درس خارج فقه تربیتی استاد علیرضا اعرافی

1403/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر ترتیبی/ سوره بقره/

پیشگفتار

در این فراز که ﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾ بود بحث مطرح بود که این هدایت و این متقی مورد بحث قرار گرفت و سؤال شد که این نسبت چگونه است؟

نکات تکمیلی

قبل از اینکه به ادامه احتمالات در اینجا بپردازم نکته هفته‌های قبل هم اشاره شد را تکمیل کنم و آن اینکه گاهی گفته می‌شود در آغاز سوره بقره، سه گروه مؤمن و منافق و کافر بیان شده است و این تقسیم حاصر است، گاهی این در کلمات گفته شده است، با نکاتی که قبل گفته‌ایم و بنا بر آن احتمالاتی که تقویت خواهد شد، روشن شد که این تقسیم حاصر نیست، علت این است که در این تقسیم بیشتر آن گروه‌های ممتاز و برجسته در این سه گروه و تیپ ایمانی و شخصیت دینی مدنظر قرار گرفته‌اند؛ هم در هُدًی لِلْمُتَّقِینَ، این متقین مؤمنان هستند آن هم مؤمنانی که در عمل هم ایمانشان ظهور و بروز پیدا کرده است نه ایمان قلبی محض، پس بنابراین یک گروه خاص است، یعنی مؤمنِ مؤمن تامی که در عقیده و عمل به یک نقطه مطلوبی رسیده است که شامل مؤمنان یا مسلمانانی که از نظر قلبی ایمان دارند ولی پایبندی رفتاری ندارند، ایمان‌ها درجه پایین دارند، شاید نشود، این در مؤمنین.

مقصود از مؤمن

پس مؤمنین در اینجا مطلق مسلمان نیست که بگوییم همه را می‌گیرد، مؤمن است، آن هم مؤمن خاص. اگر نگوییم متقین خاصه که درجه خیلی بالایی از ایمان است، ولی مؤمن خاص است، مؤمنی است که در قلب و عمل التزام او تحقق و انعکاس پیدا کرده است. پس مطلق مسلمان نیست و مطلق مؤمن هم نیست به معنای مجرد ایمان قلبی، این ایمان قلبی و عملی است.

مقصود از کافر

در آن دو قسم دیگر هم بعد خواهیم دید، راجع به کفار هم آمده است، دارد؛ ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ﴾ معلوم می‌شود که آن هم کفار خاصی است، کفاری است که در کفر پیش رفته‌اند و به‌گونه‌ای محاط هستند و تغییری، اصلاً یا به این سادگی در آن‌ها پدید نمی‌آید. یعنی تثبت در کفر دارند. پس این هم گروه خاص و طبقه خاصی از کفار شد.

مقصود از منافق

گروه سوم که در مورد منافقین است همان‌طور که ملاحظه خواهید فرمود آن هم مطلق منافق نیست، منافق اولاً اعتقادی است که خدا و پیغمبر و معاد را قبول ندارد، این نوع منافق است، منافق اخلاقی، منافق رفتاری مقصود نیست، چون نفاق یا اعتقادی است یا نفاق اخلاقی است، یا نفاق رفتاری است.

آنجا مقصود نفاق اعتقادی است آن هم منافق اعتقادی که در باطن بر کفر خود تثبت دارد، یک ظاهری را نشان می‌دهد، مثل عبدالله بن أُبی، از این قبیل، نه اینکه که اسلام آن‌ها با یک امور دیگری مشوب است در عین حال یک مایه‌هایی از اعتقاد یا حتی رفتار هم دارند و حالت‌های میانه دارند.

پس در هر سه گروه آن تیپ و الگویی که مدنظر قرار گرفته است؛ آن تیپ و الگوی متثبت است، پیشرفته در آن بخش است، این آیات حاصر همه گروه‌های انسانی در حوزه دین و ایمان و رفتار و اعتقاد و اخلاق نیست، آن گروه خاص را می‌گوید و این با ورود این آیات در مدینه و بعد از شکل‌گیری گروه‌ها و طبقات یک تناسبی دارد، به جایی رفته است که هم مؤمنین برجسته وجود دارند، مسلمانان برجسته‌ای که اعتقاد قلبی و التزام عملی دارند هم یک عده‌ای باقی ماندند که آن طور هستند آن نوع نفاق را دارند و هم در کفار متثبتی که تا پای جنگ می‌آیند و همه چیز را برای کفرشان فدا می‌کنند.

