1402/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصول/ حجیت خبر واحد/
پیشگفتار
بحث در آیه شریفه نبأ بود و استدلالی که به این آیه شده است برای حجیت خبر واحد با سه چهار تقریری که در آینده بحث خواهیم کرد.
گفتیم که قبلاً از آن که به مصب اصلی بحث که استدلال به آیه برای حجیت خبر واحد برسیم بعضی از نکات را از جهات تفسیری آیه متعرض میشویم
دیروز چند نکته را متعرض شدیم:
نکته اول؛ شأن نزول بود که البته طرح مسئله شد و بعضی از نکات دقیقی که ضمن آن بود عجالتاً مطرح شد بدون اینکه به پایان بحث برسانیم، اشاره کردیم.
نکته دوم؛ بحث ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ بود که از آن گذشتیم.
نکته سوم؛ آن ﴿جَاءَکُمْ بِنَبَإٍ﴾ بود که گفتیم اینجا با مناسبات حکم و موضوع یعنی اخبرکم فاسقٌ از نظر ادبی زیباست و نکات ادبی هم دارد، ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ قشنگ است، ولی در واقع به لحاظ منطق استدلال فقهی، ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ یعنی ان اخبرکم فاسق ان اتی الیکم خبرٍ نه آن ویژگیهای جائکم دخالتی دارد در اینکه بگوییم تبین برای جایی است که جاءکم و الا اگر جائکم نباشد، واقعاً دخالتی در مسئله ندارد.
نکته چهارم؛ ویژگی نبأ هم که گفتیم اگر ویژگی خاصی در لغت آن باشد اینجا دخالتی نمیبینیم و قرینه است که آن نبأ مطلق الخبر مراد است نه نبأ خاصی، اگر نبأ خاصی هم باشد ممکن است بگوییم در شرعیات همه از آن نبأ خاص است.
در ذیل آیه بحث میکنیم شبیه آن ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾[1] که آیا ناظر به سیره هست؟ قطعاً ناظر به سیره هست، سیره عقلا همینطور است، کسی که لاابالی و بیتوجه است و رعایت جهات را در خبر نمیکند سیره این است که باید تبین کرد و روشن کرد که درست میگوید یا خیر؟ این هم ناظر به آن هست و همان بحثها را باید اینجا تبین کنیم و از جمله آنها این است که خطاباتی که در مورد سیره نازل میشود در فراتر از سیره هم اطلاق دارد یا خیر؟
سؤال: پیامبر خلاف سیره عمل کردند؟
جواب: در شأن نزول هست که حضرت امیرالمؤمنین عرض کرد حاضر و ناظر چیزی میبیند که غائب نمیبیند من مجاز هستم؟ حضرت فرمودند بله. حضرت احتیاطی کردند که اگر اینها مرتد شدند و میخواهند یک حملهای به مسلمانها داشته باشند و عصیان بکنند جلوی آنها را بگیرد در عین حال احتیاط کرده است، به امیرالمؤمنین میفرماید درست میگویی و دقت کن.
مطلب پنجم: بررسی لفظ فاسقٌ
نکته اول
آیه میفرماید ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾، در واژه فسق این را دیدهایم در لغت فسق خروج از شئ است، در استناد قرآنی هم فاسق یعنی گناهکار، منتهی گاهی هست که در اصطلاحات فاسق را مقابل عادل و مقسم را هم مسلمان میدانند، میگویند مسلمان دو نوع است؛ فاسق و عادل این یک اصطلاح فاسق است که اختصاص به مسلمان دارد در تقسیم مسلمان به فاسق و عادل
یک اصطلاح عامتری هم دارد در قرآن هم استعمال شده است، آن فاسق به معنای مطلق گناهکار، چه کافر و چه منافق و چه مسلمانی که گناهکار است.
