فَقَالَ عَقِيلٌ بَيْتُ الْمَالِ فِي يَدِكَ وَ أَنْتَ تُسَوِّفُنِي إِلَى عَطَائِكَ وَ كَمْ عَطَاؤُكَ وَ مَا عَسَاهُ يَكُونُ وَ لَوْ أَعْطَيْتَنِيهِ كُلَّهُ فَقَالَ مَا أَنَا وَ أَنْتَ فِيهِ إِلَّا بِمَنْزِلَةِ رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِين»[3]
شاهد همین عبارت است که شریف بودن عقیل و منتسب بودن او به امیرالمؤمنین علیه السلام ، و بلکه خود حضرت، که میفرماید من هم مثل بقیه مسلمین هستم و از این بیتالمال به اندازه دیگران بر میدارم و نه بیشتر. بعد روایت ادامه دارد:
«وَ كَانَا يَتَكَلَّمَانِ فَوْقَ قَصْرِ الْإِمَارَةِ مُشْرِفِينَ عَلَى صَنَادِيقِ أَهْلِ السُّوقِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنْ أَبَيْتَ يَا بَا يَزِيدَ مَا أَقُولُ فَانْزِلْ إِلَى بَعْضِ هَذِهِ الصَّنَادِيقِ فَاكْسِرْ أَقْفَالَهُ وَ خُذْ مَا فِيهِ فَقَالَ وَ مَا فِي هَذِهِ الصَّنَادِيقِ قَالَ فِيهَا أَمْوَالُ التُّجَّارِ قَالَ أَ تَأْمُرُنِي أَنْ أَكْسِرَ صَنَادِيقَ قَوْمٍ قَدْ تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ وَ جَعَلُوا فِيهَا أَمْوَالَهُمْ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَ تَأْمُرُنِي أَنْ أَفْتَحَ بَيْتَ مَالِ الْمُسْلِمِينَ فَأُعْطِيَكَ أَمْوَالَهُمْ وَ قَدْ تَوَكَّلُوا عَلَى اللَّهِ وَ أَقْفَلُوا عَلَيْهَا وَ إِنْ شِئْتَ أَخَذْتَ سَيْفَكَ وَ أَخَذْتُ سَيْفِي وَ خَرَجْنَا جَمِيعاً إِلَى الْحِيرَةِ فَإِنَّ بِهَا تُجَّاراً مَيَاسِيرَ فَدَخَلْنَا عَلَى بَعْضِهِمْ فَأَخَذْنَا مَالَهُ فَقَالَ أَ وَ سَارِقاً جِئْتَ قَالَ تَسْرِقُ مِنْ وَاحِدٍ خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَسْرِقَ عَنِ الْمُسْلِمِينَ جَمِيعا...»[4]
روایت ششم:
مرحوم مجلسی در بحار آوده است:
«وَ فِي رِوَايَةٍ عَنْ أَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي رَافِعٍ أَنَّ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ جَاءَا إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ قَالا لَيْسَ كَذَلِكَ كَانَ يُعْطِينَا عُمَرُ قَالَ فَمَا كَانَ يُعْطِيكُمَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم فَسَكَتَا قَالَ أَ لَيْسَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يَقْسِمُ بِالسَّوِيَّةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ قَالا نَعَمْ قَالَ فَسُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم أَوْلَى بِالاتِّبَاعِ عِنْدَكُمْ أَمْ سُنَّةُ عُمَرَ؟ قَالا: سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَنَا سَابِقَةٌ وَ عَنَاءٌ وَ قَرَابَةٌ . قَالَ سَابِقَتُكُمَا أَسْبَقُ أَمْ سَابِقَتِي قَالا سَابِقَتُكَ قَالَ فَقَرَابَتُكُمَا أَمْ قَرَابَتِي قَالا قَرَابَتُكَ قَالَ فَعَنَاؤُكُمَا أَعْظَمُ مِنْ عَنَائِي قَالا عَنَاؤُكَ قَالَ فَوَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ أَجِيرِي هَذَا إِلَّا بِمَنْزِلَةٍ وَاحِدَةٍ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى الْأَجِيرِ»[5]
این روایت نشان دهنده این است که چرا اینها با حضرت مخالفت کردند و با او جنگیدند؛ سر همین بود که اینها امتیاز میخواستند؛ هم امتیاز سیاسی که طمع داشتند که ولایت کوفه و بصره را حضرت به آنها دهد؛ هم درخواست امتیاز اقتصادی داشتند.