این نکته‌ای است که در اینجا هست. پس این آیات شریفه آن تقسیم عقلی حاصر را ظاهراً بیان نمی‌کند، تقسیم عقلی حاصر در ارتباط با انسان‌ها و دین آن است که یا مسلم است یا کافر است یا منافق به معنای مطلق است و کسی خارج از اینها باقی نمی‌ماند مگر مستضعفین که در حدی نیستند که بتوانند تصمیم بگیرند و الا گروه‌های زیادی از این تقسیم بیرون می‌مانند، آن‌ها که التزام دارند، قلباً قبول دارد ولی در آن تثبت ندارد، رفت و برگشت دارد، این منافقی که به این معناست نیست، کافر به این معنا نیست، مؤمن به این معنا و متقین به این معنا هم نیست.

با دوره مدینه و بعد از اینکه یک مقداری پیشرفت پیدا شده است تناسب دارد؛ همیشه این سه گروه پیدا می‌شوند.

در واقع جهت‌گیری این سوره هم به سمتی است که آدم‌ها را به سمت التزام قلبی و عملی و آن الگوی اول تام هدایت بکند و آن‌ها را مبنا قرار داده است و می‌گوید این کتاب هدایت برای اینها است، آن وقت این منظومه مفصل از معارف اعتقادی، اخلاقی و تاریخی و احکام و فقهی که در سوره بقره آمده است، بیشتر آن متقین را هدف گرفته است یعنی می‌خواهد متقین را شکل بدهد یعنی مؤمنان تام را شکل بدهد و می‌گوید اینها به طور خاص مدنظر هستند. این یک نکته‌ای که یک مقدار تکمیل نکته سابق بود.

در ﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾ عرض کردیم که یک اطلاق هدایت است ک قرینه هم دارد که کل قرآن مراتب هدایت را می‌گیرد و یکی هم متقین است که ظاهر آن است که تعریف شده است یعنی مؤمنان خاصی که اینجا تعریف شده است.

این دو را گفتیم باهم جمع نیست، قبل از این که احتمالات این را ادامه بدهیم آن نکته را یادآوری بکنیم. به این مسئله برمی‌گردم.

استدراک نکات قبل

نکته اول

این شد که این تقسیم اینجا، تقسیم حاصر نیست، بلکه ناظر به سه گروه ویژه متثبت است،

نکته دوم

این است که در بحث‌های هدایت همان‌طور که اشاره شد؛ یک هدایت تکوینی و عقلی است که خداوند عقل و فطرت داده است و یک هدایت تشریعی وجود دارد و هدایت تشریعی حداقل این سه مرتبه را دارد؛ هدایت تأسیسی، هدایت تثبیتی، هدایت ارتقایی و تکمیلی.

این سه هدایت تشریعی است، یعنی عرضه می‌کند و او با اختیار خود می‌پذیرد؛ عرضه تشریعی است و پذیرش یا عدم پذیرشی است که اختیاری انجام می‌شود.

در هدایت تکوینی عرضه تشریعی نیست، عرضه، تکوینی است؛ ﴿قَدَّرَ فَهَدَیٰ﴾[1] ، ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[2] ، این را در نهاد او قرار داده است اما پذیرش، اختیاری است یعنی طرف با اختیار خود محاسبات می‌کند و بر اساس یک منطق عقل نظری، عقل عملی مسیر درستی را انتخاب می‌کند، آن اختیاری است لذا حرکت اختیاری در مقابل هدایت تکوینی و تشریعی مدنظر همه اختیاری است که حرکت می‌کند، منتهی آن هادی یا ما به الهدایه، در تکوینی جعل تکوینی الهی است در آن چیزها تشریعی است که خداوند قرار داده است.

پس هدایت تکوینی و تشریعی که سابق گفته بودیم و تفاوت آن هم روشن است و هدایت تشریعی تأسیسی و تثبیتی و تکوینی هست که به آن اشاره شد.

نکته سوم: درجات توفیق

این است که یک چیزی در لسان روایات هست به نام توفیق که می‌گوید خدا توفیقی عنایت، کرد این توفیق به چه معناست. حتی در مباحث حدیثی و کلامی بحث شده است که توفیق من الله چیست؟

پاسخ مسئله این است که توفیق درجات و مراتبی دارد،

مرتبه اول توفیق

یک نوع توفیق همین چیزهایی است که گفتیم؛ توفیق یعنی هدایت تکوینی است، اعطای عقل، فطرت، وجدان و آن سرمایه‌های رستگاری و فلاح و سعادت است که تکویناً در دستگاه وجودی انسان تعبیه شده است.

