1403/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
مطلب نهم
در آیه شریفه نفر، بحثی درباره تفقه بود، ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾[1] و این سؤال بود که مراد از تفقه در اینجا چیست؟
معنای تفقه
تفقه در اینجا از ماده فقه است و به باب تفعل در آمده است، حداقل چهار احتمال اساسی در این مفهوم تفقه متصور است،
۱- اینکه تفقه مطلق فهم و مطلق دانستن و فراگیری اما درجه فراگیری و فهم چه اندازه است، یک عمقی در آن وجود دارد، یا عمق اجتهادی یا حتی عمقی که در همه احوال حجت است، اینها مقصود نیست، همه را میگیرد، یک عدهای یاد بگیرند، اینکه مسئله را از مسئلهگو سؤال کند و یاد بگیرد بعد همان را نقل بکند، را میگیرد تا کسی که مجتهد اعلم بشود، همه را میگیرد.
۲- مقصود از تفقه یک درجه ممتازتری باشد منتهی در این حد، فراگیری نسبتاً آگاهانه و با دقت، اینکه میگفتیم این ما قبل اجتهاد است و شامل بسیاری از آموزشهایی که افراد میبینند و مبلغ هستند، روایت میخواند و تفسیر میگوید و حدیث میخواند ولو به درجه اجتهاد نرسیده باشد. این فهم مطلق نیست، یک قید به آن میخورد.
۳- مقصود از این فقه، فهم مجتهدانه و محققانه است.
۴- فهم مجتهدانهای که برای دیگران در هر صورت حجت است و این مستلزم اعلمیت است، اینکه در این مبحث دست برتر داشته باشد.
ویژگی فقه در اقوال لغویین
از منظر دیگر بدون اینکه بخواهیم خیلی وارد نقل اقوال لغویین بشویم؛ باید اشاره بکنیم که فقه در این اقوالی که از اهل لغت منقول است، گاهی به همان مطلق فهم و امثال آن به کار رفته است و گاهی به معنای مطلق علم به کار رفته است اما در میان کلمات اهل لغت چند ویژگی جدا جدا مطرح است
۱- این که فقه فهم عمیق است، فهمی است که همراه با مداقه، تدقیق و تأمل است. پس مطلق فهم و مطلق علم نیست بلکه یک دانشی است که با تأمل اکتساب شده است، پس لذا دانشی که با تأمل نیست و غیر اکتسابی نیست را فقه نمیگویند، به همین دلیل گفته شده است کسی در مورد خدا تعبیر فقه به کار نمیرود.
فقه از معنای علم به معنای مطلق و دانش و دانست به معنای مطلق، این دانستنی است که با تأمل و مداقه به دست آمده و اکتساب شده است.
۲- فقه در فهم معانی الفاظ است، فقه در جایی که مثلاً یک محقق در آزمایشگاه، آزمایش میکند و به مطلبی پی میبرد، تعبیر نمیشود، نمیگویند تفقه این میکروب این تأثیر را دارد. بلکه در فهم الفاظ و کلمات به کار میرود.
شواهدی هم بر این ذکر شده است و کسانی هم این را نقض کردهاند که تفقه در غیر فهم معانی الفاظ به کار رفته است و کسانی هم به اینها جواب دادهاند.
این دو جهتی هست که در واقع میشود گفت از اقوال لغویین، به ظاهر میشود یکی از این وجوه را استفاده کرد؛
۱- اینکه فقه همان معنای علم دارد و فهم مطلق دارد
۲- و دیگر اینکه فهم همراه با مداقه و تدقیق است
۳- اینکه فهم معانی از الفاظ است
۴- جمع این دوتاست، فهم مراد از الفاظ آن هم همراه با دقت و تدقیق است.
[نظر استاد] فقه یعنی فهمی که همراه با تدقیق و مداقه و تحقیق، آن هم در دایره فهم از الفاظ باشد مراد است.
با این موافق نیستیم که بگوییم این معنای اصلی است و بقیه هم فرعی است، در این نوع موارد قائلیم به اینکه همین که استعمالی آمد و در کلمات لغویین آمد آن معنا پیدا میکند، معنای عام و خاص، همان مبنایی که ما داریم، ابتدا مجاز بوده است و بعد حقیقت شده است.
