91/12/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: نکاتي پيرامون واژههاي قرآني در بحث تربيت
خلاصه بحث گذشته:در مقدمه بحث قاعده هدايت، در بحث تربیت به واژگانی که در قرآن به کار رفته و به شکلی با بحث تعلیم و تربیت ارتباط دارند اشاره شد.
تعلیم، هدایت، ابلاغ و تبلیغ، دعوت، امر و نهی، موعظه و وعظ، نصیحت، تذکر و تذکار، انذار، تبشیر، تزکیه، توصیه، تواصی و وصیت، قول، احیاء، تلاوت و قرائت، اخراج من الظلمات، تبیین، تفصیل، تخویف، ترهیب، تطهیر، و رشد و ارشاد و...
این مجموعه واژگان که اشاره شد و به تعاریفش اجمالا مروری شد.
نکاتي پيرامون واژههاي قرآني در بحث تربيت
1ـ روش هاي بحث تربيتي در قرآندر این بحث، واژههای متناظر و مرتبط با تربیت مرور شد، یعنی آن مفاهیمی که به حمل اولی، یک ارتباطی با تربیت دارند؛ و آن نکته این است که در بحث تربیت نمیتوان در این واژهها حرکت کرد؛ برای اینکه وقتی قرآن، بحث تربیت را مطرح میکند با دو روش در بحث تربیت وارد میشود:
الف: این واژگان، واژههایی است که انسانی میخواهد در دیگری اثر بگذارد، مثل تلاوت، قرائت، هدایت، وعظ و ...، عنوان همه این واژههای اثرگذار در غیر و واژگانی که در ذات و درونمایه آن اثرگذاری در غیر است، تربیت است. جنسی که همه این واژگان را میگیرد اثرگذاری یک عاملی در انسان و متربّی است.
ب: انواع خطابات قرآنی که در قرآن به خودش یا پیامبر یا مؤمنین نسبت داده میشود، بدون این که این عناوین باشد ولی کل قرآن میخواهد در دیگری اثر بگذارد؛ ولذا کل قرآن یک نگاه تربیتی برآن حاکم است.
بخش زیادی از آنچه به پیامبران نسبت داده شده، فعالیت تربیتی است کارهایی که پیامبران می کنند غیر از آنچه که مربوط به حوزه شخصی و عباداتشان است که در آن هم یک نگاه تربیتی وجود دارد در غیرآن، همه کارهای پیامبران، تبلیغ، دعوت و هدایت است، ولو اینکه این واژهها در آن نباشد، ولذا این واژگان که در خانواده رفتار مؤثر در غیر قرار میگیرد، یعنی تربیت این مجموعه، بخش تربیتی قرآن را نشان میدهد، اما معنایش این نیست که ساير آنچه که در قرآن يا نسبتهايي که به پيامبران داده ميشود تربيت نيست، خيلي جاها، اين واژه نيست، ولي واقعا کار تربيتي است ولذا در تفسير تربيتي نميشود در این واژهها محصور ماند؛ بلکه باید به حمل شایع بررسی شود و همه آنهايي که تربيت است را مورد توجه قرار داد.
نتیجه بحث: در تفسیر موضوعی قرآن، چه به معناي رايج، چه به معناي شهيد صدري، همانطور که بزرگان فرمودند نمیتوان در واژگان محصور ماند؛ بلکه باید در تفسير موضوعي بايد چند پله را پیمود:
1ـ وقتی میخواهد عبادت را بحث کند باید واژه عبادت را در قرآن و بعد هم در روايات ببيند.
2ـ باید واژگان متشابه و مترادف آن را ببیند
3ـ باید از قيد واژگان متشابه خارج شود ببيند آنهايي که به حمل اولي نه، ه حمل شايع عبادت است کدامها هستند؟
4ـ باید سراغ مدلولهای التزامی برود تا به نظریه قرآن در باب عبادت برسد.
از این نظر است که در باب تربيت گفته ميشود اگر ميخواهد نظريه تربيتي اسلام يا فلسفه تربيت يا فقه تربيت را ببيند هرگز در اين محدوده و حصار واژهها نماند، البته این واژهها یک گام است، بايد اين واژهها را ديد مدلولهايش را بدست آورد، کاربردهايش را استخراج کرد، نظمش و طبقهبندي داد ولي همه آنچه در تربيت است با اين گام همه را نميتوان بدست آورد.
