91/12/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: خانواده واژگان در حوزه تعلیم و تربیت
خلاصه بحث گذشته
بعد از اينکه قاعده ارشاد جاهل و تعليم معارف و احکام به جاهلان به عنوان يک قاعده بررسي شد و محدوده وجوب و استحباب آن و ساير قيود و شرايط آن مشخص شد، بيان شد که يک قاعده ديگري به عنوان قاعده هدايت است که در حوزه ساير فعاليتهاي تربيتي براي تحکيم معارف ديني و انديشههاي ديني جريان دارد. قبل از ورود به بحث درباره ادله اين قاعده، مروري به واژگان قرآن به مسائل تعليم و تربيت و مفاهيم عامهاي که با اين بحث مرتبط است پرداخته ميشود:
خانواده واژگان در حوزه تعلیم و تربیت
واژههاي قرآني در حوزه تعليم و تربيت، بدين ترتيب است:
1ـ تعلیم
در دو سه جاي قرآن آمده است و بحث روشني دارد که واضح است.
2ـ هدایت
هدایت، همان دلالت بود لغتاً، گاهی دلالت با لطف است،با يک عنايت و مهرباني؛ ولی اصل دلالت، همان لطف است. دلالت اقسامی دارد که در جای خودش بحث شد.
قلمرو هدايت
سوال: هدایت، تعلیم را در برمیگیرد یا فعالیتهای ديگر فرا تعلیمی را می گیرد یا اعم است!!؟
آيا هداهُ که در فارسی به راهنمایی تعبیر میشود آیا اختصاص به تعلیم دارد نشان دادن چاه و راه است که قدر متیقنش، هدایت به معنای دلالت است يعني نشان دادن و اعلام و تعليم را ميگيرد؛ ولی اگر کسی می داند برای این که در او انگیزه ایجاد کند و شرایط لازم برای پیمودن درست را در او ایجاد کند این را هدایت میگویند تعریفی که در لغت آمده است دارد دلالة باللطف است دلالت، نشان دادن است گويا مفروض اين است که نميداند و دارد نشانش ميدهد؛ ولذا ابتداءاً به ذهن میآید که تعريف لغويش، نشان دادن است و معلوم کردن نقطه مجهول در مسير سعادت است نشان دادنی که در سعادتش مؤثر است يعني در معارف و احکام و عقايد و حکمت عملي و نظري مؤثر در سعادتش است؛ اما بعید نیست در قرآن، معنایش اعم باشد، یعنی وقتی میگوید هدیً للمتقین، فقط نشان دادن و مسئله تعليمي نیست، بلکه مسائل مابعد آن نیز، یعنی انگیزهمند کردن، تثبیت یک مطلب در شخصيت فرد يا انگيزه در او ايجاد کردن را در برمیگیرد. بنابراین دو احتمال است و شاید این شمول و تعميم هم بعید نباشد.
3ـ ابلاغ و تبلیغ
اين واژه در قرآن به کار رفته است الذین یبلغون رسالات الله و آيات متعددي که در قرآن با اين واژه آمده است. ابلاغ و تبليغ، بلغ، همان وصول است منتهي وصول تام و کامل را ميگويند. وصول چیزی به مقصد، اگر این وصول به صورت تام باشد بلوغ و بلاغ میگویند که وصول کامل به مقصد را بلوغ میگویند که ابلاغ و تبلیغش که متعدي ميشود، ایصال چیزی به طور خوب و کامل است، البته تبلیغ ، تأکید بیشتری دارد.
ابلاغ و تبلیغ، لغتاً ایصال است ولی ایصال فیزیکی خارجي را نمیگویند، ایصال و وصول در محدوده پیام است که در لغت این قیود را ندارد؛ ولی در مقام تحلیل به همین معناست. یک معرفت، یک واقعیتی را منتقل میکند. این انتقال دادن خوب را تبلیغ و ابلاغ میگویند.
ابلاغ و تبلیغ از واژههای مرتبط با بحث تربیت است که باید مطلب را به مترتبی برساند این در حوزه شناخت و اعلام و تعلیم است که هویت رساندن، ماهیت اعلام و ذهنی و شناختی است، نه آن فعالیتهای ماوراء شناخت که براي تثبيت و انگيزهسازي باشد.
