91/12/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تربیت اجتماعی/ قاعده هدایت / دلیل قرآنی
خلاصه بحث گذشته:
مجموعه بیش از بییست واژه که در زمينه مسائل تربيتي و اثرگذاری در ديگران قرآن استفاده شده است.
جمع بندی اين بحث:
مجموعه این واژگان به سه گروه کلی تقسیم میشد:
1ـ برخی از این واژهها مشترک بین حوزه معرفتی و حوزه عاطفی و احساسی و گرایشی است و همینطور حوزه اراده و ... است. برخی از واژهها همه این قلمروها را میگیرد چون وقتی میخواهد تغییر در شخصیت بدهد لایه اول در شناخت و معرفت؛ لایه دوم در تمایلات و گرایشهای او، لایه سوم تغییر در اراده و عزم اوست. لايه چهارم، هم محیط است.
در حقیقت وقتی مربی میخواهد تغییری در دیگری صورت دهد با تحلیل دروني و روانشاختی این تغییر باید در این لایهها صورت گیرد:
اقداماتي جهت تغيير دروني در حوزه شخص
الف: يا بايد در دانش و معرفت او تصرف کند، دستگاه شناختی او، یک نگاه و شناخت و باوری پیدا کند؛ چون شناخت و باور را به رغم اينکه فرق دقيقي دارند، اينجا یکی گرفتیم، ولی بهرحال يک نوع تصرف در دستگاه شناختی شخص میشود که این یک لایه است که معرفت و شناخت او را تغییر میدهد.
ب: تصرف در تمایلات و میلها و عواطف و احساسات است که انواع احساسات مثبت و منفی و عواطف و ... که در اخلاق و روانشناسی آمده است.
ج: گاهی تصرف در اراده شخص است؛ چون گاهی شناخت دارد، میگوید این خوب است، ميل به آن هم دارد، ولي نمیتواند تصمیم بگیرد.
د: لایه بیرونی که میحط است بحث نکردیم. اين که در محيط تصرف کند، تصرف در محیط باید عملا غير مستقيم در یکی از این سه محیط تغییری دهد يعني وقتي محيط را عوض ميکند. يا شناخت او عوض مي شود يا عواطف و گرايشهاي او تغيير ميکند يا در اراده و عزمش اثر مي گذارد؛ ولذا محیط را در عرض اینها قرار نمی دهیم و به شکلی، بیرون است که اثري بر درون می گذارد.
البته دو نکته اينجا وجود دارد:
1ـ آن بیرون و درون میتوانند تعاملی با هم مي توانند داشته باشند.
2ـ در خود این سه لایه، اينها به نحوی تعامل و ترابط و تواصل هستند و پایه هم، همان معرفت و شناخت است خيلي وقتها وقتي معرفت و شناخت را درست کند ميل و اراده هم دنبالش ميآيد؛ ولی همیشه این طور نیست گاهی شناخت است ﴿ولي وَ جَحَدُواْ بهَِا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُواً﴾، امور ديگري نميگذارد گرايشهاي مثبت شکل بگيرد.
3ـ گاهی عمل تربیتی، عمل ایجابی است چیزی را به او میدهد، گاهی عمل سلبی است، مانع را برمیدارد.
نتیجه بحث این که: این واژگانی که به پیامبران، اولياء الهي نسبت داده شده، يا به طور عام امر شده است و برخی از این واژگان، تمام این قلمروها را میگیرد مثل مثلا واژه هدایت، یا تزکیه که شمول دارد، یعنی هم آن فعالیت آگاهیبخشی در حوزه اول را میگیرد و هم فعالیت ایجاد تمایلات مناسب و عواطف مناسب و هم تقویت اراده را میگیرد که چند مورد از این واژگان شمول دارد ولذا اين واژگان کليديتر ميشوند. برخی از این واژگان اختصاص به حوزه معرفتی و شناختی دارد، مثل تعلیم و اعلام ...، برخی از اینها بیشتر معطوف به قلمروهای دیگر، حوزه عواطف و ابعاد دیگر شخصیت است مثلا در ترهیب، تخویف، ...، برخی از واژگان هم اجمال و ابهام دارند.
برخي از واژگانی که اختصاص به اراده دارند در اين واژهها پيدا نکرديم ولي در واژگاني که به خدا نسبت داده شده گاهي وجود دارد که ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِ﴾ ممکن است بگوييم روي اراده تأکيد دارد ولي در احکام و تکاليف برخي از احکام و تکاليف مخصوص حوزه اراده است و نقش سازندگي اراده در آن قوي است و در باب صوم اين طور است؛ البته این واژگان، برخي جنبه اثباتی در آنهابرجسته است و در برخی جنبه سلبی برجسته است مثل امر به معروف و نهي از منکر که در جاي خود اینها بحث شود.
