درس اصول فقه استاد علیرضا اعرافی

1403/07/21

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: اصول / حجیت خبر واحد/

پیشگفتار

چهارمین آیه شریفه، آیه اذن یا تصدیق بود که برای حجیت خبر واحد به آن تمسک شده بود و علی‌رغم اینکه در استدلال به آیه ما قائل زیادی نداریم که نهایتاً آن را تمام بداند، اما به دلیل اینکه اتفاقاً این آیه را مقداری اقوی و اظهر می‌دانستیم بحث نسبتاً مستوعبی را آغاز کردیم.

پس از بیان اقوال و بعضی از جهات مربوط به تقریر و اشکالات از شیخ و آخوند رحمت الله علیهما گفتیم در چند مرحله این موضوع در آیه شریفه باید بحث بشود که در گام و مرحله و مقام اول بحث کردیم که این ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ادامه همان اذن است یا اینکه قاعده‌ای غیر از قاعده ارتباطات اجتماعی را بیان می‌کند، ما ترجیح آن دادیم که آیه شریفه حداقل به دو قاعده اشاره می‌کند و تعدد مضمون و محتوا و قاعده مستفاد از آیه را قائل شدیم و در میان وجوه و شواهدی که برای هر یک از این وحدت و تعدد مضمون ذکر کردیم؛ شواهد تعدد مضمون را تقویت کردیم.

شش وجه را ذکر کردیم که بعید نیست که مجموع اینها انسان را به اطمینانی در این مسئله برساند که آیه این را می‌فرماید. این دو احتمالی بود که در مقام اول بحث کردیم و احتمال تعدد مضمون را با حداقل شش شاهد ترجیح دادیم.

اطلاق در یؤمن للمؤمنین؟

بعد وارد مقام دوم شدیم و آن اینکه ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ پس از آنکه بر تصدیق عملی حمل شد و ترتیب جمیع آثار بر سخن مؤمنان که به بحث خبر واحد نزدیک می‌شود این سؤال در مقام دوم شد که آیا این فراز از آیه شریفه اطلاق دارد؟ می‌گوید اعتماد به مؤمنان و سخن آنان می‌کند در هر صورت، چه این سخن مؤمن، سخن اطمینان‌آور باشد و چه اطمینان و حتی اطمینان نوعی هم تولید نمی‌کند، می‌گوید این مؤمن و ثقه است و پیامبر به او اعتماد می‌کند و یا اطلاق دارد،

یا اینکه این منصرف به جایی است که اطمینان تولید بشود از سخن مؤمن، حداقل یک اطمینان نوعی از قول مؤمن حاصل بشود و این محدود به همین دایره انصرافی است؟ این دو وجه دارد؛

وجه اول

اگر اطلاق را پذیرفتیم آن وقت آیه دلیل بر حجیت خبر واحد می‌شود، برای اینکه می‌گوید پیامبر خدا اعتماد می‌کرد به سخن مؤمنان، علی الاطلاق چه اینکه در این سخن مؤمن شواهدی بود که پیامبر خدا قطع پیدا می‌کرد، یا اطمینان پیدا می‌کرد یا اینکه حالت عادی بود، قطع و اطمینانی در کار نبود، ولی مؤمن وثیقه است که این حرف را می‌زند، باز اعتماد می‌کرد، اطلاق آن امر را می‌گیرد، آن وقت از این اطلاق حجیت تعبدیه را می‌توانیم استفاده بکنیم و شامل حجیت خبر واحد علی الاطلاق می‌شود.

وجه دوم

اگر وجه دوم را بپذیریم که انصراف به آن موارد تولید قطع و اطمینان داشته باشد، آن طور که مرحوم آخوند و مرحوم شیخ و بسیاری از بزرگان به آن باور دارند و فرموده‌اند، این دلیلی بر حجیت خبر واحد نمی‌شود، دلیل بر اطمینان و قطع می‌شود که نیاز به این ادله نداریم و مسئله واضح است.

این دو وجهی است که در پاسخ به این سؤال مطرح شده است.

اگر ما باشیم در بادئ امر و نگاه نخست، می‌گوییم ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، یعنی یصدق اقوالهم، با آن قرائنی که گفتیم، یصدق فی العمل اقوالهم، یعتمد فی العمل علی اقوالهم. این روح آیه می‌شود با نکاتی که عرض کردیم.