ابلاغ و اعلام، از تعلیم به معنای اصطلاحی اعم است، تعلیم تا حدودی بار اضافهای دارد و مؤونه خاصی میخواهد ولی اعلام این مؤونه را لازم ندارد. اعلام ِیعنی منتقل کردن، ولی تعلیم مؤونهی زیادی لازم دارد.
ابلاغ و تبلیغ اعم است، هم شامل اعلام و تعلیم میشود در واقع وجه مشترک این دو تا که انتقال کردن پیام است اگر این انتقال، به سهولت باشد اعلام و ابلاغ است و گاهی برای انتقال، باید کار علمی و کلاسیک صورت بگیرد این مصداق خاصی میشود و الا ابلاغ و تبلیغ همان انتقال پیام است.
فلذا هم هدایت و هم تبلیغ عمدتا سر و کارشان با شناخت است؛ ولي حوزه شناخت اعم از تعليم است و اعلام را هم شامل است. خطابه، هم تبلیغ است و بخشی از آن اعلام و انتقال پيام است. در خطابه انگیزه ایجاد میکند و وعظ و نصیحت است.
4ـ دعوت
دعوت، الدعوة الی شیئ مقصود است، نه دعای برای کسی که میخواهد برایش دعا کند.
الدعاء الی شیئ، الحثّ الی قصده ، ترغیب به قصدش است یعنی ترغیب میکند که دنبال این کار برود. این دعوت که الدعا الی شیء است، نه دعا برای اشخاص.
دو معني براي دعا وجود دارد:
الف:دعا للاشخاص است که تا مصالحشان برطرف شود. اين ربطي به بحث تربيت ندارد.
ب: دعاي الي اشخاص الي مقاصد و اهدافي است که اين، مقصود است.
قلمرو دعا
سوال اين است که دعا الی شیء و دعوت حوزه شناختی است یا اعم است!!؟
دو احتمال دارد:
1ـ شامل اعلام و تعليم ميشود، بلکه ترغيب ميکند که برو، يعني مفروض گرفته است. میداند و میگوید برو، دعوت به شیء، شامل اعلام و تعلیم نیز است.
2ـ احتمال دوم اظهر است که دعوت به معنای تربیت به معنای خاص است، نه اعلام و تعليم؛ دعوت، برانگیختن شیء است که به این سمت برود، منتهی مقدمه این عمل، خیلی وقتها اعلام و تعلیم است؛.ولذا اعلام و تعلیم، مقدمهاش است در جايي که نداند، منتهي اگر طرف بداند و فقط ترغيبش ميکند. پس عنصر دعوت، ترغيب به حرکت به سمتي است که انگيزهسازي و تربيت به معناي خاصي است و اعلام و تعليم از حوزه مفهومي اين بيرون است؛ بلکه مقدمه اين ميتواند باشد.پس عنصر دعوت، ترغیب برای عمل است.
5و6ـ امر و نهی
﴿یأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر﴾ امر، بعث و زجر است منتهي بعث و زجر از يک موضع بالا که فرمان در آن نهفته است که در لغت اینطور است و طلب فعل، در تحلیلها آمده است و الا روحش، همان بعث و زجر است .
در امر و نهی، این مفهوم تربیتی مقصود است و مفروض گرفته است که يک چيزي را ميداند و ميگويد اين کار را بکن يا نکن، و مفهوم اعلام و تعلیمی و حوزه شناختی کاری ندارد. بنابراین از حوزه برانگیختگی است و در حوزه تربیت به معنای خاص است.
دعوت از نوع انشاء است، بخلاف ابلاغ و تبليغ و هدايت که ميتواند اخبار هم باشد، کما اینکه امر و نهی هم انشاء است.
7ـ موعظه
در تعاریف دو جور گفتند:
الف: زجرٌ مقترن بالتخفیف، منع کردن همراه با ترساندن؛ موعظه میکند یعنی میترساند تا کاری نکند.