از این نظر است که در اینجا میتوانیم بگوییم که از نظر لغوی اشتراک بین معانی حقیقی یا حقیقت و مجاز است؛
۱- فقه گاهی به معنای مطلق فهم و دانش و فهمیدن به کار میرود، واقعاً در جاهایی هست که الفاظی در کار نیست، مداقههای آنجا را هم نیست، گاهی اینطور است.
۲- گاهی به معنای فهم همراه با مداقه مستعمل است که این البته بیشتر است که یک نوع تأمل و مداقه در فهم وجود دارد ولو در غیر الفاظ، بعد مصداقهای آن را در روایات میگوییم.
۳- گاهی هم به معنای سوم، یعنی به معنای فهم معانی از الفاظ به کار میرود مطلقاً.
۴- جمع این دو، فهم معانی و مرادات از الفاظ همراه با نوعی دقت.
همه اینها در زبان عرب حتی در روایات کاربرد دارد.
این قانونی است که بارها ذکر کردیم بسیاری از موارد اشتراک وجود دارد میان معانی، نه متباین، بلکه میان معانی اعم و اخص، آن اشتراک لفظی بین معانی متباین محدود است و قواعد خود را دارد.
آن که خیلی رایج است در همه زبانها، این اشتراک بین معانی اعم و اخص است و در این اشتراک میان معانی اعم و اخص، قانون آن اجمالی که در معانی متباین میگوییم نیست، قانون این است که قدر متیقن را اخذ میکنیم، مابقی را الغاء میکنیم و میگوییم قدر متیقن این است.
البته در سیر انتقال لفظ از یک معنا به معنای دیگر میتواند از عام به خاص باشد، یا از خاص به عام باشد. شکل انتقال و شکلگیری معانی متعدد از اعم و اخص متفاوت است ولی تعدد اصطلاحات و معانی چه به نحو حقیقت یا مجاز در اعم و اخص خیلی مهم است.
اینکه ما قدر متیقن بگیریم باید بگوییم فهم دقیق مرادات و معانی مستنبط از الفاظ. اگر تردید داشته باشیم این قدر متیقن است ولی اینکه بگوییم این معنای حقیقی است و دیگران حتماً نیستند، وجهی ندارد.
فقه یک نوعی تفصیلی در کار باشد، شاید بتوان گفت استعمال فقه به معنای مساوی با علم یا فهم، شاید مجاز باشد، نشود معنای حقیقی گرفت، ولی آن قیود که گاهی سه قید وجود دارد را نمیتوان بگوییم جمع اینها معنای حقیقی و بقیه مجازی، این چند معنای حقیقی میتواند داشته باشد و البته قدر متیقن ما معنای فهم دقیق، آن هم فهم مستفاد از الفاظ است.
نقد ما این است که جمع بین همه قیود، این در جایی که اشتراک هست به عنوان قدر متیقن استعمال میشود میگوییم این حتماً مراد است و بیش از این شک داریم.
چند مطلب
مطلب اول
این که در روایات این تفقه به کار رفته است در شناخت امام، امام متأخر از امامی که وفات میکند، این شاید نیاز به دقت در سند هم نباشد، در روایات متعدد هست، در الوحی ضمن آیه شریفه آمده است، آدرس هم داده است میشود به منابع اصلی مراجعه کرد و قاعدتاً بین اینها روایت معتبر هم هست و اگر نباشد هم متعدد روایت وجود دارد که میگوید این آیه مربوط به این است که امامی از دنیا میرود و برای مردم در نقاط مختلف سؤال پیدا میشود که وارث این امام کیست؟
آن زمان وسائل جمعی به این شکل نبوده است و خبری که باید میگرفتند باید جمعی بروند و تحقیق بکنند و خبر بیاورند. این روایت یعقوب بن شعیب در علل الشریع هست که از آنجا نقل شده است و سندش اینجا کامل نیست.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیهالسلام قَالَ: «قُلْتُ لَهُ إِذَا هَلَکَ اَلْإِمَامُ فَبَلَغَ قَوْماً لَیْسُوا بِحَضْرَتِهِ»[2] ، امام وفات میکند و خبر به کسانی میرسد که آنجا نیستند، در نقاط دور از آن مدینه و جای استقرار امامی که وفات یافته است هستند، قَالَ «یَخْرُجُونَ فِی اَلطَّلَبِ فَإِنَّهُمْ لاَ یَزَالُونَ فِی عُذْرٍ مَا دَامُوا فِی اَلطَّلَبِ» تا وقتی که تحقیق میکنند اینها معذور هستند، «قُلْتُ یَخْرُجُونَ کُلُّهُمْ أَوْ یَکْفِیهِمْ أَنْ یَخْرُجَ بَعْضُهُمْ»، همه مردم باید بروند مدینه ببینند امام کیست؟ یا بعضی کافی است؟ حضرت فرمود این واضح آیه است، «إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ ﴿فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذٰا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ قَالَ هَؤُلاَءِ اَلْمُقِیمُونَ فِی اَلسَّعَةِ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْهِمْ أَصْحَابُهُمْ» اینها معذورند تا به آنها خبر برسد.