قاعده هدايت
قاعده ارشاد جاهل اصطلاحاً آگاهی دادن به شخص جاهل است، این اختصاص به حوزه معرفتی و شناخت داشت که ادله اش بحث شد، البته در ادله، برخي مطلق بود، قاعده هدايت را هم دربرميگيرد؛ ولذا اينجا به اين ادله از نگاه قاعده دوم پرداخته ميشود:
قاعده ارشاد جاهل، بحث معرفتی و شناختبخشیدن و اعطاي بينش و آگاهي بود که در سطحی واجب، در سطوحی هم مستحب است.
قاعده دوم، قاعده هدایت است و این قاعده ناظر به تصرفاتی است که در شکل ایجاد انگیزه و شوق و رغبت و میل و اینهاست که مربی تصرفاتی در قلمرو غیرشناختی انجام میدهد. آیا اینجور قاعدهای داريم يا نه؟ اگر این بحث اثبات شد، مانعی ندارد که اینها را در ذیل یک قاعده قرار داد.
سوال این است که وظایف تربیتی عام برای جامعه یا براي گروههاي خاص، نسبت به علم دادن به دیگران داشتیم که قاعده ارشاد بود، آيا نسبت به ترغيبات و فعاليتهاي خاص تربيتي به معناي خاص، نه مطلق داريم يا نه؟
بررسی ادله
برخی از ادله، همان ادله که سابق داشتيم منتهي چون مطلق بود اینجا هم است ولذا تطبيق مي دهيم، و برخی از ادله اختصاص به اینجا دارد.
اینجا هم شبیه قاعده ارشاد دو سطح داریم؛ در سطوحی واجب، در سطوحی مستحب است و حد و مرزها ضمن ادله مشخص میشود.
ادله قرآنی
1ـ آيه 104 سوره آل عمران.
﴿وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلىَ الخَْيرِْ وَ يَأْمُرُونَ بِالمَْعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.
اولین دلیل مشتمل بر لفظ دعوت است آیه مشهور در باب امر به معروف و نهی از منکر که در کنار امر به معروف و نهی از منکر عنوان دیگری دارد.
نکات ذيل آيه شريفه
نکاتی در ذیل این آیه در بحثهاي قبلي بیان شد، فقط بر چند نکته يادآوري و بر نکاتي تأکيد مي کنيم:
1ـ ﴿یدعون الی الخیر ، یأمرون﴾، ... امرهاي ترکیبی نیستند که يک حکم داشته باشد؛ بلکه تجزيهاي است و سه حکم است، اينها سه حکم انحلالی و جدا جداست و در قرآن بر اين مطلب، شواهدی وجود دارد که چند امر کنار هم است و اینها جدا جدا موضوعیت دارند.
2ـ ﴿ولتکن﴾ امر است و این آیه ظهور در وجوب دارد منتهی این وجوب، قطعاً وجوب کفائی است منتهی در مدلول صریح آیه ممکن است کسی بگوید کفائی است، اگر «مِن» تبعیضیه باشد خود آیه میگوید کفائی است يعني برخی از شما به دعوت و نهی و امر قیام کنید، یعنی بر همه لازم نیست، علاوه بر اینکه ممکن است گفته شود دایره اصل وجوب را محدود میکند که ميخواهد بگويد شرايطي دارد که همه آن شرايط را ندارند؛ ولی کفائی بودن در هر حال بنابر این احتمال شاید قابل استفاده باشد. اگر بیانیه هم بود باز کفائيت را از جاي ديگر ميتوان فهميد.
بنابراين چند احتمال وجود دارد:
الف ـ مِن، تبعیضیه است، و نکته کفائیت را بیان میکند، يعني تکليفي است که برخي بايد قيام کنند؛ چون مستقيم تبعيضيه است و مفيد کفائيت حکم است.
ب ـ مِن، تبعیضیه است؛ ولي نميخواهد کفائيت را بگويد، ميخواهد اشاره کند اجمالا به اينکه شرایطی در تکلیف است همه مردم مکلف به این دعوت نیستند شرایطش را بعدا بیان میکند و درصدد بیان کفائیت نیست بلکه شرایطی را برای مخاطب ذکر میکند. مثل عالم بودن، قدرت و .. .