ب: معنای دوم که اولی و بهتر است التذکیر بالخیر فیما یرقّ له القلب، یادآوری چیزی که همراه با رقتی در قلب است؛ ولذا هسته اصلی معنایش با یک نوع عواطف رقيق و دلشکستی همراه است و نرمی و ملاطفتی ایجاد میکند که به کار دل بدهد. ﴿الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله﴾، اين کاري که دل را نرم کند و رقتي در دل ايجاد کند، اين وعظ است.
يک وقت امر و نهي ميکند و يک وقتي بنحوي حرف ميزند که دل نرم و آرام و همراه شود. بنابراين از مقوله تهييج و تحريک و يادآوري است که يرقّ له القلب، دل نرم ميشود و همراهي ميکند.
موعظه، نرم کردن دل است برای همراهی، و این بیشتر امر تربیتی است، یا یادآوری است، اعلام اوليه نيست، امر تربيتي با بهرهگیری از برانگیختن عاطفه است، ولذا در موعظه، اعلام و تعلیم نیست . هسته اصلی موعظه، زنده کردن مطلبی شناختی عاطفی با روش ترقیق قلب است.
9ـ تذکیر و تذکر دادن
در اين باب هم قبلا بحث شد، و آن، اینکه ذِکر و ذُکر، استحضار النفس است اینکه چیزی در نفس من حاضر باشد بعد به تناسبش ذکر لفظی را ذکر گفتند و الا ذکر و ذکر به تعبیر لغویین، هيئة حاصلة للنفس، هیئت روانشناختی است که منشأ آمادگی معلومات در ذهن است این منشأ آمادگی ذکر و ذکر است، مقابل آن چیزی است که نمیداند یا میداند و غافل و ساهی است. ولی اینجا چيزي را فرض گرفته، میداند و میخواهد حاضر کند حضور مطلب در ذهن، ذکر است منتهی این لازمهاش این است که باید مطلب را بداند و اگر دانست حتما در عمل اثر میکند.
ذکر: استحضار النفس. ذکّرهم در قرآن خیلی بکار رفته است و همین طور انه هذه تذکره، دهها مورد به کار رفته است، گاهی به خدا و گاهی به پیامبر و گاهی به قرآن نسبت داده شده است. ضمن اینکه افراد به خود ذکر دعوت شدند، بنابراین ذکر مربوط به حوزه شناختی است منتهی حوزه شناخت، نه اصل شناخت ابتدائي، بلکه شناخت تقويتي تثبتی و حضور اين معرفت در ذهن است، پس مربوط به حوزه شناخت استحضاري است، نه استفهامی اولیه.
به نظر میآید در قرآن این تذکیر و تذکره و ذکّر در معنای اعم از این به کار رفته است جایی که میخواهد مطلبی را یاد دهد، ذکرّ ميگويند، جاییکه نمیداند هم ذکر میگویند چرایی این کار، دلایلی دارد، چرا چيزهايي که قرآن ابتداءاً ياد مي دهد ذکّر مي گويد؟
چون فرض این است که انسان این معارف را در عالم زَر آموخته است یا در متن فطرت انسان وجود دارد به این ملاحظه این مفهوم، تذکر، تعمیم داده شده است حتي به جايي که آموزش ابتدائي ميدهد، ولي در همين آموزش ابتدائي غرض اين است که آموخته او در ذهنش حاضر باشد، ولي به آموزش ابتدائي اطلاق شده است؛ ولذا هیچ وقت فکر نکنید ذکّرهایی که در قرآن به کار رفته است مال جايي است که کسي دين را ياد گرفته و الآن يادش رفته است، بلکه روشن است که فذکّر ان نفعت الذکري، ان هذه تذکرة، ... اينکه قران تذکره است، معلوم است که قرآن چيزهايي دارد که بشر نميدانسته است ملاحظهاش این است که گویا این را از قبل میداند آن را، بنابراين معناي لغوي تذکره، حاضر کردن چيزي است که ميداند ولي در ذهن حاضر نيست، ولي در قرآن معناي عامتري به کار رفته است البته عنايت در معناي عام هم همان حضورش است و معني همان است. بنابراين تذکر از مقوله شناختي است و در اين معناي عام هم تقويت شناخت و حضور شناخت را ميگيرد اعم از اينکه ميدانسته و به آن يادآوري کرده و يا نميدانسته و مي خواهد بداند و در ذهنش حاضر باشد.