این علی القاعده اطلاق دارد، این در بادئ امر اطلاق دارد، ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، اعتماد به سخن مؤمنان می‌کند، چه وجوهی ذکر شده است برای انصراف که احتمال دوم بود. اول شواهد را ببینیم اگر واقعاً شواهد متقنی بر انصراف آیه پیدا شد و تقیید این ظهور به حال حصول اطمینان، استدلال فرو می‌ریزد.

اگر هم این شواهد تام نبود، طبیعی است که اطلاق اولیه و ظهور اولیه اطلاق باقی می‌ماند.

شواهد انصراف آیه

از این روست که می‌خواهیم به شواهدی بپردازیم که انصراف را افاده می‌کند. به این ترتیب شواهد را عرض می‌کنیم.

شاهد اول

تأکید بر یؤمن و ظهور یؤمن است، در آیه شریفه نیامده است، یصدق فی العمل اقوال المؤمنین، بلکه دارد ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با تعبیری که در آیه شریفه آمده و به پیامبر خدا نسبت داده شده است، ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است و ایمان ولو اینکه در اینجا از نوع ایمان به خدا نیست، لذا تعدیه آن هم متفاوت شد، این تا اینجا حرف درست است، در مورد مؤمنان نمی‌گوییم ایمان به مؤمنان، مثل ایمان به خدا از اصول دین است و یک اصل اعتقادی است، این کسی آن تفوه نمی‌کند، این درست است، فرق دارد با ایمان بالله. مراد تصدیق عملی است، ولی در هر صورت یؤمن یک بار مضاعفی دارد، می‌گوید ایمان به مؤمنان دارد.

ایمان فرق است بگوییم مطابق نظر آن‌ها عمل می‌کند، یا ترتیب اثر می‌دهد، می‌گوید ایمان به آن دارد، کاربرد واژه ایمان به جای تصدیق یا ترتیب آثار عملی، گرچه مثل ایمان بالله نیست، اما بالاخره یک شائبه‌ای از قوت مضمون و محتوا را همراه خود دارد و آن شائبه شاید این باشد که یؤمن گفته است برای اینکه می‌خواهد بگوید اینجا قطع حاصل شده است، اطمینان حاصل شده است یعنی پیامبر قطع و اطمینان به سخن مؤمنان پیدا می‌کند.

پس شاهد اول این است که علی‌رغم اینکه ما ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ را نمی‌گوییم ایمان واقعی، قلبی به مثابه یک اصل اعتقادی بلکه آن را حمل بر ترتیب آثار در عمل می‌کنیم اما در عین حال یؤمن یک شدت و قوتی در آن هست که موجب می‌شود انصراف درست کند به آنجایی که به آن سخن اعتماد می‌شود، از باب علم و اطمینان، ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ همه موارد را نمی‌گوید، آنجا که قطع و اطمینان باشد مراد است.

این وجه اول است که انصراف می‌دهیم به خاطر کاربرد و استعمال یؤمن به جای آن تصدیق و ترتیب آثار و یؤمن می‌گوید در جایی است که قطع یا اطمینان پیدا بکند.

مناقشه اول در شاهد اول

این شاهد اول که قابل مناقشه و پاسخ است به اینکه به جهاتی می‌شود این را پاسخ داد.

۱- وقتی سراغ معتره حریز بروید و بعضی روایات دیگری که در ارتباط با آیه نازل شده بود، ملاحظه می‌کردید در آنجا این بحث‌ها نیست، بحث ترتیب اثر است، امام هم آنجا فرزندشان را توبیخ می‌کنند که چرا توجه نکردی؟ در روایت حریز این است که می‌گوید: سمعت الناس یقولون، من که ندیدم، آنجا اسماعیل به امام در مقام توجیه کار خود عرض کرد که پدر جان من که ندیدم این شارب خمر است و ثقه نیست، شنیدم از مردم، معلوم است که این قطع و اطمینان ملاک نیست.

این روایات را کسی ببیند می‌تواند حس کند که اطمینان در کار نیست، نه اینکه من ندیدم یا چیزی به منزله دیدن نبود که اطمینان قطعی داشته باشد.

این از این جهت ظاهراً آن که می‌گوید من ندیدم، یعنی یک جوری نبود که من اطمینان داشته باشم، رؤیت شخصی لازم نیست، ظاهر کنایه از این است که برای من واضح نبود، اطمینانی به مسئله نداشتم، از مردم شنیدیم، ظاهر روایت این است.