روایت دیگری که آن هم در علل الشرایع است «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ علیهالسلام إِنْ بَلَغَنَا وَفَاةُ اَلْإِمَامِ کَیْفَ نَصْنَعُ قَالَ عَلَیْکُمُ اَلنَّفِیرُ قُلْتُ اَلنَّفِیرُ جَمِیعاً قَالَ إِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ ﴿فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا﴾ اَلْآیَةَ قُلْتُ نَفَرْنَا فَمَاتَ بَعْضُهُمْ فِی اَلطَّرِیقِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ ﴿وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهٰاجِراً إِلَی اَللّٰهِ﴾ ﴿مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً إِذَا بَلَغَهُمْ﴾ وَفَاةُ اَلْإِمَامِ یَجِبُ أَنْ یَخْرُجَ مِنْ کُلِّ بِلاَدٍ فِرْقَةٌ مِنَ اَلنَّاسِ وَ لاَ یَخْرُجُوا کُلُّهُمْ کَافَّةً وَ لَمْ یَفْرِضِ اَللَّهُ أَنْ یَخْرُجَ اَلنَّاسُ کُلُّهُمْ فَیَعْرِفُوا خَبَرَ اَلْإِمَامِ وَ لَکِنْ یَخْرُجُ طَائِفَةٌ وَ یُؤَدُّوا ذَلِکَ إِلَی قَوْمِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»، کل آیه را تطبیق میدهد.
میگوید یحذروا، به جای تفقه یعرفوا گفته است کل آیه را تطبیق میدهد. کل مفاهیم آیه را تطبیق میدهد به جای یتفقهوا میگوید یعرفوا، اینکه خیلی واضح است.
اگر بپذیریم، قطعی نیست، اطمینانی است، مجموع این روایات میگوید مفاد آیه بر مصداق انطباق دارد و تفقه هم در اینجا به کار رفته است، این تفقه برای شناخت امام همیشه فهم از الفاظ نیست، گرچه آن هم مؤثر است. یکی هم دیدن کرامت و معجزه است. در بحار در ابواب امامت، گروههایی که برای شناخت امام میآمدند، خیلی از موارد خدمت امام میرسیدند، میدیدند به زبان فارسی حرف زد، در کنار قرائن دیگر جمع میشد و او مطمئن میشد امام این است.
این بحث کلامی است و اعتقادی است و مستند به بحثهای لفظی فقط نیست، معجزات و کرامات در آن مؤثر است.
اصل ظهورات است و امام تطبیق میدهد، تنزیلا باید گفت مجاز است اینجا مصداق آن نیست به نحو حکومت میگوید این هم مثل آن است، در حالی که ظاهر این است که همه اینها مصداق است و همه ظهور دارد.
این یک مسئله که اگر ظهور این روایات را بگیریم که مصداقی از تفقه شناخت امام جدید است، این انحصار در کاوش در الفاظ ندارد، کاوشهای در احوال و کرامات و معجزات و قرائن عقلی و حالی در این دخالت دارد.