ج ـ من بیانیه، یعنی از شما امتی باشد، یعنی شما امتی هستید که همین شما، یعنی همه امت باید به این وظیفه قیام کنند که اگر این احتمال باشد از ظاهر لفظیش، نه کفائیت و نه شرایط، هيچکدام استفاده استفاده نمیشود؛ ولی با همه اينها هر يک از اينها باشد در نتيجه هيچ فرقي نميکند براي اين که هم عقل ميفهمد و هم نقل وجود دارد و اين دو مطلب استفاده ميشود:
پس مطلب اول: اينکه تکاليف اين جوري، يک شرائطي هم دارد هر آدم همين جوري مکلف به اينها نيست، حداقلش بايد علم به آن مطلب داشته باشد، قدرت بر آن داشته باشد،
مطلب دوم: اينکه اينها کفائي است براي اينکه نکته عقلي وجود دارد اين تکاليف معلوم است اگر يک نفر امر به معروف کرد و اثر کرد معلوم است از بقيه صادر مي شود قضايا قياساتها معها، مثل دفن که نبايد ظاهر دليل بگويد اين کفائي است همين که معلوم است اگر يکي از بيست نفر دفن کرد سالبه بانتفاء موضوع است بنابراين در آيه سه احتمال است:
1ـ من تبعيضيه که بخواهد کفائيت را بگويد.
2ـ من تبعيضيه که بخواهد شرايط اجمالي را بگويد وجود دارد.
3ـ يا من بيانيه که خطاب عام مي شود و اصلا هيچ کدام از دو نکته در آن نيست.
مطلب 3: اقوائیت ظهور ولتکن بر ظاهر خیر و معروف
ظاهر منکر، محرمات است، ولی خیر و معروف مستحبات را نیز میگیرد. اینجا تعارض بین اطلاق خیر و معروف با ظهور ولتکن، ولتکن وجوب را ميرساند؛ چون مي دانيم در خير يا معروف مستحب، دعوت يا امر واجب نيست؛ چون يقينا واجب نيست، بنابراين باید یا خیر را محدود به واجبات کرد یا ولتکن را اعم از وجوب و مستحب دانست، چون ظهور آيه ولتکن، قوی است، خیر و معروف را به واجبات محدد میکند.
4ـ قلمرو دعوت
آیا دعوت حوزه شناختی را میگیرد یا فقط حوزه عاطفی و تمایلی و حوزههای غیر شناختی را میگیرد یا اطلاق دارد؟
ـ اگر ابلاغی و تعلیمی باشد در قاعده ارشاد جاهل به کار میرود.
اگر دعوت اختصاص به فعالیتهای تربیتی به معنای خاص دارد یعنی ترغیب و تشویق، این فقط دلیل بر این قاعده میشود وجوب تربیت در حوزه های احساسی
ـ اگر عام باشد در هر حوزه میشود به کار برد.
ظاهر این است که دعوت، معنای عام دارد. ظاهر واژه این است که ترکیز واژه دعوت در فراخوانی بیشتر این است میخواهد میل او را به این سمت متوجه کند. اما در جایی که شخص جاهل است، مقدمه آن آگاهی دادن است؛ ولذا یک کسی که میداند، دعوتش ميکنيد، اگر هم نمي داند وقتي دعوت ميکنيد دعوت ناظر به اين است که ميخواهد تمايل پيدا کند التزامي پيدا کند که بيايد منتهي چون نميداند و اين متوقف بر دانستن است همراه اين، علم هم به او داده ميشود وقتي دعوتنامه براي کسي داده ميشود جهت اصلي، آمدن به مجلس است، منتهي وقتي نميداند آدرس ميدهد. اين نشاني دادن و علم دادن به او، مقدمه است، تکيه واژه دعوت براي برانگيختن به سوي اينجا است.
دعوت، کار تربیتی به معنای خاص است که در او میل ایجاد میکند که این کار را بکند. اما هر گاه شخص آگاه از این نباشد که مقصد و راه را بلد نباشد، مقدمهاش آگاهی دادن است.
4ـ ذات دعوت، کار به آگاهی دادن نیست؛ ولی خیلی اوقات از آن منفک نیست؛ چون مقدمه آن است. ولي گاهي علم دارد و با اين که علم دارد ترغيب و تشويقش ميکند اين تحليل دقيقي است که اشاره شد.
با توجه به اين تحليل نهايي، ميتوان به اين آيه در بحث قبل استدلال کرد؛ ولي فقط در همان حد که علم را به عنوان مقدمه براي هدايتش در جايي که احکام را نميداند، بدهد. آن يک تکليف مقدمي است نه مستقيم و مدلول مطابقي آيه؛ اما مدلول مطابقي و اصلي آيه اين است که با قاعده ارشاد ربط دارد ﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ﴾ اين يک وظيفه اجتماعي است امت بايد ﴿داعي الي الخير﴾ يعني در همان عقايد و احکام الزامي باشند وقتي ميبيند کسي به اين سمت نميرود و دعوتش را مؤثر ميداند فراخواند و رغبت در او ايجاد کند، البته در حد متعارف. اين يک سطح بالاتر از آگاهي دادن است، نميداند احکام واجب و اخلاق و عقايد را، بايد يادش بدهد، ميداند برو يادش بده.