می‌گوید من ندیدم یعنی من راه اطمینان به آن برای من نبود، امام هم نفی نکرد، نگفت که این مثل دیدن آن‌هاست، اطمینان داشتی، فرمود: ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، گفتند که ترتیب اثر بدهید، چرا ترتیب اثر ندادید؟!

بعضی خواستند بگویند از روایت استشمام اطمینان می‌شود ما می‌خواهیم بگوییم آن که نمی‌شود بلکه خلاف آن و عکس آن استشمام می‌شود.

این یک جهت که روایات ملاحظه بشود احساس می‌شود که اطمینان ضرورت ندارد.

از جهت دیگر هم این است که ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در سیاقی قرار گرفته است که از ﴿یُؤْمِنُ بِاللَّهِ﴾ جدا شد، سیاق تغییر کرد، تعدیه تغییر کرد، معلوم است که فضا متفاوت شد، این یک مقدار وجه ظهور یؤمن در انصراف را تضعیف می‌کند.

مناقشه دوم در شاهد اول

به اضافه اینکه ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ را حمل بر موارد حصول اطمینان و قطع بکنیم، این موارد چندان زیاد نیست، یا باید بگوییم پیغمبر قطاع بوده است و زود باور بوده است، معاذالله، سریع القطع بوده است و آن وقت موارد زیاد است که آخوند یک جوری این را می‌فرماید، این خیلی بعید است و حتماً درست نیست که بگوییم دچار یک زودباوری بوده است و ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ مقصود آن باور اطمینانی به اکثریت مواردی است که کسی چیزی می‌گوید، از مؤمنین تا بگوییم این دایره وسیعی دارد و جای آن محفوظ است. این درست نیست، این زودباوری را نمی‌شود به پیغمبر نسبت داد.

اگر بگوییم زودباوری در پیغمبر نبوده که ما می‌گوییم نبوده است، آن پیامبری که آن عظمت داشت و آن آینده‌نگری داشت، آن طراحی‌ها داشت، آن عقل قوی سیاسی و اجتماعی و کاربردی داشت، هرگز با فردی که دچار زودباوری است نمی‌شود مقایسه کرد و این احتمال را نمی‌شود راجع به ایشان داد، آن وقت باید بگوییم ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ همراه با اطمینان یک دایره محدود دارد.

این هم مقداری بعید است که ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی یک جاهایی که قرائن وجود داشت و اطمینان داشت، آن وقت ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، این اصلاً ارزشی ندارد، همه همینطور هستند، همه هر جایی اطمینان حاصل بشود معتبر است.

اینکه پیامبر رحمت است و یک ویژگی می‌خواهد به او نسبت بدهد و پیوند او را با مؤمنان تقویت بکند، این تناسب با اینکه سریع القطع بود یا اینکه مواردی که اطمینان حاصل می‌کرد، اطمینان می‌کرد و کم است و این هم امتیازی نیست که هر کسی که حرفی را بشنود و به آن اطمینان پیدا بکند؛ یصدق به و یؤمن به، این بعید است.

اصل جواب ما در این است، نسبت به شاهد اول که این مسئله جواب شواهد بعدی هم می‌شود.

پس ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ انصراف دارد؛ اولین شاهد این بود که یؤمن به کار رفته است و این هم موجب حمل بر موارد قطع و اطمینان می‌شود.

پاسخ هم علاوه بر استشهاد بر روایت حریز و بعضی نکات دیگر که عرض کردیم، مناقشه اصلی این است که این یؤمن و یا باور و اعتقاد اطمینانی یا در پیغمبر بر اساس آن قطاعیت است، معاذ الله که این بعید است

یا باید این را حمل بر موارد نادر کرد، زیرا زیاد نیست مواردی که انسان نقل می‌کند و قطع و اطمینان پیدا می‌کند. این هم بعید است که حمل بر یک فرد نادر خاصی باشد و اختصاص به پیامبر هم نیست و عنایت خاصی هم اینجا نیست و این قاعده است که اگر قطع و اطمینان هر جا باشد آدم اعتماد می‌کند.

از این جهت است که انصراف با این وجه درست بشود. یادمان باشد که انصراف می‌گوییم؛ معنای انصراف این است که ظاهر یک چیز مطلق است و می‌خواهیم از این ظاهر اولیه اطلاقی دست برداریم، لذا شاهد باید قوی باشد.