بعد هم هدایت تشریعی که عبارت باشد ارسال رسل، انزال کتب و جعل احکام و ابلاغ احکام به شکلی که شامل هر سه مرتبه هدایت تأسیسی، تثبیتی و تکمیلی می‌شود.

اینها همه توفیق من الله است، خدا شرایط را آماده می‌کند که کسی راه پیدا بکند، این یک نوع از توفیق است که متمثل در این مراتب هدایت تکوینی و تشریعی می‌شود.

مرتبه دوم

غیر از این هم ممکن است بگوییم توفیق وجود دارد و آن تمهیداتی است که به شکلی تکویناً انجام می‌دهد، به هر دلیل ممکن است بگوییم اینها توفیق خاص است، غیر از توفیق عام آن شکلی است که در مراتب هدایت تکوینی و تشریعی تجسد پیدا می‌کند این چیز دیگری است. اینکه شرایط را جوری ترتیب بدهد که در انتخاب شخص، نبوده است ولی جوری تنظیم می‌کند که به حادثه‌ای برمی‌خورد که آن حادثه او را تکان می‌دهد. یک اتفاقی در زندگی او رقم می‌خورد که هرگز او انتخاب نکرده است. ولی واقعاً اثر داشته است و او را به سمت هدایت سوق داده است. این چیزی غیر از آن‌ها است و از ادله هم استفاده می‌شود که چنین چیزی وجود دارد.

توفیق یک واقعیت است که به دو نوع تقسیم می‌شود؛

۱- یک نوع متعارفی که وجود دارد از قبیل هدایت تکوینی، تعبیه‌هایی که در وجود انسان تنظیم شده است و هدایت‌های تشریعی که ارسال رسل و انزال کتب و امثال اینها باشد که چیزهای عمومی است که خداوند قرار داده است.

۲- نوع دیگر توفیقات خاصه‌ای است که شامل افراد می‌شود از قبیل مثال‌هایی که زده شد با یک حادثه‌ای مواجه می‌شود که در او تأثیر مثبت فوق‌العاده‌ای می‌گذارد؛ رفیق خوب، قسمت او می‌کند، رفیقی که او را به مسیر خود هدایت می‌کند.

انواع این مسائل وجود دارد، این توفیقات خاص است غیر از آن توفیقات عامه است. منتهی این توفیقات خاصه که شکل عمومی ندارد، هدایت تکوینی جعل عقل و فطرت، یک قانون عام قرار داده شده است، هدایت تأسیسی، تثبیتی و تکمیلی در قالب عرضه معارف و احکام و قواعد دین، اینها توفیقات عامه است، زمینه‌سازی‌هایی است که خداوند انجام داده است و به شکل قواعد عامه است.

اما این نوع دوم توفیقات خاصه است و این حتماً وجود دارد و ادله نشان می‌دهد که چنین اموری وجود دارد اما اینکه این توفیقات خاصه ابتدایی است یا همان تقویتی است، بعد از انتخاب فرد است، یعنی یک ظرفیتی او به انتخاب خود ایجاد کرده است، خدا هم به خاطر آن در مقام پاداش یک عنایاتی به او می‌کند، عنایات خاصه‌ای دارد غیر از عنایات عامه‌ای که اشاره شد.

قطعاً نوع دوم هست، یعنی توفیقات خاصه ناشی از ظرفیت‌سازی خود فرد، اقدامی که خود شخص کرده است این حتماً وجود دارد و ممکن است بگوییم ﴿وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾[3] ، ﴿إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی﴾[4] و بعضی از آیاتی که به هدایت تکمیلی اشاره می‌کند ممکن است دو نوع هدایت را می‌گوید، یکی این هدایت تکمیلی متعارف عام است که بالاخره وقتی قبول کرد در محضر قرآن می‌آید احکام هم به او عرضه می‌شود و سیر می‌کند و جلو می‌آید و یک عنایت‌های خاصه‌ای، ثمره‌اش در اینجا ظاهر می‌شود، ﴿إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی﴾ زدناهم هدی، دو چیز را می‌تواند شامل بشود؛

۱- توفیقات عامه یعنی همان هدایت‌های تثبیتی و تکمیلی که به شکل عمومی وجود دارد

۲- و می‌تواند شامل این توفیقات خاصه شود که یک وقایع ویژه و خاصی رخ می‌دهد و انسان مسیر هدایت را پیدا می‌کنند و در آن رشد می‌کنند و بالا می‌آیند.