این دو اصطلاح که حتماً وجود دارد که گاهی فاسق یعنی مسلمان فاسق و گاهی به معنای عامتر است که شامل کافر و مشرک و امثال اینها هم میشود در قرآن هم دارد اکثرهم فاسقون معلوم است که شامل کافر هم میشود و مسلمان گناهکار.
این یک نکته در اینجاست که سؤال میشود فاسق در اینجا به معنای خاص است که شأن نزول هم اینطور بود که مسلمانی بود که عصیانگر بود و منافق بود، ولید بن عقبه. یا اینکه این فاسق معنای عام است به معنای مطلق گناهکار؟
جواب این سؤال واضح است که اینجا یا این است که فاسق اینجا مثل خیلی از آیات دیگر معنای عام دارد و شامل مطلق گناهکار میشود ولو گناهکار اعتقادی، یا رفتاری.
یا اینکه اگر شامل هم نشود فاسق اینجا به خاطر شأن نزول مسلمان فاسق باشد باز هم نسبت به غیر مسلمان که گناهکار است الغاء خصوصیت میشود و تسری پیدا میکند.
نکته دوم
نکته مهمتری که در این مطلب وجود دارد آن است که فاسق در اصطلاح یعنی گناهکار و گناه یک دایره وسیعی دارد از ارتکاب شرب خمر تا نظر آنها که حلق لحیه تا ایذاء دیگری که در مواردی که حرام است و یکی از آنها دروغ است، پس فاسق در اصطلاح قرآنی و دینی یعنی گناهکار یا به معنای عام که اعتقادی را میگیرد یا معنای خاص، گناهان رفتاری بعد از پذیرش اسلام است.
در هر صورت فاسق یعنی گناهکار و عام است و هر گناهکاری را میگیرد ولو گناهکاری که در کذب ارتکاب کذب ندارد ولی شرب خمر میکند، فاسق ظاهرش معنای عام دارد و همه را میگیرد در اصطلاح قرآنی و دینی همه مرتکبان گناهان مشمول عنوان فاسق هستند ولو غیر کذب از انواع گناهان دیگر.
آن وقت با توجه به این اصطلاح عام یک سؤال دیگر مطرح میشود که آیا اینجا فاسق به همین معنا به کار رفته است یعنی گناهکار و اطلاق دارد حتی گناهکاری که در محرم و نامحرم رعایت نمیکند اما آدمی است که در دروغ و نقل خلاف، منضبط است و خلاف نمیکند ولو اینکه به نامحرم دست میدهد و نگاه میکند ولی دروغ نمیگوید. این هم مشمول اینجا هست؟
سؤال این است فاسق در اینجا اطلاق دارد به همان معنای متعارفی که در قرآن به کار میرود هر کسی که گزارش میدهد و گناهی مرتکب میشود ولو ثقه است؟ این را هم میگیرد؟ یا خیر؟
پاسخ داده شده است تلقی غالب آقایان این است که علیرغم اینکه فاسق معنای مطلقی دارد و ارتکاب هر گناهی، لااقل گناهان کبیره که از جمله آنها اصرار بر صغیره هم هست، موجب صدق فسق میکند ولو صغیره نگیرد، ارتکاب کبیره موجب صدق فسق میکند و ظاهر لفظ هم در بادئ امر همین است ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ﴾ هر گناهی را انجام بدهد، فَتَبَیَّنُوا این ظاهر اصطلاح هم لغوی آن به یک معنا مطلق است، شرعی آن هم کاملاً اطلاق دارد. علیرغم این اطلاق ظاهریه مناسبات حکم و موضوع میگوید فاسق در اینجا یعنی کاذب.
برای اینکه مناسبت نبأ و تبین و امثال اینها آدم را مطمئن میکند که مقصود از فاسق در اینجا فسق در مقام اخبار است، نه مطلق فسق در هر عمل و رفتاری. این پشت ذهن همه آقایان است که به این تمسک کردهاند و لذا حتی بحث هم نکردهاند که اگر کسی ثقه است و شرابخوار است یا در معاشرت با جنس مخالف غیر منضبط است، آن را هم بگوییم آیا میگوید تَبَیَّنُوا؟ نه.
