91/10/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل روایی
خلاصه بحث گذشته
به هفت هشت آیه در بحث ارشاد اشاره شد و بعد از آن روایات بررسي شد و در اين بحث، دو گروه از روایات را که بيشتر جنبه گروهی داشت بررسي شد:
1- گروه روایات کتمان علم؛ که متناظر به آیات کتمان علم بود.
2- گروهي از روايات هم، ملازمه بین تعلم و تعلیم برقرار میکرد که يک حديث معتبر داشت و مجموعهاي از احاديث بود که مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ یَتَعَلَّمُوا حَتَّی أَخَذَ عَلَی أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ یُعَلِّمُوا مجموعهای از روایات هم ذیل این گروه بود.
محدوده این روايات، احکام الزامی مورد ابتلاء را میگفت و از طرفی هم به عالم هم الزام میکرد که یاد دهد.
در طوائف بعدي روايات، غالبا در محدوده استحباب است.
تا اینجا بخش زیادی از ادله و آیات و روایات، بحث تعلیم و ارشاد جاهل در احکام الزامی مورد ابتلا بود و برخی البته اعم از محل ابتلا و غير ابتلا بود و اين دو گروه روايات هم مربوط به جاهايي بود که ارشاد واجب بود ارشاد جاهل را در محدوده الزاميات الزامی و واجب بود. گروههای بعد روايي که بحث خواهد شد هرچند دلالت بر ارشاد الزامی کند اما غالبا ناظر به ارشاد امور راجح است.
همانطور که برخی آیات، ارشاد واجب و برخی ارشاد راجح که اعم از موارد واجب بود را میگفت، این دو گروه از روایات (کتمان و روایات ملازمه) الزامی بود.
گروه سوم: روايات تعليم خيرمَن عَلَّمَ خیراً مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِه
روایات اين گروه دو طائفه است:
يک: روايات عام
دو: روايات خاص
برخي روايات ميگويند: من سنّ سنة حسنة فله أجرُ مَن عَمِل بِها إلي قيام يَوم القيامة کسی که پایهگذار سنت نیکویی باشد.
روایاتي در اين مضمون، در وسائل در ابواب فعل معروف آمده که میگوید کسی که پایهگذار کار خوبی است، در امتداد و موج آن سهیم است، یکي از مصاديقش، عالم کردن يک شخص است که اطلاقش، شامل بحث تعلیم هم میشود.
اما روایاتی در خصوص تعلیم است که میگوید علمی که به دیگری میدهد و منشأ عمل ديگري شد، او در ثواب اين شريک است الي قيام يوم القيامة.
روایات گروه سوم میگوید اگر آموزش دادی و آموزش شما، منشأ ثوابی شد شامل شما هم میشود تا قیام قیامت.[1]
1ـ3 ـ روايت سومعَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ عَلَّمَ خَيْراً فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ قُلْتُ فَإِنْ عَلَّمَهُ غَيْرَهُ يَجْرِي ذَلِكَ لَهُ قَالَ إِنْ عَلَّمَهُ النَّاسَ كُلَّهُمْ جَرَى لَهُ قُلْتُ فَإِنْ مَاتَ قَالَ وَ إِنْ مَات.
ابي بصير ميگويد امام صادق(ع) اين طور فرمودند: کسی که مطلب خوبی را به دیگری آموزش دهد، اجر کسی که به اين علم، عمل کند، به او هم می رسد، اجر شاگرد به او هم ميرسد قلت فان علمه غیره، یجری ذلک له! حضرت می فرماید عَلَّمَهُ النَّاسَ كُلَّهُمْ جَرَى لَهُ، واسطه هم بخورد اين طور است، قُلْتُ فَإِنْ مَاتَ قَالَ وَ إِنْ مَات؛ معنايش اين است که اگر مُرد و واسطهها ادامه پیدا میکند باز اين طور است. مثل اينکه در تسنين سنت حسنه گفته شد، اگر کسي، انقلابی کرد یا در جايي مسجدي ساخت يا سنتهای خوبی را پایهریزی کرد، در اجرش شريک است الي قيام يوم القيامة.
بحث سندي:ضعف اين روایت، بخاطر علیبن ابی حمزه بطائنی است، بقيه روايت از جهت سند درست است. علي بن حمزه از سران واقفیه است یکی از دو سه شاگرد اصلی امام موسی کاظم(ع) است که با شهادت ایشان از مسير امتداد ولايت و امامت بازماندند و هفت امامي و واقفی شدند.
سه نظريه در مورد علیبن ابی حمزه بطائنی است:
1. مطلقا ثقه است که کم اين را ميگويند.
2. مطلقا ضعيف است.
3. رواياتي که در دوره قبل از انحراف و وقفش گفته، صحيح است ولي آنچه بعد از وقفش، روايت کرده، صحيح نيست.
