درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1403/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/

پیشگفتار

بحث در استدلال برای حجیت خبر واحد به سیره عقلاییه بود، سیره عقلاییه را تقریر کردیم تا به سیره متشرعه برسیم

در سیره عقلاییه یک مناقشه همان بحث اطمینان و ظن بود و مناقشه دوم بحث رادعیت آیات ناهیه از عمل به ظن بود و ادعای اینکه گرچه سیره عقلا وجود دارد و اگر پذیرفتیم که سیره‌ای وجود دارد مبنی بر مراجعه به خبر ثقه و اعتماد به او حتی اگر ظنی باشد، اما این سیره در برابر آن یک مجموعه‌ای از آیات شریفه قرار دارد که از عمل به ظن منع می‌کند؛ ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا﴾[1] ، ﴿لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾[2] و امثال اینها.

بنابراینکه این آیات را ما دارای اطلاقی بدانیم می‌تواند رادع از این سیره باشد و تمامیت حجیت سیره به‌ عدم ردع هست و این رادع‌ها نمی‌گذارد حجیت تام و نهایی بشود.

سیری که اینجا در جلسه قبل اشاره کردیم این بود که مرحوم صاحب کفایه فرمودند این رادعیت درست نیست و این آیات نمی‌توانند رادع باشند برای اینکه رادعیت آیات دوری است با بیانی که عرض شد، رادعیت آیات از سیره متوقف بر عدم مخصصیت سیره نسبت به آیات است و عدم مخصصیت سیره نسبت به آیات متوقف بر رادعیت آیات است، بنابراین رادعیت آیات متوقف بر خود است و نمی‌شود رادعیت اینجا پذیرفته شود.

این اشکال مورد ایراد قرار گرفته بود مناقشه شده بود به اینکه همان‌طور رادعیت آیات نسبت به سیره در این بحث و کثیری از مباحث نظیر این در اصول، دوری است، عدم رادعیت هم دوری است؛

تکرار اشکال و جواب اشکال

دور اول این است که در اشکال آمده بود؛ عدم حجیت متوقف بر رادعیت است، ولی این رادعیت دوری است پس نمی‌توان‌ عدم حجیت را گرفت.

در ایراد به این رادعیت دوری گفته شده است نقطه مقابل آن هم دوری است، یعنی اگر شما بخواهیم‌ عدم رادعیت هم بگویید عدم رادعیت هم دوری است.

در اشکال می‌خواهیم بگوییم‌ عدم حجیت خبر واحد مستند به سیره است و عدم تمامیت سیره به این است که آیات رادع باشد و رادعیت دوری است.

در نقطه مقابل گفته می‌شود که اگر شما عدم رادعیت را بخواهید بپذیرید، بگویید این را رادع نمی‌دانم، این هم دوری است، عدم رادعیت هم دوری است برای اینکه چه وقت این آیات رادع نیستند؟ وقتی که سیره تخصیص بزند، اگر سیره تخصیص زد اینها کنار می‌رود و رادع نیست، پس‌ عدم رادعیت هم متوقف بر متوقف بر مخصصیت سیره است.

چه زمانی سیره می‌تواند مخصص باشد؟ وقتی که اینها رادع نباشند، پس‌ عدم رادعیت هم دوری شد. این را تا اینجا عرض کرده بودیم و خود صاحب کفایه در یک گیروداری واقع شده است اگر شما بخواهید بگویید این‌ها رادع هستند تا سیره را کنار بزنید، نمی‌شود برای اینکه رادعیت این دوری است، اگر بخواهید بگویید سیره درست است و اینها رادع نیستند، عدم رادعیت لازم است و عدم رادعیت دوری است.

پس هم رادعیت دوری است و هم‌ عدم رادعیت دوری است و این یک معظله خیلی اساسی و جدی است.

فرمایش مرحوم آخوند ادامه دارد که الان به آن نمی‌پردازیم. فعلاً در این دو بیان ایشان توقف می‌کنیم تا به این موضوعی که شهید صدر داشتند بپردازیم.