به این دو سه وجه مناقشه در شاهد اول بعید نیست.

شاهد دوم

آیه شریفه است که می‌فرماید ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، حیث انّ المؤمن له مواصفات و خصائص، توجب الاطمینان لقوله، اگر اعتماد بکند، بر مؤمن، باید دید مؤمن کیست؟ مؤمن یک جایگاه و منزلتی دارد و آن جایگاه و منزلت مؤمن علی القاعده موجب اطمینان است، ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این علی القاعده موجب اطمینان است، اگر مؤمن چیزی را نقل و اخبار بکند.

این هم الکلام، الکلام، آنچه که مانع اطمینان می‌شود دو چیز است؛

۱- یکی کذب و احتمال کذب و امثال اینها است

یکی هم احتمال اینکه در قصه اشتباهی پیدا شده باشد و اعتماد می‌کنیم باید هر دو را نفی بکنیم و این‌جور نیست که صرف مؤمن بودن هر دو احتمال را نفی بکند،

افزون بر آن نکاتی که عرض کردیم، اگر بخواهیم بگوییم این حمل بر مؤمنین بشود که قول آن‌ها موجب اطمینان می‌شود، این یا باید حمل بر قطاعیت پیامبر بکنیم یا موارد دیگر که ارزش زیادی ندارد، اطمینان هر جا باشد، هست، یعنی ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ را از موضوعیت می‌اندازد. اگر شما بگوییم ملاک اطمینان است، این اطمینان، می‌شود از قول مؤمن به دست بیاید و می‌شود از پریدن یک کلاغی، چیزی را اطمینان پیدا بکنیم و به این شاهد دوم چندان نمی‌شود اعتماد کرد.

شاهد سوم

این است که کسی این‌طور بگوید که این آیه شریفه ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ آمده است، همراه با یک ارتکازات عقلاییه است، گاهی آیه و روایت در موضوعی صادر و نازل می‌شود که تعبدی است، مسبوق به مسائل عقلایی و ارتکازات و امثال اینها نیست. آنجا ما به راحتی به اطلاقات آن توجه می‌کنیم.

اما بخشی از آیات و روایات در مسائلی وارد و نازل می‌شود که آنجا ارتکازات عقلایی است و این ارتکازات گاهی به شکل قرینه متصله می‌آیند و ظهور را تغییر می‌دهند، الی ماشاءالله مصداق وجود دارد که رسوب این اعتقادات و دریافت‌های عقلایی به عنوان ارتکازات عقلایی، موجب یک قرینیتی می‌شود که اطلاق محدود بشود.

اینجا هم ممکن است کسی این قاعده را پیاده بکند، بگوید این ارتکازات عقلایی این است که اعتماد بر قول ثقه می‌کنند از باب اطمینان نوعی که بعضی این را ادعا کرده‌اند.

و این ارتکاز اینکه اعتماد به خبر واحد بر اساس اطمینان نوعی است، عند العقلا، این موجب می‌شود این ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اطلاقی پیدا نکند و منصرف به جایی بشود که قول مؤمن موجب اطمینانی در شنونده شده است.

این شاهد سوم هم جواب دارد و جواب این شاهد این است که این ارتکاز اول کلام است، بعضی این‌جور گفته‌اند و ما هم احتمالاً این را قبول نکنیم

بعضی از آقایان گفته‌اند که این روایاتی که در حجیت خبر واحد آمده است ناظر به سیره عقلا است و سیره عقلا در موردی است که از قول مخبر اطمینان نوعی حاصل بشود اما اگر اطمینان حاصل نشود چنین سیره‌ای نیست.

عرض ما این است که این اول کلام است که این ارتکاز باشد یا نباشد و یک ارتکاز قوی باید باشد که این را نفی بکند،

تازه صرف وجود ارتکاز بر اعتماد به خبر به خاطر اطمینان کافی نیست، باید نوعی ارتکازی باشد که در جایی که اطمینان نیست، اعتمادی نمی‌کند. یک شائبه سلبی در این ارتکاز باشد، اینکه قطعاً نیست شائبه سلبی در این ارتکاز قطعاً نیست.