این توفیقات خاصه درجاتی دارد؛ از خواب خوبی که او را متثبت می‌کند، رفیق خوب، کتاب خوب، واقعه‌ای که با آن مواجه می‌شود و شکوفا می‌شود، یا یک توفیقات خاصه‌ای که در قالب تصرفات درونی انجام می‌شود، ملائکه در او یک جلوه‌گری می‌کنند. این یک واقعیتی است.

بنابراین هدایت‌های تکمیلی که می‌گوییم می‌تواند هم در بخش اول مصداق پیدا بکند یعنی هدایت‌های تکمیلی عادی در چهارچوب‌های متعارف هدایت قرار بگیرد و می‌تواند یک هدایت‌های تکمیلی یا تثبیتی خاصه موردی باشد. غالباً اینها آن زِدْنَاهُمْ هُدًی است گامی برداشته است، غیر از این هدایت‌های تکمیلی عام، یک عنایات خاصه متوجه او می‌شود؛ شبیه این که کسی تشرف پیدا می‌کند این عنایت خاصه است که با آمادگی که در او بوده است تشرف به محضر حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه پیدا می‌کند. این تحول عظیمی در او رخ می‌دهد. این عنایات خاصه مبتنی بر ظرفیت‌ها است.

اما اینکه عنایات خاصه‌ای که ظرفیت‌ها به معنای عادی متعارف اکتسابی نیست آن هم فی‌الجمله هست، یکی عنایات خاصه‌ای است که به خاطر دودمان او به کسی داده می‌شود، شجرته خیر الشجر، عترته خیر العتر، دودمان او و چیزهایی که او گامی در آن برنداشته است، ولی آن طهارت دودمانی موجب عنایت خاص شده است، تا به عنایات خاصه‌ای که در عرفان گفته می‌شود اعیان ثابته و ریشه‌های آن عالم و تفاوتی که طینت‌ها باهم دارد، آن هم یک مسئله‌ای است که فی‌الجمله وجود دارد.

بسیاری از مستحبات و اذکاری که گفته شده است برای همین است، برای اینکه اینها یک توفیقات خاصه‌ای را کسب بکنند، خیلی هم قانون‌مند نیست که حتماً این را خواندی آنجا می‌رسی، ولی آن راهی است که بتواند آن عنایات خاصه را کسب بکند ولی در عین حال ممکن است بگوییم مواردی است که از تمهیدات اختیاری شخص فراتر است و تابع یک سلسله قواعد و قوانین زنجیره‌واری است که در این عالم شکل گرفته است و حتی ریشه در عوالم بالاتر دارد این بحثی دارد.

پس هدایت‌ها با این تقسیم جدید علی قسمین است (قبلاً این را در تقسیمات نگفته بودیم)

پس در نکته سوم سخن این شد که؛

۱- یک تقسیم دیگری در هدایت وجود دارد به این ترتیب که یک هدایت‌های عامه‌ای وجود دارد که شمول دارد در قالب هدایت تکوینی، هدایت تشریعی، در انواع و مراتبی که اشاره شد.

۲- هدایت‌های خاصه وجود دارد که این توفیقاتی است که به طور خاص افراد در احوال و شرایطی عنایت می‌شوند.

این هدایت‌های خاصه در نظام تربیتی و اخلاقی اسلام مهم است، مثلاً امید به یک توجهات خاص، دل بستن به یک عنایات ویژه الهی، خود این امری در نظام خودسازی و تربیت است، این همیشه می‌گوید امید به لطف و عنایت خدا داشته باشید، مأیوس نشوید، فقط این‌طور نیست که یأس‌های آن طوری، یعنی یأس از عنایات خاص نداشته باشید، هر زمان ممکن است خداوند یک نفحه‌ای به وجود بیاورد، یک نفحاتی پیدا بشود و با آن نفحات در انسان‌ها تحولاتی پدید بیاید، آدم‌های بیدار کسانی هستند که دنبال این نفحات هستند، این تجلیات خاص هستند.