بنابراين در بررسيهاي آيات و روايات، چه مباحث کلامي، معارفي، فقهي، اخلاقي، دامنه بحث، فقط واژگان نيست و خيلي بايد وسيعتر از آن بايد عمل کرد و واژگان مقابل اینها هم باید بررسی شود. اين بحث در طرف تربيت مثبت بود، در طرف تربيت منفي هم، همه مطالبي که در بحث اخلاقي گفته شد، درباره شيطان آمده است و به نحوي هم گاهي به انسانها نسبت داده شده است إغواء، إضلال، سدّ عن السبيل، وسوسه، إماته، إنساء، إغفال، ...، اين واژگان در جهت منفي تربيت است.
2ـ عوامل مؤثر در تربيتفعالیتهایی که در مقام تغییر در دیگران انجام میشود و در قالب این واژگان در قرآن به کار رفته است در یک سلسله مراتب طولی علل و عوامل تربيت قرار میگیرد، یعنی فعالیتهایی که به عنوان هدايت، ابلاغ و دعوت و ... صورت میگیرد، اينها علی الاصول 1ـگاهی به عنوان مبدأ همه تغییرات به خدا نسبت داده ميشود، که خدا احیاء میکند و هدايت دست خداست، ...و 2ـ گاهی به کتب آسمانی به عنوان عامل و ابزار تربیت که همین فعالیتهای تربیتی به خدا نسبت داده شده و 3ـ گاهي ملائکه؛ این سه نسبت که عوامل و علل تربیت است که تعبير مربّی با اصطلاح قرآنی به کار نميرود، اينها عوامل تربيت هستند؛ بلکه اینها مبادی و علل و عوامل مؤثر در تربیت هستند که خدا، ملائکه، کتب آسمانی است اين سه تا در عوامل غيري است ...
1ـ خدا
2ـ کتب
3ـ ملائکه
4ـ پیامبر و در ادامه به اولیاء و علماء و ...
پس:• گاهی به عوامل غير انساني نسبت داده مي شود يعني خدا، ملائکه
• گاهي به ابزارهای آموزش، خود قرآن و کتب و امثال اينها
• گاهی به مربیان و هاديان که پيامبر و اوصياء و اولياي الهي و عوامل انساني ديگر نسبت داده مي شود.
این واژهها به هر یک از این عوامل نسبت داده شده است، بدين علت که وقتی تحول میخواهد رخ دهد، از خدا شروع ميشود و ملائکه و تأثيري که عوامل و ابزار مثل کتاب دارد تا مربيان که پيامبران و هاديان و مربيان انساني باشند، البته یک بخشش خود انسان است که حرکت ميکند که از بحث تربيت خارج است، البته در اینجا در سلسله مراتب، خدا، کتب و قران و پيامبران، به تبع پيامبران، ساير مربيان و مبلغان اين سلسله مراتب که اين اوصاف به آنها نسبت داده شده است این واژهها در مورد همه اینها به کار نرفته است. هدايت از واژههايي است که در همه اينها به کار رفته؛ ولي ابلاغ و تبليغ در برخي به کار رفته و در برخي به کار نرفته است؛ ولي في الجمله به همه اينها نسبت داده شده است، البته در فضای تعلیم و تربیت، برخي مربي به معناي خاص است که مربي انساني است، يعني تربيت به معنای خاص، اثری است که انسان در انسان دیگر اثر میگذارد و گاهی مربي به معناي عام است که سلسله مبادي غيبي و چيزهاي فرا انساني را هم ميشود به عنوان مربي ناميد؛ ولي سلسله مراتبش همين است که ذکر شد. مربي دو معناي عام و خاص از اين زاويه دارد که اگر مربي به معناي عام باشد اينها سلسه مراتب مربيان ميشود و اين فعاليتهايي که در قالب اين واژگان و غير اين واژگان است به همه اين مراتب قابل تسرّي و تعميم است و نسبت هم داده شده است؛ منتهي هر کدام در جاي خودشان و با آن ملاحظاتي که در باب هر کدام است.
