91/07/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قاعده ارشاد جاهل ـ دلیل قرآنی
انذار، إخبار مع التخويف يا إخبار بالتخويف است. اينکه، چيزي را به کسي بگويد و در اين گفتن، نوعي ترساندن و هشدار دهندگي باشد.
21ـ فرق انذار و تبشيرانذار، إخبار هشدار دهنده است، و در آن نوعي هشدار و خوف وجود دارد، ولي تبشير، گفتن امر مسرّت بخش است و در آن مژده وجود دارد، منتهي انذار، اختصاص به محرمات ندارد، بلکه شامل محرمات نيز ميشود؛ بدين علت که، هر چيزي که مخالفت مولي در آن متصور باشد، و آن مخالفت، عقوبت داشته باشد، اين دليل انذار است، «ان انت الا منذر»، و حصرهايي از اين قبيل که در انذار آمده است، بيانگر اين هست که انذار هم واجبات و هم محرمات را ميگيرد.
تبشير هم به نحوي مشترک بين واجبات و محرمات است، در بشارت دو نظر وجود دارد:
1. بشارت به معناي وعده ثواب
2. بشارت به معناي اعم که شامل وعده عدم عقاب هم شود و اينجا محل بحث است.
اما انذار، إخبار با تخويف است، تخويف هم در فعل محرّم، و در ترک فعل واجب است، در هر دو خوف و مضرّت وجود دارد، و براي رهايي از آن مضرّت ميتوان انذار کرد، و در هر دو انذار، صادق است، ولذا انذار مفهوم عامي است که هر دو را شامل ميشود.
22ـ انواع انذار از حیث مخاطببيان شد که «ينذروا قومهم» شامل سه نوع اعلام و تعليم ميشود:
1. إخبار در احکام مبتلي به، در اشخاص جاهل که ابتداءاً به آنها علم ميدهد.
2. إخبار در احکام مبتليبه، در اشخاص ناسي که به يادش ميآورد.
3. إخبار در احکام مبتليبه، در اشخاص ساهي و غافل، که متذکّر ميشود.
4. نوع چهارم که مقولهاي متفاوت است، اين است که حکم را ميداند، و نسبت به حکم، متوجه و متنبه است، منتهي از جهت انگيزه مشکل دارد و ضعفهاي دروني و شيطانهاي درون و بيرون، مانع اقدام او هستند، بعبارت ديگر، در اينجا مشکل تربيتي دارد، نه مشکل آگاهي؛ ظاهراً انذار، اين مقوله را نيز شامل شود، و اين مورد، هم مصداق اخبار مع التخويف است با فرض اين که اثر دارد، دليل شمول اين مورد، اين است که انذار در آيات ديگر در آيات ديگر، در همين بحثهاي تربيتي به کار رفته است، يعني جايي که ميخواهد انگيزه و شوق در او ايجاد کند و او را توانا کند که بر موانع دروني و بيروني غلبه پيدا کند و راه حق را طي کند، در قرآن، انذار در همين موارد هم استعمال شده است؛ و شامل اين موارد هم ميشود؛ و لذا دو قاعده فقهي از انذار استفاده ميشود:
1ـ قاعده ارشاد جاهل، ارشاد جاهل يعني اعلام و تعليم2ـ قاعده تربيت مردم در حدود الزامي، هدايت مردم، هدايت مردم در جاهايي که انگيزه و ايمان و اقدامشان مشکل است، اين هم وظيفه است که افراد را ترغيب کند و به سمت حق بکشاند. اين قاعده در فقه به صورت مستقل بحث نشده است، ولي قاعده مهم تربيتي است که در محدوده الزامي واجب است.
23ـ نسبت انذار با امر به معروفکسي که حکم را بداند و بر خلاف امر مولي اقدام کند، در امر به معروف مرتکب خلاف، و ترک واجب يا فعل محرم شده است. یکي از مصاديق در إخبار مع التخويف امر و نهي کردن است، منتهي اين مصاديق به عنوان امر و نهي انذار نيست، بلکه مفهومي دارد که انذار را شامل ميشود، اگر با اين امر و نهي و فرمان او هدايت شود اين را هم شامل ميشود.
خلاصه اينکه: «لينذروا قومهم» شامل دو قاعده ميشود:
1. قاعده اعلام و تعليم که در حوزه شناختي و معرفتي است، و بايد اقدام صورت گيرد، تا عقايد و احکام و اخلاقيات مردم درست شود.
2. هدايت کردن مردم در جايي که آگاه هستند ولي باز مرتکب خلاف ميشوند، اين وظيفه در حوزه معرفت و شناخت نيست، بلکه در حوزه انگيزههاي روحي و گرايشها از حيث تربيتي است.
منتهي گاهي هدايت، هدايت ابتدائي است، گاهي هدايت بازدارنده است که همان امر به معروف و نهي از منکر ميباشد که معناي اصلاح دارد که انذار، شامل هدايت به دو معني (هدايت، خواه به معناي ارشاد بدوي در حوزه تربيت، يا به معناي بازدارندگي از معاصي)، هردو را ميگيرد.
