99/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجرای عدل/رابطه عدل با تفاوتهای اجتماعی /رابطه تفاوتهای اجتماعی و امتیاز سیاسی
مرور مطالب گذشته
مطلب چهارم در رابطه عدل با تفاوتهای اجتماعی بود وگفتیم تفاوتهای اجتماعی نمیتواند منشأ امتیاز خاصی در نظام اسلامی بشود.
بحث ما در این بود که آیا تفاوتهای اجتماعی میتواند منشأ امتیازهای سیاسی باشد؛ گفتیم امتیازهایی که میتواند از تفاوتهای اجتماعی و از اختلاف طبقات اجتماعی نشأت بگیرد؛ یا امتیاز سیاسی است یا امتیازهای اقتصادی، یا امتیاز قضایی است یا امتیاز علمی است که این چهار نوع امتیاز را تعریف کرده و به ابتدا به امتیاز سیاسی پرداختیم و گفتیم تفاوتهای اجتماعی نمیتواند منشأ امتیاز سیاسی باشد.
گفتیم هم در قرآن کریم و هم در روایات ما این مطلب نهی شده؛ در قرآن آیه ﴿وَ إِذِ اِبْتَلىٰ إِبْرٰاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمٰاتٍ﴾[1] را خواندیم و گفتیم عبارت ﴿لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ﴾[2] اشاره به همین مطلب دارد.
وابستگی به خانواده
همانطور که وابستگی به خانواده منشأ امتیاز مثبت نیست، منشأ امتیاز منفی نیست؛ یعنی نباید گفت به دلیل اینکه عضو این خانواده است، نباید پست سیاسی بگیرد؛ یعنی نه «باید» وجود دارد و نه «نباید»؛ و اگر کسی عضو خانواده خاصی باشد، اما شایستگی بیشتری از دیگران داشته باشد، در اینجا مانعی ندارد که مقام سیاسی به او داد.
گفتیم اینکه یک رهبر بتواند قبل از دیگران خانواده خودش را بسازد، و از خانواده خودش بتواند انسانهای برجسته تربیت کند، این یک امتیازی است برای رهبر و یکی از علائم شایستگی رهبر همین است که بتواند نزدیکترین افراد خودش را به برجستهترین مقامات کمالی برساند.
بنابراین انتساب فامیلی نه منشأ امتیاز مثبت میشود و نه منشأ امتیاز منفی.
گفتیم حضرت ابراهیم درخواست امامت در ذریه خود کردند و فرمودند: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾[3] جواب آمد: ﴿لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ﴾[4] که اینطور نیست که ما تنها به عنوان اینکه کسی از ذریه توست او را به منصب امامت برسانیم و ظالیمن از ذریه تو از منصب امامت سهمی ندارند.
در جای دیگر که میفرماید:
﴿أَمْ يَحْسُدُونَ اَلنّٰاسَ عَلىٰ مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنٰا آلَ إِبْرٰاهِيمَ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ آتَيْنٰاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً﴾[5]
یا اینکه نسبت به مردم [= پیامبر و خاندانش]، و بر آنچه خدا از فضلش به آنان بخشیده، حسد میورزند؟ ما به آل ابراهیم، (که یهود از خاندان او هستند نیز،) کتاب و حکمت دادیم؛ و حکومت عظیمی در اختیار آنها [= پیامبران بنی اسرائیل] قرار دادیم.
این ملک عظیم به دلیل شایستگی بوده است، نه صرفا به دلیل اینکه آل ابراهیم بودهاند.
بنابر این عبارت ﴿لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ﴾[6] این را نفی میکند که صرف وابستگی نسلی و نسبی به ابراهیم منشأ امتیاز نمیشود.
آیه دوم:
نمونه دیگر، مجموعه آیات سوره انعام است:
﴿وَ تِلْكَ حُجَّتُنٰا آتَيْنٰاهٰا إِبْرٰاهِيمَ عَلىٰ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ﴾؛[7]
اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم،) بالا میبریم؛ پروردگار تو، حکیم و داناست.
عبارت ﴿نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ مَنْ نَشٰاءُ﴾[8] معنایش این است که ما جایگاههای بلند به کسانی که بخواهیم عطا میکنیم؛ این خواستن که میفرماید: «مَنْ نَشٰاءُ» خواستن بر اساس شایستگی است نه خواستن بیاساس؛ خدای متعال خواستنش از روی هوا و هوس نیست _ الایاذ بالله _ ، بلکه خواستن او از روی عدل و معیارهای الهی و بر اساس و کمال و درجات رفیعه انسانهاست.