این دو سه شاهدی است که برای انصراف می‌شود ادعا کرد. شواهد هم جوری نیست که به سادگی بشود از کنار آن گذشت، می‌گوید ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ دو بار ایمان آمده است و این موجب می‌شود که حمل بکنیم و منصرف بکنیم آیه شریفه را به جایی که آدم قطع و اطمینان پیدا می‌کند به سخن کسی که خبر را آورده است.

اما در عین حال به نظر می‌آید ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ اینجا از باب قطاعیت نیست و از باب اعتقاد قلبی هم نیست، بلکه ترتیب آثار است و در ترتیب آثار این یؤمن و مؤمنین حال طبیعی مسئله را می‌گوید نباید ذهن ما برود به اینکه یؤمن و مؤمنین در اینجا بار اضافی دارد.

برای اطلاق هم از این طرف شاهد مهم و مؤثری که داریم آن نکته‌ای است که به نظر ما از روایت حریز و بعضی روایات دیگر ذیل آن استفاده می‌شود که در آن اطمینان وجود ندارد، طبق اینکه ما تفسیر کردیم.

مستفاد از آن روایات که مؤید به نظر ابن عباس است و کسانی از این قبیل که در بعضی از تفاسیر آمده بود، اعتماد به قول مخبری است، خبری نقل شده و بر آن می‌شود اعتماد کرد و علاوه بر این شواهدی که از روایات می‌شود استفاده کرد، طبق آنچه که ما برداشت و تفسیر می‌کنیم، آن اطلاق را تقویت می‌کند علاوه بر این فضای خود آیه که ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ﴾ است، آن هم فضای باز و موسع است که او رحمت للمؤمنین است، این باز اطلاق را تقویت می‌کند. به نظر می‌آید که شواهد اطلاق قوی‌تر است گرچه شواهد انصراف هم قابل توجه است.

تا اینجا در دو مقام، دو گام برداشتیم، البته لرزان و محتاطانه، مستحضرید که این آیه را غالب می‌گویند ربطی به خبر واحد ندارد، ما در اینجا در گام اول و مقام اول گفتیم که تعدد مضمون و قاعده و در گام دوم هم گفتیم اطلاق ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این دو مقدمه را اگر کسی بپذیرد، به سمت حجیت خبر واحد می‌رود.

خلاصه بحث

پس تا اینجا دو مقدمه و دو اصل را ترجیح دادیم.

۱- اینکه آیه غیر از بحث اذن، به اعتماد و ترتیب آثار به عنوان یک قاعده مستقله اشاره دارد.

ذر ذیل این اول اشاره بکنم که این آیه در باب حسن ظن هم مورد استفاده قرار گرفته است که آن خود داستان دیگری است، اینکه می‌گوییم وحدت یا تعدد مضمون از منظر اینجاست و الا این آیه ممکن است ده مطلب دیگر را هم افاده بکند.

فعلاً از این منظر گفتیم غیر از اذن یک بحث ترتیب آثار بر مؤمنان را افاده می‌کند. این مقدمه اول شد که در مقام اول نتیجه گرفتیم

مقدمه دوم استدلال برای حجیت خبر واحد به این آیه آن است که در مقام دوم ترجیح دادیم و آن این است که ظهور اطلاقی این محفوظ است و انصرافی در کار نیست، این را ترجیح دادیم.

مقدمه سوم در استدلال،

بحث مؤمنین در آیه است، ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾، در باب مؤمنین دو احتمال هست،

احتمال اول

که خیلی راجح و جاافتاده است این است که جمع در اینجا جمع محلی به الف و لام که مفید عموم است بنابر نظر مشهور، حمل بر عموم استغراقی بکنیم، عام استغراقی و بدلی و مجموعی هست، این را حمل بر عام استغراقی بکنیم که نتیجه آن انحلال است. وقتی می‌گوید اوفوا بالعقود، لزوم وفای به عهد را بیان می‌کند، هر عقدی موضوع مستقل این حکم است مثل اکرم الرجال، اکرم العلماء بگوید، هر عالمی یک حکم دارد. میلیون‌ها حکم در یک جمله جمع شده است، میلیون‌ها مصداق در یک جمله جمع شده است و هر کدام از آن مصادیق حکم مستقل دارد، این عام استغراقی می‌شود و نتیجه آن انحلال است و تعدد مصادیق حکم است.

همه جا اصل این است، در اصول بحث شده است در عام استغراقی و بدلی و مجموعی که اصل و ظهور اولیه عمومات، مخصوصاً جمع محلی به الف و لام همان عام استغراقی و انحلالی است. این نرخ جاافتاده و متداول ظهورات است.