عبارت «لَنَا سَابِقَةٌ وَ عَنَاءٌ وَ قَرَابَةٌ»[6] شاهد بحث ماست که میگویند ما صاحب سوابق هستیم و برای اسلام زحمت کشیدیم و جنگیدیم و قوم و خویش تو هستیم؛ که حضرت جواب داد آیا سابقه شما بیشتر است یا سابقه من؟ شما به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نزدیکترید یا من؟ شما بیشتر برای اسلام زحمت کشیدید یا من؟ بعد از اینکه آنها اقرار کردند که سابقه و قرابت و زحمات حضرت بیشتر از آنان است، حضرت فرمود: من و این اجیر و کارگر من در سهم یکی هستیم؛ لذا وقتی خودم که سابقه و زحمات و قرابتم بیشتر است را با این کارگر یکی میدانم، شما چه ادعایی دارید؟
روایت هفتم:
روایتی است که از کتاب ابنالحاشر نقل میکند:
كِتَابُ ابْنِ الْحَاشِرِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى مَالِكِ بْنِ أَوْسِ بْنِ الْحَدَثَانِ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ «أَنَّهُ قَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ فَأَخَذَ بِيَدِ عَبْدِهِ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَعْتَقْتُ هَذَا الْغُلَامَ فَأَعْطَاهُ ثَلَاثَةَ دَنَانِيرَ مِثْلَ مَا أَعْطَى سَهْلَ بْنَ حُنَيْفٍ »[7]
سهلبنحنیف با اینکه ظاهرا یک دوره استاندار بصره بود و از مقربین حضرت بود و از شخصیتهای برجسته مجموعه حضرت بود، حضرت به غلام او همان اندازه میداد که به سهلبنحنیف میداد. شاهد در اینجا سیره امیرالمؤمنین علیه السلام است که به تساوی پرداخت میکرد و نداریم که سهلبنحنیف درخواست زیادی کرده باشد.
روایت هشتم:
که در ادامه روایت قبل آمده است اما جریان مستقلی است که نمونه دیگری از سیره امیرالمؤمنین علیه السلام را ذکر میکند:
«وَ سَأَلَهُ بَعْضُ مَوَالِيهِ مَالًا فَقَالَ يَخْرُجُ عَطَائِي فَأُقَاسِمُكَهُ فَقَالَ لَا أَكْتَفِي وَ خَرَجَ إِلَى مُعَاوِيَةَ فَوَصَلَهُ فَكَتَبَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ يُخْبِرُهُ بِمَا أَصَابَ مِنَ الْمَالِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَا فِي يَدِكَ مِنَ الْمَالِ قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ سَائِرٌ إِلَى أَهْلٍ مِنْ بَعْدِكَ فَإِنَّمَا لَكَ مَا مَهَّدْتَ لِنَفْسِكَ فَآثِرْ نَفْسَكَ عَلَى أَحْوَجِ وُلْدِكَ فَإِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ إِمَّا رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ وَ إِمَّا رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ مِنْ هَذَيْنِ أَحَدٌ بِأَهْلٍ أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا تَبْرُدَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ ثِقْ لِمَنْ بَقِيَ بِرِزْقِ اللَّه»[8]
بعضی از دوستان و پیروان حضرت از حضرت درخواست کمک مالی کرد، حضرت فرمود: عطایم که آمد آن را بین خودم و خودت تقسیم میکنم. او رفت نزد معاویه و معاویه پول زیادی به او داد و به حضرت نامه نوشت که شما به من پول ندادی و من نزد معاویه رفتم و او به من این مقدار پول داد. حضرت برای او نامه نوشت و فرمود: این مالی که تو خوشحال شدی که معاویه به تو داده، این مال اهل و صاحب داشته و این مال دست تو هم نخواهد ماند و از تو منتقل به دیگری میشود، تو خودت را نجات بده از اینکه میخواهی شکم فرزندانت را از مال حرام سیر کنی؛ یعنی اول خودت را نجات بده و بعد به فکر شکم بچههایت باش! و خودت را بر محتاجترین بچههایت مقدم بدار به این معنا که خودت را از آتش جهنم نجات بده. بعد حضرت فرمود: پولی که جمع میکنی، برای یکی از این دو نوع پول جمع میکنی: اگر کسی این پول را از تو گرفت و از این پول در راه طاعت خدا استفاده کرد، او خوشبخت میشود و تو بدبخت شدی که مال مردم را خرج کردی؛ و اگر کسی که تو به او پول میدهی در راه معصیت خدا آن را خرج کند، او هم مثل تو بدبخت شده است. و هیچ یک از این دو نفر شایسته این نیست که آنها را بر خودت مقدم داری و بار او را به کمر خودت ببری. آن کسی که از دنیا رفته، رحمت خدا را برای او خواستار باش، و آن کسی که هم که مانده است، برای رزق او اعتماد به خدا کن نه اینکه بخواهی از مال حرام رزق او را تأمین کنی.
شاهد مثال این است که یکی از موالی از حضرت پول خواست اما حضرت از بیتالمال به او پولی نداد و به او فرمود صبر کن عطای من بیاید و او را با تو تقسیم میکنم.