و بعد میفرماید:
﴿وَ وَهَبْنٰا لَهُ إِسْحٰاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنٰا وَ نُوحاً هَدَيْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دٰاوُدَ وَ سُلَيْمٰانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسىٰ وَ هٰارُونَ وَ كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ﴾[9] ؛
و اسحاق و یعقوب را به او [= ابراهیم] بخشیدیم؛ و هر دو را هدایت کردیم؛ و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم؛ و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم)؛ اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم!
عبارت ﴿نَرْفَعُ دَرَجٰاتٍ﴾[10] قرینه است که این عبارت ﴿وَ وَهَبْنٰا لَهُ﴾[11] اشاره به کسانی دارد که از ذریه ابراهیم به درجات رفیعه رسانده شدند.
عبارت ﴿كَذٰلِكَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِينَ﴾[12] اشاره به این است که به دلیل این احسان و عمل نیکی که آنها داشتند، آنها را به درجات عالیه رساندیم.
تا آنجایی که میفرماید:
﴿وَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ ذُرِّيّٰاتِهِمْ وَ إِخْوٰانِهِمْ﴾؛[13]
و از پدران و فرزندان و برادران آنها (افرادی را برتری دادیم)
که این هم اشاره به رابطه فامیلی است اما
﴿وَ اِجْتَبَيْنٰاهُمْ وَ هَدَيْنٰاهُمْ إِلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ* ذٰلِكَ هُدَى اَللّٰهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشٰاءُ مِنْ عِبٰادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مٰا كٰانُوا يَعْمَلُونَ﴾»[14]
و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم. * این، هدایت خداست؛ که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی میکند! و اگر آنها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام دادهاند، نابود میگردد (و نتیجهای از آن نمیگیرند).
این اشاره دارد به اینکه نکته این برگزیدن، توحید آنها بود لذا میفرماید: ﴿وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ﴾[15] اگر شرک میورزیدند، تمام آنچه را به آنها دادیم، پس میگرفتیم.
بنابراین معیار ارتباط خانوادگی و قبیلهای نیست؛ بلکه معیار دستیابی این اعضای این خاندان به این درجات رفیعه کمالی است و این در نتیجه کمال آن رییس خانواده است که انقدر شخصیت قوی و با نفوذ و اثرگذار و مربی بوده که توانسته تربیت خودش را نسل به نسل تداوم دهد.
و گفتیم که آیات سوره بقره اشاره به این نکته است که سنت ابراهیمی توانست نسل در نسل منتقل شود که فرمود:
﴿وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرٰاهِيمَ إِلاّٰ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اِصْطَفَيْنٰاهُ فِي اَلدُّنْيٰا وَ إِنَّهُ فِي اَلْآخِرَةِ لَمِنَ اَلصّٰالِحِينَ﴾[16]
جز افراد سفیه و نادان، چه کسی از آیین ابراهیم، (با آن پاکی و درخشندگی،) رویگردان خواهد شد؟! ما او را در این جهان برگزیدیم؛ و او در جهان دیگر، از صالحان است.
که این برگزیدگی بر مبنای آن صلاح است که وجود داشت.
بعد میفرماید:
﴿إِذْ قٰالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قٰالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ اَلْعٰالَمِين﴾[17]
در آن هنگام که پروردگارش به او گفت: اسلام بیاور! (و در برابر حق، تسلیم باش! او فرمان پروردگار را، از جان و دل پذیرفت؛ و) گفت: «در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم شدم»
﴿وَ وَصّٰى بِهٰا إِبْرٰاهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ يٰا بَنِيَّ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفىٰ لَكُمُ اَلدِّينَ فَلاٰ تَمُوتُنَّ إِلاّٰ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾[18]
و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آیین اسلام [= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!»
شاهد اینجاست که ابراهیم این اسلام را منتقل کرد به پسرش و بعد یعقوب و یعقوب هم این را دوباره به نسل خودش منتقل کرد.
این نشان دهنده قدرت رهبری و قدرت تربیتگری این شخصیتهاست؛ نه صرفاً اینکه منتسب به این خانواده هستند؛ بلکه به دلیل اینکه این شخصیتهای بزرگ این خاندان توانستند این کمال الهی و توحید را به نسل بعد منتقل کنند؛ لذا در نسلشان آنجایی که اتسثنایی اتفاق بیافتد و خطا و انحرافی از این مسیر اتفاق بیافتند فرمود: ﴿لاٰ يَنٰالُ عَهْدِي اَلظّٰالِمِينَ﴾[19] .