اگر کسی بگوید انسداد عروق علت سکته قلبی است و سکته قلبی علت انسداد است، یعنی هر یک از اینها را علت دیگری بیاورد و علت مستقل دیگری هم فرض نکند، عین این دور آنجا هم می‌آید، عین دستگاهی که اینجا بین رادعیت آیات و عدم و مخصصیت، اگر این دو را مقابل هم قرار بدهیم، بگوییم رادعیت وقتی به دست می‌آید که مخصص نباشد، مخصص نبودن وقتی پیدا می‌شود که اینها رادع باشند، این دو را علت و معلول هم بدانیم و بگوییم چیز دیگری هم فرض نکنیم، این عین این می‌شود که بگوییم سکته و انسداد عروق، اگر این‌جور گفتیم سکته ناشی از انسداد عروق است و انسداد عروق هم ناشی از سکته است، این دو را به هم پیوند بزنیم و نگوییم عامل مستقل دیگری هم وجود دارد، این دو حتماً در هم اثر دارد، این حتماً دو تا دور ایجاد می‌کند و عدم هم بیاورید این حالت دوری پیدا می‌شود روی فرض اینکه علت دیگری فرض نشود. این دور مقابل هم است.

سخن شهید صدر

شهید صدر فرمود اینکه ارتفاع نقیضین می‌شود شما می‌گویید هم رادعیت دوری است و هم‌ عدم رادعیت دوری است، پس نه رادعیت اینجا می‌تواند باشد و نه‌ عدم رادعیت، این ارتفاع نقیضین شد و معقول نیست.

چگونه می‌شود تصویر بکنید هم جایی که رادعیت دوری باشد و هم‌ عدم رادعیت دوری باشد.

قبل از اینکه به مسائل دیگر و زوایای دیگر بحث بپردازیم که در کفایه و فرمایشات شهید صدر آمده است به مطلب دیگری توجه کنیم. آنکه بعد به آن خواهیم پرداخت تلاش‌هایی است که در کلمات صاحب کفایه و بزرگان و از جمله شهید صدر انجام شده است که در طرفین دور یک تصرفی بکنند.

بگویند این طرف، رادعیت متوقف بر عدم مخصصیت و عدم متخصصیت متوقف بر رادعیت، این عین هم نیست، این‌ عدم متخصصیت با آن‌ عدم متخصصیت بعدی فرق می‌کند، متوقف و متوقف علیه فرق می‌کند یا رادعیت با رادعیت طرف مقابل فرق می‌کند. تلاش‌هایی شده است که اینها را بعد سه چهار وجه است که عرض خواهیم کرد.

طرح بحث

آنکه الان می‌خواهیم بپردازیم، یک مقدار بحث منطقی و عمقی است که در جای دیگر هم به درد می‌خورد.

بنابراین در مرحله اول در مواجهه با این دوری که رویاروی هم قرار گرفته بود و چنان شبهه‌ای را ایجاد می‌کند که ارتفاع نقیضین پیش می‌آید، می‌پردازیم که چنین چیزی هست یا خیر؟ و شکل مسئله چیست و عمق آن چیست؟ بعد هم می‌پردازیم به راه‌هایی که برای رفع این دور آمده است، گفته شده است این دور نیست، متوقف و متوقف علیه عین هم نیستند.

مرحله اول

چند نکته مقدماتی در مرحله اول برای دریافت و حل واقعیت این دورها عرض می‌کنیم

مقدمه اول

اینکه در عالم ثبوت و عالم اثبات بین اینها باید تفاوتی قائل شد، یا عالم احراز من نسبت رادعیت و عدم رادعیت این یک عالم است و یکی هم عالم واقع است که اینها رادع و مردوع هستند یا نیستند، مخصص و عدم مخصص اینجا هست یا نیست؟

آن متن واقع و عالم ثبوت و یکی هم عالم اثبات آن دریافت من و احراز من نسبت به این خطاب است.

در مرحله عالم اثبات ممکن است کسی شبهه ارتفاع نقیضین را این گونه جواب بدهد (عالم اثبات مقداری راحت‌تر است تا بعد به عالم ثبوت بپردازیم) عالم اثبات، یعنی عالم احراز من، احراز رادعیت، احراز عدم رادعیت.

در آنجا آن شبهه‌ای که مطرح شد در این مرحله عالم اثبات، این است که گفته می‌شود این که ما می‌گوییم رادعیت اینجا دوری است، با آن بیان، بعد می‌گوییم‌ عدم رادعیت هم می‌گوییم دوری است با بیان دوم در کفایه، همه اینها ممکن است مربوط به مقام احراز رادعیت یا احراز عدم رادعیت باشد.

در این مقام که شبهه ارتفاع نقیضین نیست، برای اینکه احراز رادعیت و احراز عدم رادعیت، دو ضد هستند، دو نقیض نیستند، حل اینها به این است که‌ عدم احراز است. این در مقام اثبات است. ما که می‌گوییم مقام اثبات، یعنی مقامی که من می‌خواهم رادعیت این را احراز بکنم، آن وقت می‌گویم رادعیت بر آن متوقف است، آن هم بر این متوقف است، دور پیش می‌آید، می‌خواهم احراز عدم رادعیت بکنم، باز یک دوری پیش می‌آید در عالم اثبات و احراز عدم احرازیت هم با مشکل مواجه می‌شود.