پس غیر از هدایت به معنای تجلیات عامه که بعد هم فرد با اختیار خود باید دنبال آن حرکت بکند، نوع دیگر هدایت هست که تجلیات خاصه الهی است، آن تجلیات خاصه به دو بخش تقسیم می‌شود؛ بخشی از آن غیر اکتسابی است به دلایلی که در جای خود باید بحث بشود، تفاوت وجود دارد، همان‌طور که در اجسام تفاوت دارد در ارواح و سوابق و زمینه‌ها هم تفاوت دارد، این تفاوت‌هایی که ریشه‌های عالم غیب دارد تا تفاوت‌هایی که در این عالم شکل می‌گیرد، یکی ولد الزنا شده است، یکی هم شجرته خیر الشجر شده است.

این یک نوع است و نوع دیگر از این توفیقات خاصه آن است که با زمینه‌سازی‌های خود فرد انجام می‌شود، زمینه‌سازی‌هایی که خاص است و به یک جاهای ویژه‌ای هم ممکن است بینجامد، چله گرفته است، در آنجا که مشروع است و مطابق قواعد است این زحمت‌ها را کشیده است، هر شب قبل از خواب سوره حشر را خوانده است، سوره مسبحات را خوانده است و امید دارد که به او عنایاتی بشود و وقتی که شرایط جمع می‌شود آن عنایات خاص متوجه او می‌شود.

اینکه صبح حضرت از اصحاب می‌پرسیدند هل من مبشرات، این بود، یعنی کار خاصی کرده است توفیق ویژه‌ای عائد او شده است و عنایت و تجلی خاصی شامل او شده است. این داستان مفصلی است هم در نظام خودسازی و هم در نظام تربیتی است. هم برای ساختن خویش و هم برای ساختن دیگران. برای ساختن خویش این همه اذکار و اوراد و مستحبات و فضاهایی که شده است همه اینها برای این است که تجلیات خاصی ایجاد بشود، هدایت خاصه‌ای پدید بیاید که توفیق می‌گوییم.

در مقام ساختن دیگران هم همین است، یعنی در تربیت هم توجه بکن که طرف را به سمت این ببر که امید به این تجلیات خاص داشته باشد و راه‌ها را به او نشان بده برای جلب آن موج‌های خاص و عنایات خاصه الهی که می‌شود این مسیر را طی کرد. این بابی است که باید به آن توجه کرد.

یک سؤالی که اینجا هست این است که آیا این مواردی که در قرآن به هدایت‌های تثبیتی و تکمیلی اشاره شده است یا حتی در آنجا که به هدایت تأسیسی اشاره شده است، اینها شامل این توفیقات خاصه و عنایات خاصه و هدایات خاصه هم می‌شود یا خیر؟

یک جاهایی قرینه داریم که می‌شود و یک جاهایی هم سؤال است، مثلاً ﴿ٱهدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلمُستَقِیمَ﴾ این هدایت تثبیتی و تکمیلی است شاید آن هدایت تأسیسی اولیه نباشد، برای اینکه کسی این درخواست را می‌کند که در ساحت عبادت قرار گرفته است و لذا این هدایت تکمیلی یا تثبیتی است، منتهی این فقط هدایت‌های عامه تثبیتی و تکمیلی را می‌گوید؟ یا شامل هدایت‌های خاصه و درخواست تجلیات خاصه هم می‌شود، شاید آن هم بشود بعید نیست که به طور ویژه به من توجه کن و راه را نشان بده.

از این جهت است که بعید نیست بگوییم یک اطلاقی در بعضی از آیات است که شامل این توفیقات خاصه می‌شود و بعضی ظهور دارد شاید مواردی اختصاص هم داشته باشد.

این سه بحث و نکته مهم و اساسی بود که بعضی تکمیل نکات قبل بود و بعضی جدید بود که ملاحظه کردید.

ادامه بحث ﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾

گفتیم ظاهر هدیً اطلاق دارد همه مراتب هدایت را می‌گیرد که در قرآن هم هست هم تثبیتی و هم تأسیسی و هم تکمیلی و از آن طرف هم متقین گروه خاصی هستند، تقوا، ظهورش در تقوای فطری نیست، تقوای اکتسابی در پرتو شریعت است، گفتیم این دو را، اطلاق آن را با ظهور این جمع کرد. دو احتمال بررسی کردیم، احتمال سوم باقی می‌ماند که بگوییم ظهور متقین اقوی است. بایستی بگوییم متقین اینجا یعنی مؤمن در پرتو پیام دین و شریعت، کسی که راه را در پرتو شریعت انتخاب کرده است و مؤمن خاص هم هست، یعنی مؤمنی که در مراتب ایمان بالا آمده است و ایمان قلبی او در عمل و جوانح و جوارح او تجلی کرده است، این را نمی‌شود کاری کرد برای اینکه ظهورات بعدی، مثلاً بعضی ممکن است یؤمنون بالغیب را جوری معنا بکنیم که با آن تقوای فطری سازگار باشد ولی یقیمون الصلاة اگر بخواهیم بگوییم مقصود توجه قلبی به خداست، دعای فطری است، این مجاز کامل است.