احتمالات در مسئله
میشود گفت دو احتمال است
احتمال اول: اطلاق
ما جمود بر لفظ داریم؛ فاسق یعنی گناهکار، قرآن هم نشاندهنده این است که فاسق یعنی کسی که مرزها و حرمات الهی را رعایت نمیکند در هر امری ولو در غیر خبر، اینجا باید در احتمال اول باید گفت آیه یک تعبدی میکند این امر تعبدی است و سیره عقلا نیست، تعبد میکند به قاعده جدیدی فراتر از سیرههای عقلاییه و آن این است که گناهکاران را میبینید؛ مثل اینکه در شهادت در قضاء این طور است، آن جا دلیل روشن هست، در شهادت در قضا کسی که فسقی دارد ولو فسق شرابخواری است میگوید به شهادت او اعتماد نکن، نمونه هم وجود دارد، فاسق در جهات دیگر غیر از خبری است میگوید اعتماد نکن.
احتمال دوم: مناسبات حکم و موضوع
در باب قضا شارع یک اهتمام ویژهای دارد در گواهی دادن در محکمه، اگر آنها را نداشته باشیم، آیه بگوید ﴿إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾[2] میگوید مناسبات حکم و موضوع احتمال دوم را میبرد. نمیگویم که احتمال اول نیست، ولی شما هستید و از اول تا الان فقها و این برداشتی که وجود داشته است
اگر این بحث را بین این دو احتمال، احتمال اول اینکه فاسق را به اطلاق خود حمل کنیم و احتمال دوم این است مناسبات حکم و موضوع بگیریم و بگوییم فاسق اینجا یعنی کاذب، کسی که در معرض کذب است، محتمل الکذب است.
اگر اولی را بگویید اصلاً این آیه یک قاعده جدیدی را میدهد شبیه باب قضاء، میگوید در همه مسائل شما به خبر فاسق، (این طرف البته، هنوز مفهوم نگرفتهایم) به فاسق نمیتوانید اعتماد بکنید ولو ریشتراش باشد.
اگر کسی احتمال اول را بپذیرد بگوید اینجا فاسق یعنی مطلق گناهکار، یک کمی در ولید بن عقبه هم اینطور است که منافقی بود، آدم گناهکاری هست و بیاعتماد است این را بگویید باید آیه را کنار گذاشت در بحث خبر و باید یک قاعده دیگر گفت، مثل آن که در رجال بعضی میگفتند باید خبر عادل را میشود اعتماد کرد، صحیح باشد، باید امامی عادل باشد، خبر کسی را میشود اعتماد کرد که اگر میرفت در محکمه میخواست شهادت بدهد، شهادت او پذیرفته میشد. این آیه میگوید به آدم فاسق نمیشود به خبر او اعتماد کرد.
آنچه سکه رایج است احتمال دوم است میگویند مناسبات حکم و موضوع اینجا اقتضا میکند که فاسق را تخصیص بزنیم و محدود بکنیم به کسی که در امور خبری دچار فسق است و در معرض انحراف است و فسق او باید ثابتشده باشد یعنی بدانیم جایی دروغ میگفته است. چنین چیزی هست به این ترتیب دایره این محدود میشود و با بحث ثقه ارتباط پیدا میکند.
اگر کسی این مناسبات حکم و موضوع را به این شکل نپذیرد آن وقت باید سراغ احتمال اول برود و فاسق را به معنای مطلق بگیرد و شبیه باب قضا اینجا معامله بکند بگوید آیه میفرماید کسانی که دچار فسق هستند ولو نفاق دارد که فسق است این منافق نمیشود اعتماد کرد.