خصوص کلمه امر از اين آيه، استفاده نميشود، ولي انذار، هنگام ارتکاب خلاف را شامل است، ولذا خصوص عنوان امر و نهي از اين بيرون نميآيد، ولي در اين موقعيت اگر إخبار مع التخويف کند اين را شامل ميشود، شايد بتوان الغاء خصوصيت کرد، ولي مهم اين است که شمول آيه در موردي که شخص آگاه است و با آگاهي هم اقدام کرده است، به او گفته شود که در آن کار، خطر وجود دارد، اين را شامل ميشود.
در امر به معروف و نهي از منکر؛ وظيفه مکلف، فرمان دادن است، اگر بدون فرمان هم اثر کند تکليف صادق است و الا وظيفه، امر و نهي است، و اين نکته حکومتي دارد، يعني مرزهاي خدا، آن قدر اهميت دارد و خدا براي شکستن حريم خودش، ولايت داده که بتوان امر و نهي کرد، اين آيه، هم اقدامات تعليمي و اعلامي و آگاهيبخش را در هر سه موقعيت مقابل جهل و نسيان و جهل و غفلت ميگيرد و هم شامل اقدامات وعظ و نصيحت و هدايت و تربيت ميشود، براي کساني که آگاهي دارند اما بايد انگيزه و شوق و رغبت و ترس ايجاد کند و هشدار بدهد عليرغم اينکه ميداند و راه خلاف را ميرود، شامل اين موارد هم ميشود، و اين تکليف عام را بر عهده همه انسانها قرار داده است.
گفته شد که نسبت به قوم، الغاء خصوصيت صورت گرفته و هر فردي در هر جايي در محدوده قدرت خودش، در برابر ديگران در حوزه اعتقادات و احکام واجب و محرّم که هم به او علم دين را نشر دهد، و هم اينکه اين تربيت ديني را بسط دهد.
«ينذروا» هم إخبار پيشگيرانه و هم اخبار بازدارنده و درمانگرانه را شامل ميشود.
انذار، يک روش تربيتي است، اما جنس عامي دارد که صد نوع روش در ذيل آن قرار ميگيرد.
«ان انت الا نذير»، همه دين را در محدوده الزامها شامل ميشود.
ارشاد در اصطلاح فقهي، همان بحث اعلام و تعليم است، اما اين آيه فراتر از اعلام و تعليم، قاعده تربيتي را هم افاده ميکند پس اين آيه، يک قاعده تعليمی ـ تربيتي است.
ذکّر در جايي است شخصي حکمي را نياز دارد و بايد يادش داد و بايد به او گفت تا عمل کند.
ذکّر دو معني دارد:1. علّم به معناي يادآوري، مقابل نسيا ن و سهو
2. علّم به معناي ابتدائي و حقيقي دانستن
24ـ عدم اشتراط انذار نسبت به سوالينذروا همانطور که مشروط به علم نبود، مشروط به سؤال نيست و از اين جهت هم مطلق است، گرچه علم، مقدمه انذار است، ولي شرطش نيست، و مشروط به مباشرت هم نيست، اينکه در انذار، مستقيما خودش انجام دهد، يا مباشرت کند نيست، اگر وسيلهاي را براي انذار به کار گرفت آن را هم شامل ميشود، اگر در انذار مباشرت، شرط باشد، اين از تکاليفي ميشود که اگر ديگري انجام داد، از او ساقط ميشود؛ چون تکاليفي کفائي وجود دارد، از طرفي يک تکاليفي هم هست که همه مکلفند، ولي يک نوع تکليف هست که همه مکلف نيستند، ولي اگر انجام شد تکليف از او ساقط ميشود مثل دفن ميت، اين خطاب، کفائي است و متوجه کساني است که متوجه موضوع هستند، هر کس عمل کرد، از بقيه ساقط ميشود، ولي در همين دفن ميت، مثلا در خود حيوان، اگر اتفاقي افتاد که دفن شد مثل اين که زلزلهاي آمد و دفن شد، بنابراين، در واجبات کفائي، به دو صورت تکليف ساقط ميشود:
الف- مکلفي که مورد خطاب است، تکليف را انجام دهد.
ب- مکلف مورد خطاب، تکليف را انجام نميدهد، بلکه خود تکليف به نوعي محقّق ميشود، يا تکليف ساقط ميشود، مثل اينکه ميت در اثر زلزله يا توسط يک حيوان دفن شود، وقتی کساني در شهر نياز دارند و اين احکام مورد ابتلاي آنهاست، همه آنهايي که مکلفند، موظف به تعليم و ياد دادن هستند.
بنابراين آيه انذار، دليل براي اين امور است:1. وجوب تعلم احکام و احيانا اجتهاد
2. قاعده ارشاد
3. قاعده هدايت و راهنمايي و موعظه و نصيحت
4. حجيت خبر واحد
آيه انذار، يکي از ادله حجيت خبر واحد، است و اصل استدلال به طوراجمالي بدين شکل است:
آيه مي فرمايد: بايد انذار بايد کنيد، شايد که آنها متنبه شوند، انذار لازم است، و اين، ملازم با اين است که خبر شما براي آنها حجت باشد و الا اگر خبرش حجت نباشد، ممکن نيست انذار واجب باشد، بنابراين، بدون حجيت خبر، انذار بر آنها لغو است، اين بيان و استدلال اجمالي براي دلالت آيه بر حجيت خبر واحد است.