ابتداءاً نظر سوم، پذيرفته شد؛ منتهي گفته شد غالبا نميتوان تشخيص داد که چه زمانی، حدیث را گفته و به قبل يا بعد وقفش نميتوان نسبت داد؛ ولذا نتیجه تابع أخسّ مقدمتین است و باز هم معتبر نيست و روایات این شخص اعتبار ندارد.
به صرف عقيده باطل نميتوان حکم کرد، ولي عليبن حمزه که انحرافات عملي داشت را نميتوان به رواياتش اعتماد کرد.
بحث دلالي:دلالتش روشن است.
2ـ3 ـ روايت دوموَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً وَ مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئا.
بحث سندي:ظاهراً محمدبن عبدالحميد، توثيق شده است.
اين روايت، معتبر است.
بحث دلالي:امام باقر (ع) ميفرمايد: مَنْ عَلَّمَ بَابَ هُدًى فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً اگر دري از هدايت را به ديگري بياموزد، فَلَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِهِ، عین کسی که از او یاد گرفته به او میدهند، وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْئاً، این اجری که به او میدهند بدون اینکه از اجر شاگردش کم شود، و من علّم بابَ ضلال، اگر چیز بدی را آموزش دهد، یک فساد و عقيده باطل يا انحراف اخلاقی و ... را یاد دهد، مثل مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئا.
این روایت را مرحوم صدوق در ثواب الاعمال به سند خودش از علاءبن رزين از محمدبن مسلم آورده که سند آن هم معتبر است، در پاورقي گفته شده که اين روايت در ثواب الاعمال است و در تحف العقول بدون سند هم آمده است، در وافی و وسائل هم آمده است.
بنابراين مجموعهای از روایات که از امام باقر و امام صادق آمده است که غیر از آن قاعده کلي که مي گويد هر کس که کار خوبی را پایهریزی کند که آن شمول دارد و فقط علم نيست، امور ديگر را شامل است مثل ساختن مسجد يا کندن قنات يا انقلاب کردن، غیر از اين روايات، مجموعهای از روایات در خصوص بحث تعليم و هدايت يا هدايت و امثال اين ...، اين روايات آمده است که برخي معتبر است و جمع اين روايات، آدم را مطمئن ميکند که از معصوم صادر شده است.
نکات موجود در این روایات1ـ فرق حکمي تعليم هدايت با تعليم ضلالدر این روایات، دو گزاره آمده است:
الف: مَن علّم بابَ هُدی
ب: مَن علّم بابَ ضَلال
این دو گزاره دو تفاوت اساسی دارد. تعليم باب هدي، دلالت بر وجوب نمیکند که ارشاد جاهل واجب نمیکند، ميگويد کسي که باب خير و هدايتي را با علم خود به روي ديگري بگشايد، در ثواب آن عملي که آنها ميکنند سهيم است. همان طور که گفته شد وعده ثواب ملازم با وجوب نیست؛ بلکه همان رجحان به معنای عام است.
پس در گزاره اول، وعده ثواب است و وعده ثواب، لايفيد اکثر من الرجحان و لايدل علي الوجوب؛ بنابراین ارشاد جاهل را در قاعده عامش را میگوید که شامل واجبات، مستحبات و مکروهات، ... همه اينها را ميگيرد که در دايره وسيع، فقط مستحب است و قطعا واجب نيست البته قسم ارشاد در محدوده واجبات مشمول دلیل است ولی در آنجا هم رجحان را میگوید و وجوب را نمیگوید بخلاف ادله کتمان علم و بخلاف ادله ملازمه بين عهد از جاهل و عهد از عالم که آنها وجوب داشت؛ ولذا با همان دلالت وجوبش محدود به حوزه الزاميات مورد ابتلا ميشد، اما اين مطلق است.
ب: در گزاره دوم به عکس قسم اول است در آنجا ميگويد مَنْ عَلَّمَ بَابَ ضَلَالٍ كَانَ عَلَيْهِ مِثْلُ أَوْزَارِ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَ لَا يُنْقَصُ أُولَئِكَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَيْئا، در گناه آنها شریک است، اگر وزر به معنای گناه أخذ شود، يعني عقاب دارد و مکروهات را نميگيرد، اگر به اين معني باشد، وعید است و از وعده عذاب، الزام استفاده میشود؛ مگر اينکه کسي اوزار را به معناي مطلق بگيرد که کراهت را هم بگيرد ولي ظهور آیات در وزر به معنای گناه و معصیت است؛ چون عقاب بر این مترتب میشود، مفید حرمت است.