این احتمال اول است که نتیجه آن این می‌شود که ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ پیامبر باور دارد، یا ترتیب اثر می‌دهد علی اختلاف الاقوال و ما ترجیح دادیم ترتیب اثر عملی می‌دهد بر سخن و گفته‌های هر مؤمنی، هر مؤمنی مستقلاً داخل در این ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ است و آن وقت نتیجه می‌شود که خبر واحد حجت است. اگر آن مقدمات را بپذیریم.

احتمال دوم

این است که بر خلاف ظهور اولیه بگوییم مؤمنین در اینجا شبیه عام مجموعی است و آن جمع موضوع واحد برای این حکم است، اعتماد به جمعی از مؤمنین می‌کند.

ممکن است کسی این احتمال دوم را مؤید بکند به یک استظهاری از روایت حریز و امثال اینها که ظاهر این است که عده‌ای و جمعی آن را می‌گفتند.

مناقشه به احتمال دوم

این است که خلاف ظاهر است چون اصل در جمع محلی به الف و لام و عمومات، حمل بر استغراق است.

ثانیاً اینجا ما جمع مجموعی به معنای دقیق نداریم، اصلاً متصور نیست که بگوییم ﴿یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ ایمان به مجموعه مؤمنان، لااقل مؤمنان عصر پیامبر، یا لااقل مؤمنان در مدینه، اگر مجموعی بگیریم یعنی کل.

مثال مجموعی این است، آمن بأئمة اثنی عشر، به ائمه دوازده‌گانه ایمان بیاور، آنجا الائمة اثنی عشر انحلالی نیست که بگوییم این ایمان یک تکلیف است و آن یک تکلیف است، مجموع آن یک تکلیف است و لذا یکی از ائمه اثنی عشر صلوات الله را کسی قبول نداشته باشد، کل از بین می‌رود، آن دیگر آن ایمان را ندارد

اینجا هم اگر بخواهیم بگوییم مجموعی واقعی، یعنی اعتماد به کل، این اصلاً معقول نیست، کل، همه زمان‌ها، همه مکان‌ها، یک جا، دو جا، دو نفر سه نفر، قرینه واضحه‌ای می‌خواهد اگر بخواهیم مؤمنین را بر مجموعی خاصی حمل بکنیم. چرا نمی‌شود؟

برای اینکه مجموعی کل کل کل، حتماً مراد نیست، از آن کل کل، یعنی میلیاردها مؤمنی که در طول تاریخ آمده‌اند، این قطعاً مراد نیست. اگر از این کل بگذریم، مراتب دیگر هم هیچ شاهد و قرینه‌ای وجود ندارد

مگر اینکه کسی حمل بر بحث اطمینان بکند، بگوید کلی که اطمینان می‌آورد که این را هم گفتیم شاهدی بر آن نیست.

از این جهت حمل مؤمنین بر عام مجموعی قابل قبول نیست و وجه موجهی ندارد.

سؤال: اقل جمع در عربی سه است اگر بیشتر هم باشد مانعی ندارد

جواب: آن قرینه می‌خواهد، این خلاف استعمالات آیات قرآن و متکلمین است، الا اینکه قرینه‌ای بیاید و اینجا قرینه‌ای نداریم اگر روایت روشن قاطعی باشد امام بفرماید خبر واحد ثقه، حجت است ولو اطمینان هم ایجاد نکند، اگر به این صراحت امام بفرماید در مقام عمل اگر دو خبر معارض بود، نمی‌شود به آن تمسک کرد. این اشکال بحث تعارض است.

در عربی به جای اینکه دو بار و سه بار و ده بار بگوید، می‌گوید العلماء، اکرم العلماء، به جای اینکه بگوید اکرم العالم، اکرم العالم، اکرم العالم، می‌گوید اکرم العلماء، ظهور جمع محلی این است که منحل به افراد می‌شود. هدی للمتقین، یعنی هدی لهذا لهذا لهذا.

اصل واقعاً جاافتاده در جمع محلی به الف و لام، ظهور استغراقی و انحلالی است، آن‌ها شواهد قاطعی می‌خواهد که از این دست بردارد.

تا اینجا ما ترجیح می‌دهیم در هر کدام از اینها، نظر مقابل هم نظر مهمی است، ولی ما ترجیح دادیم این سه مطلب را.