در حالی که اطلاق هدی را بگیریم، آن مجاز نیست، (فنی و اصولی می‌گویم) هدی یعنی هدایت‌گری و اطلاق دارد همه مراتب هدایت را می‌گیرد، این ظهور اطلاقی آن، متقین هم ظهور لفظی آن تقوای اکتسابی در پرتو شریعت است، در یکی از این دو ظهور باید تصرف کنیم.

ما می‌گوییم چون متقین توصیف شده است و ظاهر این است که وصف و موصوف مطابق هم است و در توصیف هم اگر بخواهیم یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة را حمل بر اعطای مال فطری و نماز و دعای فطری بکنیم آن مجاز است، باید لفظ را بر مجاز حمل کرد در حالی که این طرف اطلاق هُدی را بگیریم بگوییم مقصود هدایت تأسیسی نیست، تثبیتی و تکمیلی است مجازی را مرتکب نشده‌ایم از این جهت ظهور متقین اینجا اقوا است و به این دلیل هم هست باید بگوییم هدیً در اینجا یعنی هدایت تکمیلی و تثبیتی، در عین در آیه شریفه ﴿ٱهدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلمُستَقِیمَ﴾ است آنجا هم آن مقام نماز و آن دعایی که فرد انجام می‌دهد یک مقامی است که کاملاً دین را پذیرفته است و در پرتو آن حرکت کرده است و می‌گوید ﴿ٱهدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلمُستَقِیمَ﴾، این معنایش این است که یعنی بقاء و استمرار و تثبیت و ادامه و تکمیل و ارتقاء در مدارج است لذا وقتی می‌گوییم ﴿ٱهدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلمُستَقِیمَ﴾ یعنی من که مرتبه هدایت تأسیسی آغاز این را سپری کرده‌ام در این راه بمانم و ترقی کنم. لذا ظاهر ﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾ هم این است.

اگر قرینه‌ای داشتیم ممکن بود بگوییم ﴿هُدًی لِلْمُتَّقِینَ﴾ در سه معنا به کار رفته است، هم تقوای فطری، هم تقوای به معنای ایمان معمولی و هم تقوای خاص بالاتر از اینها اگر به این سه معنا به کار رفته بود آن وقت هُدی را می‌گفتیم همه مراتب را می‌گیرد. منتهی آن قرینه می‌خواست که اینجا نیست.

و این با سیاق آیات طبق نکته اول سازگار است، این تقسیم شامل آن گروه‌های ویژه پیشرفته در ایمان یا کفر یا نفاق را می‌گیرد، آن پیشرفت‌ها در متثبتین در آیات اول سوره بقره منظور است، به همین دلیل هدایت، هدایت ابتدایی نیست، هدایت تثبیتی و تکمیلی است.

آن اضلال بعدی و مذمت‌های بعدی آن هم در دو گروه بعدی یک اضلال‌های مجازاتی است، تثبیت در آن مراتب است و اینکه این هدایت در آن‌ها نفع ندارد بلکه اضلال هم وجود دارد.

مجموعه مباحث ما در این آیات تمام شد، یک بحثی را قبلاً عرض کردم و گذرا عبور کردیم و آن این بود که واژگانی که در قرآن در ارتباط با تربیت وجود دارد، من گفتیم جایی باید بحث بکنیم، شاید آن را مقداری در جلسه آینده تکمیل بکنیم، واژه‌هایی که به خدا یا پیامبر و پیامبران یا به قرآن نسبت داده شده است از حیث تأثیر اینها در دیگران، تغییراتی که در دیگران ایجاد می‌کنند، این واژه‌ها یک منظومه‌ای است که سابق اشاره کوتاهی کردیم و در جلسه بعد مقداری این را بحث خواهیم کرد.


[1] اعلی/سوره87، آیه۳.
[2] شمس/سوره91، آیه۸.
[3] عنکبوت/سوره29، آیه۶۹.
[4] کهف/سوره18، آیه۱۳.