البته این نوع واژهها مثلا به قرآن نسبت داده شده، ولی به محیط تربیتی که مؤثر است اينکه نسبت داده شود باید تحقیق شود، که نقش اثرگذاري محيط در قالب چه واژههايي در قرآن آمده است بايد ديد؛ ولی سایر سلسله عوامل اثرگذار در تغيير روح و رفتار انسانها همين سلسلهاي است که گفته شد منتهي برخی از اینها واضح است مثل تذکره، خدا گفته شده مذکّر است، قرآن تذکره است، پيغمبر ذکر است،، به اينها صراحتا نسبت داده شده است، هدايت هم اين طور است، برخي اين طور نيست، و تلاوت و قرائت معلوم است که مال مربي انساني است مثل پيامبر و ... و شايد به بالاترها نسبت داده نشود، مگر ملائکه مثلا.
3ـ طبقه بندي واژه هاي مرتبط با تربيتاین واژگان که حاکی از انحائی از تربیت و تصرّفات مربی در متربی بود، در یک طبقهبندی قرار میگیرد که برخی از این واژهها ناظر به حوزه و ساحت ذهنی و آموزشی است که میگوید در ذهن دیگران اثر میگذارند.
واژه تعلیم، واژه حوزه خاص شناخت است، البته شناخت را یا ایجاد میکند یا تقويت ميکند ولي بحث شناخت است.
واژه ابلاغ، تذکر، قول، تلاوت، قرائت، تبیین، تفسیر این واژگان در یک خانواده قرار میگیرد يعني واژگاني که تربيت مربيان در حوزه شناختی است منتهي خود این وازهها در این حوزه، شناخت ميدهد که اعلام و تعليم است و خود اين نظامی دارد از آنجايي شروع میشود که میگوید قول، قرائت، تلاوت که با شکل بيان را توجه دارد.
ـــ یک دسته اینها، حالت تعلیم دارد و به محتوا توجه دارد که به اینها آگاهی می دهد.
ـــ يک دسته از اينها به يادآوري ارتباط دارد که تذکر و تذکار و امثال اينها باشد. اين خانواده شناختي است که مي خودش يک سلسله مراتب دارد، یا میخواند و ميگويد، یا یاد میدهد يعني معلومات در ذهن او ايجاد ميکند يا يادآوري و يادسپاري ميکند و از غفلت بیرونی میآورد. اين هفت هشت واژه در حوزه شناختي است با سلسله مراتبی که از قرائت و تلاوت شروع ميشود تا يادآور و ذکّري که خوب ميخواهد عمق دهد اين واژهها در اين حوزه اول قرار ميگيرد با نظمي که بین خودشان است.
ـــ یک دسته هم حوزه عاطفی و گرایشی است که بخش زیادی هم به این حوزه ارتباط دارد یعنی جاییکه انذار و تبشیر، موعظه و امر و نهی میکند، تخویف یا نصيحت و...، اینها یک خمیرمابه و درون مایه عاطفی و گرايشی دارد يعني تصرفي است که مربي در حوزه عواطف و گرایشهای شخص می کند تا در او، ایجاد انگیزه کند که مفروض اين است که او چيزي را مي داند ولي او اقدامات ثانوي براي ايجاد داعي و انگيزه مي کند، که در اینجا کسی امر و نهی می کند یا حتي وصيت هم ممکن است اين جور باشد، رهیب و تخویف می کند اينجا سر و کارش با حوزه عواطف و گرایشهاست. اگر در اين حوزه اگر ريزتر بشويم در روحيات آدم را به کار ميگيرد براي تغييري که مي خواهد ايجاد بکند که مهمترین عامل در اينجا، ترس و امید است و غالب اينها اصلش ، س و اميد است و پيشرفت بشر به بيم و اميد انسان است؛ ولذا اين واژگاني که در حوزه عاطفي و گرايشي است در همه اينها به نحوي بيم و اميد نهفته است،، انذار ، ،عظه، تخويف، ترهيب و ... از ترس استفاده مي کند و تحريک مي کند تا آدم را به سمت هدفش ببرد،ب، راين در حوزه دوم که هفت هشت در اين حوزه است، سر و کار مربي با حوزه بيم و ترس است، ترسها بسيار مهم است و در مرتبه بعدش، امید و دل بستن است.