بنابراین اگر تمرکز ما بر مقام عالم احراز و اثبات باشد، این دو دور باشد مانعی ندارد؛ برای اینکه دور اول می‌گوید رادعیت را نمی‌شود احراز کرد، دور دوم می‌گوید نمی‌شود عدم رادعیت را احراز کرد، ارتفاع این دو احراز که مانعی ندارد، احراز رادعیت با احراز عدم رادعیت مثل دو ضدین هستند، مثل سیاهی و سفیدی هستند، می‌تواند مرتفع شود.

اگر کسی بگوید بحث ما روی عالم اثبات متمرکز است ممکن است این‌جور جواب داده شود، حالا این مهم نیست، برای اینکه بحث اصلی روی این احراز نیست، بحث اصلی در ثبوت و واقعیت رادعیت و عدم مخصصیت است. لذا باید در عالم ثبوت برویم.

حق هم این است، ممکن است کسی بگوید عالم اثبات یک گیری دارد، منتهی این گیر به این شکلی که گفتیم حل می‌شود

اما مهم این است که در متن واقع این دو خطاب و این دو دلیل، توقفی دارند؛ با قطع نظر اینکه من چگونه احراز بکنم یا نکنم. این دور در رادعیت و عدم رادعیت متن واقع این ادله، اینجا بحث احراز و عدم احراز ما نیست، این نکته را حتماً مهم بشمارید برای اینکه همین نکته پاسخ بعضی از حرف‌های بعدی و بعضی از وجوهی که الان گفته‌اند می‌شود. اینجا واقعاً تمرکز ما در شبهه عقلی و دوری، در خبر واحد و دیگر مواردی که در اصول اشاره شد و این دور در آنجاها هم مطرح می‌شود، بر عالم ثبوت است، یعنی اینجا آیاتی از ناحیه خداوند آمده است، یک سیره وجود دارد، ما می‌بینیم که اگر بخواهد اینها رادع باشد باید این دست بالاتر داشته باشد و دست بالاتر داشتن متوقف بر این است که آن مخصص نباشد، چون اگر مخصص باشد پایین می‌آید و مخصص نبودن آن‌ها، یعنی اینکه آن پایین‌تر باشد و نتواند مواجه با این بشود و آن هم متوقف بر این است که این دست بالاتر داشته باشد و این در متن واقع یک دور است، در عدم رادعیت هم در متن واقع یک دور است.

توضیح دور ثبوتی

اگر بخواهیم مقداری واضح‌تر دور ثبوتی را بگوییم می‌شود عبارت‌ها را مقداری تغییر داد؛ وقتی می‌گوییم این رادع است یعنی قوت دلالتی دارد که آن را کنار می‌زند، وقتی می‌گوییم آیات جلوی سیره را می‌گیرد که این یک دلالت قوی داشته باشد که آن را تحت شعاع قرار بدهد و به محاق ببرد.

وقتی می‌گوییم مخصصیت آن طرف، تعبیر دیگر این یعنی قوت سیره، سیره یک اقتداری دارد که دیگری را تحت شعاع قرار می‌دهد.

اگر بگوییم قوت این دلیل یک جوری معلول ضعف آن است و یا ضعف این معلول قوت آن است، عدم رادعیت آیات، ضعف است، این معلول چیست؟ این معلول قوت آن است، قوت آن هم معلول ضعف این است، اگر این‌جوری به هم گره بزنیم، واقعاً دوتا دور درست می‌شود.

یعنی این دو اگر بگوییم بالاتر بودن دلالت آیات که رادعیت می‌شود، این معلول آن است که آن چگونه باشد؟ آن قوی باشد یا ضعیف باشد. اگر قوی باشد، رادعیت نمی‌شود ولی اگر ضعیف باشد، آن پایین می‌آید و این بالا می‌رود و رادع می‌شود، حتماً در بالا آمدن این آیات عواملی مؤثر است، یکی این است که آن قوی یا ضعیف باشد. اگر ضعیف باشد وزن این بالاتر می‌آید چون امر نسبی است.

در مخصصیت سیره هم، وقتی مخصص است که قدرتی داشته باشد و بتواند بر آیات مقدم بشود و در این یکی از چیزهایی که مؤثر است این است که آیات ضعف دلالت داشته باشد.