اینجا میبینیم روایات تطبیق دادهاند آیه را بر معرفت امام و در معرفت امام مجموعه شواهد و قرائن را که ببینیم، اختصاص ندارد این تعرف و تفقه برای معرفت امام، برای کشف معانی از الفاظ، آن هم یک شاخه آن است ولی منحصر در آن نیست. البته شواهد دیگری هم در روایات هست ولی این یک شاهد شسته و رفته را آوردیم.
بنابراین لزومی ندارد که بگوییم فقط بخش الفاظ دین را میگیرد، یتفقهوا فی الدین شامل فهم مسائل دین با روشهای عقلی هم میشود. البته روشهای عقلی منضم به الفاظ آن عیبی ندارد، آن تفقه در الفاظ است، قرائن حالیه و منضمه و حافه به کلام، ولو قرائن عقلیه باشد آن را قبول داریم، آن جزء فهم معانی میشود.
فهم معانی به دو وجه است؛ یکی به قرائن لفظی و یکی قرائن حالی و لبی
اما بخشی از دین که به شناخت الفاظ نیست، به غیر مستقلات عقلیه است، به مستقلات عقلیه است و استدلالات نظری است، حالا مستقلات عقلی هم با یک دایره وسیعتر از مستقلات به معنای خاص میگوییم.
بنابراین تفقه فی الدین را نمیتوان گفت فقط الفاظ را میگوید و لو با انضمام قرائن لبیه حافه به کلام. این یک گام در تفسیر آیه است.
مطلب دوم: فهم دقیق
این هم روایتی است که از قرب الاسناد آمده است و نظیر آن متعدد است، از امام رضا علیهالسلام است. مکاتبهای با امام رضا علیهالسلام است.
امام تفقد میکنند «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ تَابَعَنَا وَ لَمْ یُخَالِفْنَا قَالَ ﴿اَللَّهُ فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ﴾ وَ قَالَ اَللَّهُ ﴿وَ مٰا کٰانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ﴾»[3] یعنی باید به ما مراجعه کنند، فاسئلوا از ما و تفقهوا از ما، «فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَیْکُمُ اَلْمَسْأَلَةُ وَ اَلرَّدُّ إِلَیْنَا وَ لَمْ یُفْرَضْ عَلَیْنَا اَلْجَوَابُ»، پس شما باید اسألوا، تفقهوا، یک مصداق این است که از ما سؤال کنید، ما هم جواب میدهیم.
این اطلاق دارد، یا سؤال میکند از امام و جواب را میگیرد.
یک بار دیگر میخوانم؛ «إِنَّمَا شِیعَتُنَا مَنْ تَابَعَنَا وَ لَمْ یُخَالِفْنَا قَالَ اَللَّهُ» برای این محتوا و مدعا دو آیه را کنار هم قرار میدهد؛ ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ…﴾ وَ قَالَ ﴿فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی اَلدِّینِ﴾ یعنی آن سؤال و این تفقه طرفش ما هستیم.
«فَقَدْ فُرِضَتْ عَلَیْکُمُ اَلْمَسْأَلَةُ وَ اَلرَّدُّ إِلَیْنَا وَ لَمْ یُفْرَضْ عَلَیْنَا اَلْجَوَابُ»
جمعبندی تا اینجا
۱- بعید نیست فقه اشتراک لفظی بین دو سه معنا داشته باشد، حتی شواهدی هم وجود دارد که در مطلق فهم هم به کار رفته است.
۲- اگر قرینهای نداشتیم، قدر متیقن را باید بگیریم، یعنی تفقه یعنی فهم مرادات مستنبطه از الفاظ است با قرائن لفظی و لبی و حالی.
۳- در روایات قرائنی هست که آن تفقه را توسعه میدهد، نسبت به فهم از غیر الفاظ، یعنی فهمهای عقلی برای شناخت دین که به نظرم این روایات خیلی وضوح دارد و حتماً یتفقهوا اعم است از روش اجتهادی به معنای الفاظ یا روش اجتهادی عقلی برای فهم دین، ولو از منابع غیرلفظی، آن را فیالجمله میگیرد. یتفقهوا اختصاص به آن حتماً ندارد با این تعدد روایات.
اما آن بزنگاه مهم این است که یتفقهوا یعنی اجتهاد؟ یا اینکه با ملاحظه روایات اعم از اجتهاد است؟