آن که میتواند احتمال اول را تضعیف بکند یا لااقل پاسخ به این شبهه بدهد که در اینجا وجود دارد که در اینجا منافق بوده است نه دروغگو، این علتش این است که نفاق با دروغ ربط دارد، آدم منافق یعنی غیر صادق است، یک گناهانی که با صداقت ربط دارد مقصود است و آن را میشود جواب داد
بنابراین میشود با یک تلطیفی که در بیان اخیر هست اعمال بکنیم و بگوییم مناسبات حکم و موضوع میگوید که فاسق در اینجا یعنی کسی که گناهی دارد که عبارت است از دروغ و کذب یا گناهانی که تناسب با کذب و عدم صدق دارد، این کمی حالت بینابینی به قصه میدهد. آن که بُعد صداقت را زیر سؤال میبرد، همان عدم صداقتی که در نفاق او هست، موجب میشود که اینجا اعتماد به او نشود، یا شرب خمر اینجا مضر است برای اینکه او در صداقت مؤثر است و اگر این را بگوییم در واقع میان احتمال اول و دوم ممکن است کسی احتمال سوم را بگوید که فقها منظورشان این بوده است ولی تصریح به این نشده است.
احتمال اول: مطلق فسق است.
احتمال دوم: فسق اخباری
احتمال سوم:
احتمال سوم: فسق یعنی آن معصیتها و عدم انضباط در اموری که با مقام اخبار و نقل ارتباط دارد؛ اعم از دروغ مستقیم یا معصیتهایی که به نوعی با این ربط دارد.
ممکن است گفته شود کسی که خائن در امانت عملی است، امین نیست در اموال مردم، ممکن است گفته شود آیه آن را هم میگیرد.
بگوییم مناسبات حکم و موضوع اقتضاء میکند که فسق نه به آن معنای عام باشد که مطلق گناه مقصود باشد و نه به آن اندازه محدود که فسق یعنی الکذب و الافتراء. این دوتا خیلی باز و خیلی بسته.
سوم اینکه بگوییم کذب و آنچه به نحوی در نگاه عرف با کذب یک ارتباط و هم خانوادگی دارد.
خلاصه مطلب
با مجموعه بحثهایی که داشتیم عرض ما این شد که فاسق سه احتمال دارد
احتمال اول: فاسق یعنی مطلق گناهکار، کما هو ظاهر من اطلاقه
احتمال دوم: اینکه بگوییم فاسق یعنی فسق خبری دارد
احتمال سوم: بگوییم بینابین؛ فاسق یعنی کسی که دچار کذب خبری است یا چیزهایی از این قبیل که در خبر تأثیرگذار است و با آن ارتباط دارد از قبیل نفاق، یا از قبیل خیانت در امانت، چون واقعاً خیانت در امانت پایه خبری را متزلزل میکند. این بعید نیست.
نکته سوم از مطلب پنجم
در مطلب پنجم یک نکته اولیه گفتیم که ملاحظه کردید، نکته کلیدی این دومی بود و نکته بعدی این است که فاسق اگر آن بحث عدم انضباط روانشناختی، عدم حفظ و تحفظ روحی و روانشناختی.
اگر کسی عادل است و همه جهات را دارد این فاسق نیست. اما دقیق نیست و انضباط ندارد، تشویشات ذهنی دارد و امور را قاطی میکند، آیا فاسق این را هم میگیرد؟ یا خیر؟
تا الان گفتیم به مناسبات حکم و موضوع بعضی چیزها را نمیگیرد علیرغم شمول آن، الان میخواهیم بگوییم به مناسبات حکم و موضوع فاسق اینجا یعنی آن که دچار خبطهای عمدی است یا دچار خبطهای عمدی نیست که فسق بگوید شرعاً ولی خبطهای روانشناختی و روحی دارد، ممکن است بگوییم مناسبات حکم و موضوع لغت آن را هم میگیرد.
این همان مناسبات حکم و موضوع است که میگفتیم این قدر روی خطاب تأثیر میگذارد یعنی یک لغت و وضع را باز میکند یا بسته میکند.