در مقایسه این دو، (ضمن اینکه ممکن است عوامل دیگری هم دخالت داشته باشد ولی) ضعف آن موجب می‌شود که آن بالاتر بیاید، ضعف آن موجب می‌شود که این بالاتر بیاید.

به عبارت دیگر، قوت این (در مقام مقایسه) موجب می‌شود آن پایین بیاید. قوت این موجب می‌شود آن دیگری پایین‌تر بیاید. این دور در عالم ثبوت است.

یعنی عبارت‌ها را که تغییر بدهیم، این طور است که قوت این دلیل متوقف بر چیزهایی است، یکی از عوامل ضعف آن است، قوت این یکی هم در نقطه مقابل متوقف بر عواملی است که یکی از آن‌ها این است که دلیل مقابل خیلی قوی نباشد، آن وقت این بالا می‌آید و بر آن مقدم می‌شود.

صحنه واقعی این است یعنی اگر عبارت‌ها را کنار بگذارید، در متن واقع بروید، متن واقع این است؛

یعنی آیات ناهیه از عمل به ظن، یک وزن است.

سیره عقلاییه در عمل به خبر واحد یک وزن دارد.

مقدم شدن این، به این است (ضمن اینکه قوت خود را فی حد نفسه دارد) که آن سست باشد و پایین‌تر بیاید و قوت این سیره از این طرف به این است که آن یک مقدار سست باشد تا بتواند این بر آن مقدم بشود. این دوری شدن هم رادعیت و هم‌ عدم رادعیت می‌شود.

یعنی اینکه قوت این بخواهد معلول ضعف آن باشد که ناچار هست، دوری می‌شود

قوت آن بخواهد معلول ضعف آن دیگری باشد، این هم دوری می‌شود.

اگر این دو دور در عالم ثبوت باشد، ارتفاع نقیضین لازم می‌آید، با این بیانی که ما گفتیم؛ می‌گوییم خیر.

می‌گوییم این موجب این می‌شود، وقتی که نمی‌شود قوت این را به ضعف آن گره زد، هم‌زمان قوت آن را به ضعف این گره زد، این‌ها دوتا متضایفین هستند، یعنی نتیجه این است که باهم برابری می‌کنند، نمی‌توانیم تصمیم بگیریم.

متناقضین نیستند، متضایفین هستند، عین بالا و پایین است، دلیل می‌گوید این نمی‌تواند بالاتر از آن باشد، دلیل دیگر می‌گوید این هم نمی‌تواند بالاتر از آن باشد، این متضایفین است، انتفاء آن هیچ عیبی ندارد، نتیجه این است که تکافؤ دارند، این دو هم وزن هستند. این دو نمی‌توانند تکلیف کسی را معین بکنند. مثل دو مصلحت و مفسده متزاحم، به تزاحم ثبوتی است، این ساقط می‌شود.

دو پدیده وجود دارد؛ رادعیت و مخصصیت، هر دو دوری است، نتیجه‌اش این تعبیری که نه رادعیت است و نه‌ عدم رادعیت، این تعبیر فنی نیست، تعبیر این است که نه این بالاتر است و نه آن بالاتر است، نه این اقوا است و نه آن اقوا است. نفی اقوائیت دو طرف به تکافؤ اینها می‌شود.

چه زمانی این آیات نسبت به سیره رادع می‌شود؟ وقتی که از قوت بالاتری برخوردار بشود.

چه زمانی این سیره مخصص آیات می‌شود؟ وقتی که سیره مستحکم بالاتری بشود.

هر طرف که برویم دوری است، به خاطر اینکه سیره متوقف بر عدم ردع است موجب دور شده است، به خاطر یک نکته ظریفی که بین این دو دلیل هست که نیاز سیره به‌ عدم ردع است، به خاطر آن ما مواجه با دوتا دور شده‌ایم.

بخواهیم بگوییم این رادع است، می‌بینیم دور دارد، بخواهیم بگوییم رادع نیست، باز می‌بینیم دور دارد. ظاهر قصه این است که نمی‌توانیم بگوییم هم رادع هست و هم رادع نیست، در نفس الامر، این ارتفاع نقیضین است، می‌گوییم این تعبیر رادع و عدم رادع، روح آن چیز دیگری است، رادعیت یعنی قوت این نسبت به آن، عدم رادعیت یعنی ضعف این نسبت به آن، این قوت و ضعف نسبی متضایفین هستند مثل بالا و پایینی است و ارتفاع آن جایز است و مانعی ندارد.