این آیات ادامه دارد تا میفرماید:
﴿أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ آتَيْنٰاهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحُكْمَ وَ اَلنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهٰا هٰؤُلاٰءِ فَقَدْ وَكَّلْنٰا بِهٰا قَوْماً لَيْسُوا بِهٰا بِكٰافِرِينَ﴾[20]
آنها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم؛ و اگر (بفرض) نسبت به آن کفر ورزند، (آیین حقّ زمین نمیماند؛ زیرا) کسان دیگری را نگاهبان آن میسازیم که نسبت به آن، کافر نیستند.
مراد از «حکم»
مراد از «حکم» همان حکم به معنای عربی متداول است؛ نه حکمت که برخی گفتهاند، حکمت و حکم تفاوت دارد و در هرجا که مراد خدا حکمت بوده است، حکمت فرموده:
﴿مَنْ يُؤْتَ اَلْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[21]
و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است.
که مراد از حکمت علم است، اما اینجا که کتاب گفته، مراد علم است و حکم که عطف بر کتاب شده است، و همچنین نبوت بر حکم عطف شده، معلوم میشود این حکم، همان امامتی است که در جای دیگر به آل ابراهیم داده شد. این حکم یعنی مُلک و قدرت سیاسی و حاکم به کسی میگویند که مَلِک و امیر و صاحب ولایت سیاسی باشد.
بنابراین اینها چون از لحاظ توحید ثابت قدم بودند و از لحاظ کمال به درجه توحید کمال رسیدند، لذا به اینها کتاب و حُکم و علم را سپردیم؛ هم رهبری سیاسی به آنها دادیم، هم نبوت را.
به هر حال این آیات هم شاهد بر این مطلب است که معیار در امتیازهای سیاسی کمال و شایستگی و توانایی است؛ نه انتساب فامیلی.
روایات:
در روایات نمونههای زیادی شاهد بر این مطلب وجود دارد که ما به عنوان نمونه سه روایت را بیان میکنیم:
مرحوم کلینی به سندی از امام صادق علیه السلام روایت میکند که روایت نسبتاً طولانی است:
أَوْصَى مُوسَى علیه السلام إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَ أَوْصَى يُوشَعُ بْنُ نُونٍ إِلَى وَلَدِ هَارُونَ وَ لَمْ يُوصِ إِلَى وَلَدِهِ وَ لَا إِلَى وَلَدِ مُوسَى إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَهُ الْخِيَرَةُ يَخْتَارُ مَنْ يَشَاءُ مِمَّنْ يَشَاءُ[22]
«اوصی»[23] یعنی او را جانشین خود در فرمانروایی قرار داد. یوشع از فرزندان موسی نبود، تا اینکه بر مبنای ارتباط نسبی این امامت منتقل شود و بعدش که یوشع خواست وصیت کند، به فرزندان خودش وصیت نکرد. و اگر بنا بود که امامت به فرزندان منتقل شود، اولی این بود که این امامت به فرزندان موسی انتقال پبدا کند. و اینکه حضرت بعدش میفرماید اختیار با خداست، یعنی بر اساس معیار عدل الهی این اختیار صورت میگیرد که اشاره به این آیه دارد:
﴿وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ وَ تَعٰالىٰ عَمّٰا يُشْرِكُونَ﴾[24]
پروردگار تو هر چه بخواهد میآفریند، و هر چه بخواهد برمیگزیند؛ آنان (در برابر او) اختیاری ندارند؛ منزه است خداوند، و برتر است از همتایانی که برای او قائل میشوند!
گزینش دست خداست چون:
﴿إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اِهْتَدىٰ﴾[25]
پروردگار تو کسانی را که از راه او گمراه شدهاند بهتر میشناسد، و (همچنین) هدایتیافتگان را از همه بهتر میشناسد!
مرحوم کلینی روایت میکند به سندش از سَورةبنکُلیب:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ[26] » قَالَ مَنْ قَالَ إِنِّي إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ عَلَوِيّاً قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ وَ إِنْ كَانَ.[27]
این ابرز مصادیق «كَذَبُوا عَلَى اللَّه»[28] کسانی هستند که خودشان به ناحق را در مقام امامت قرار میدهند.
کلینی روایتی نقل میکند به سندش از حسینبنمختار:
قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّه[29] » قَالَ كُلُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ قُلْتُ وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ فَاطِمِيّاً عَلَوِيّاً[30]
از مجموع این آیات و روایات این مطلب به طور مسلّم بدست میآید که تفاوتها و انتسابات اجتماعی و جایگاه اجتماعی خاص، منشأ امتیاز سیاسی نمیشود. و اکرام کردن به لحاظ انتساب به حضرت علی و فاطمه𐆙 خوب و درست است اما امتیاز سیاسی بر اساس این داده نمیشود.