بنابر احتمال دوم، اگر بدعتی را آموزش دهد، نه يک امر مکروه؛ بلکه امر حرامي را آموزش دهد چه عقيدهاي، چه اخلاقي و عملي ... حرام است. تعلیم حرام، حرام است.
اما در احتمال اول، تعلیم واجبات را نمیگوید؛ بلکه مطلق تعلیم کار خیر را میگوید که امور رجحانی را در دایره وسیع شامل میشود.
2ـ نوع جزا در تعليم باب خير و باب ضلالدر امتداد و در ثواب و عقاب دیگران شریک بودن، یک قاعده است و معناي شريک بودن، این نیست که بخشی از ثواب و یا عقاب را به او میدهند؛ بلکه به همان میزان به او میدهند، پس تقسيم ثواب و عقاب نيست.
در تعاون در کار خير، تعاون به معنای مشارک، اگر دو نفر با هم کاری کنند، شاید بتوان گفت ثواب یا عقاب نصف شد، حداقل در مجازاتهايي مثل قصاص و ...، که یک ثواب یا عقاب نصف يا چند قسم شود، امّا در قاعده تسنین و تعلیم که دلالت بر ارشاد جاهل یا اضلال دیگران میکند، ثواب یا عقاب تفرق و تقسیم نمیشود؛ بلکه عین ثواب و عقاب به او داده میشود و این تکثیر هم چه در طرف ثواب و چه در طرف عقاب، بر اساس یک قانون تکوینی است و آن قانون، این است که عملی که انجام میدهد، عمل، تکویناً موج دارد و شخص در موج عملش، سهیم است يعني آن هم به نحوي به اختيار من برگشته است؛ ولذا امتداد عمل و موج عمل به نحوی، عمل انسان است ولو با مقدمات. از این جهت، عملي، اختیاری میشود و تکويني است و تا قیام قیامت امتداد دارد.
فرق برزخ با دو عالم (دنيا و آخرت)در دنیا هم میتواند عمل کند و (عمل و آثارش) آثارش هم به او میرسد.
در قیامت نمیتواند عمل کند، و اثري هم نميرسد.
برزخ، حالت ميانه است، در برزخ، نمیتواند عمل ابتدائي انجام دهد، ولي امواج عمل او به او ميرسد، اين هم که در روايات آمده است که انسان ميميرد و همه چيز، جز سه چيز از او قطع ميشود اينها به عنوان مثال است، روح آن روايات، اين است که انسان ميميرد و رابطه او با دنيا قطع ميشود الا عملهايي که امتداد دارد و زنجيرهوار چيزهايي به آن پيوسته است؛ ولذاست که در روايات، اين استثنائات به صورت متعدد (مثلا در برخي دو تا، در برخي سه تا و ...) ذکر شده است که روح استثنا همين نکته کلامي قصه است که يک امر تکويني است، یعنی ینقطع همه چیز با انسان الا آن چیزی که امتداد عمل اختیاری اوست و موج عمل اختياري اوست، اگر بدعت يا صنعت بدی را پایهریزی کرده؛ و یا کار خوبی را پایهریزی کرده است. در حقيقت ميخواهد بگويد يک نوع توجهي در عمق ارتکازش به اين مسئله رفته است، توجه هم نباشد، همين که اصل عمل، اختياري نبود، تبعاتش، دامن او را ميگيرد؛ ولذا اين روي قانون خودش است، فلذا هم يک نوع توجه ارتکازي اجمالي در عمق وجود آدم است اگر هم نباشد همين که ولو توجه ندارد چون اصل عمل، اختياري است ادامهاش ملحق به آن ميشود.
3ـ متعلق تعليمبه قرينه مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِه معلوم میشود که متعلق تعلیم، چیزی است که مربوط به عمل است، یعنی مربوط به مسائل دینی و مربوط به عمل شخص و تکالیف اوست، منتهی این عمل را نمیتوان فقط جوارحی گرفت مثل نماز و ...، ممکن است عمل جوانحی باشد مثل آموزش توحید؛ فلذا موضوع تعلیم امور عملی، يعني تکالیف دینی است؛ منتهي اين اختصاص ندارد، يا لفظ، یا خودش اختصاص به امور جوارحی ندارد، يا الغاء خصوصيت ميشود و آموزشهاي روحي، فقهي، عقايد و ... همه اينها مشمول اطلاق دليل ميشود، حتی عملی که انجام میدهد چه ثوابش به عنوان اولی یا ثانوی باشد، فرقي نميکند، بنابراین محدوده اين دليل، آموزش معارفي که به شکلي با عمل مرتبط است و داراي ثواب است و طرف مقابلش داراي عقاب است.گاهی ثواب داشتن این عمل و امری که به او آموزش داده است به عنوان اولی و گاهی ثانوی است، همه اینها را شامل است. گاهي عمل جوارحي و گاهي عمل جوانحي است.