این نه بالاتر است و نه پایین‌تر است، این دو هم وزن هستند. هم شاخ شده‌اند، نتیجه این است که به هیچ‌کدام از اینها نمی‌شود استدلال کرد.

الان این دست من بالاست و دست دیگر پایین است.

الان به عکس شد؛ این یکی بالاست و آن دست دیگر پایین است.

الان هم که هر دو دست هیچ‌کدام بالا و پایین نیست.

اینجا ارتفاع نقیضین نیست، چون روح رادعیت و عدم رادعیت، همان قوت و ضعف دو دلیل در قیاس با یکدیگر است، قوت و ضعف واقعی مطلق را نمی‌گوییم. قوت و ضعف نسبی است.

می‌گوییم این دو را که مقایسه می‌کنید اگر بخواهید بگویید آیات قوت دارد و رادع هست، دور است.

بخواهیم بگوییم سیره قوت دارد و آیات رادع نیست، این هم دور است.

میگوییم هر دو طرف اینجا دور است، باید بگویید که اینها هم عرض است و هیچ‌کدام اینجا نمی‌شود مورد استدلال قرار داد.

(این جواب آن است که بعدها می‌گویند آیات رادع از حجیت خبر واحد است) می‌گوییم آیات نمی‌تواند رادع باشد چون دوری است، اینجا هم کسی بخواهد به سیره تمسک بکند، می‌گوییم این هم دور است، با این دو نمی‌شود تکلیف خبر واحد را مشخص کرد.

اگر بحث بعدی را نگوییم که دور نیست، (روی فرض اینکه دور متقابل را بپذیریم) می‌گوییم این چیز محالی نیست، هم معقول است و هم نتیجه دارد. نتیجه این است که به آن نمی‌شود تمسک کرد.

در واقع رادعیت و عدم رادعیت در اینجا از نوع متضایفین است یا ملکه و عدم ملکه و از این قبیل است و ارتفاع آن میسر است و اثر هم دارد، چیز بی‌ربط و بی‌اثری نیست.

ممکن است کسی تضاد هم بگوید؛ (ممکن است) ولی نقیضین دیگر در کار نیست. رادعیت و عدم رادعیت امری غیر از تناقض است و اثر هم دارد. یک وقتی یک سیره قوی شکل گرفته است و از آن طرف آیات هم با قوتی آمده است، این دو هم عرض هستند و نتیجه این می‌شود که نمی‌شود گفت این اقوا است؛ دوری است، نمی‌شود گفت آن اقوا است؛ دوری است. هر دو را کنار می‌گذاریم و می‌گوییم اینها تعارض و تساقط…

این بر فرض این است که در مقدمات قبلی هیچ تردید نکنیم و بگوییم در هر دو طرف دور هست.

مرحوم شهید صدر جوری استیجابی می‌کنند که این حرف‌ها از پایه خراب است و نمی‌شود این حرف را زد که دو طرف دور را بگویید حتماً یکی هست و یکی نیست و الا هر دو دور را بخواهیم بپذیریم با فرض همه مقدمات می‌گوییم نمی‌شود.

خلاصه مطلب

ما می‌گوییم اگر هم دورها را حل نکنیم، می‌تواند هر دو دور کنار هم وجود داشته باشد و لا یستلزم ارتفاع النقیضین.

مواردی از این قبیل که دو دلیل در حالات تمانع مقابل هم قرار می‌گیرند، عملاً دو دور متصور است و مانعی ندارد دو تا دور را بپذیریم، نتیجه این است که اینها تکافؤ دارند و در تکافؤ در عالم تکوین یک نتیجه‌ای می‌دهد و در عالم تکوین نتیجه این است که اگر سکته و انسداد عروق دو طرف بر هم توقف داشته باشند، نتیجه‌اش در عالم خارج این است که این محقق نمی‌شود.

در عالم الفاظ نتیجه این می‌شود که این‌ها تکافؤ است و تکافؤ شد هیچ‌کدام دلالتی ندارد و باید سراغ ادله دیگر رفت.

این فرمایش را باید توجه بکنیم، بحث مفیدی است و در جای دیگر هم اثر دارد، این بحث اصولی عمیق و دقیقی است.

در مرحله بعد می‌خواهیم ببینیم این دورها واقعاً تمام هست یا تمام نیست؟ که اینجا صاحب کفایه و بزرگان دیگر مرحوم اصفهانی و از جمله شهید صدر نکاتی دارند. بیشتر مباحث شهید صدر را ببینید که بحث خواهیم کرد.


[1] - سوره یونس، آیه ۳۶.
[2] - سوره اسراء، آیه ۳۶.