98/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه روابط اجتماعی / حب و بغض
اشارهبحثی که هفته پیش آغاز کردیم این بود که آیا اصل اولیه یا اطلاقی داریم که محبت را نسبت به انسان با قطعنظر از دین و امثال اینها افاده کند؟ آیاتی که ممکن است استشهاد شود میپردازیم. اولین آیه، آیه 70 سوره اسراء بود: ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً﴾[1]
این آیه را بحث کردیم حاصل سخن این بود که اولاً این آیه به کرامت ذاتی و نخستین و اولین در انسان اشاره میکند نه کرامت ثانوی اکتسابی. دوم اینکه به همین دلیلی این کرامت تعلق به مطلق انسان گرفته است. بنی آدم متعلق این کرامتاند این امر مشترک بین همه انسانهاست. مرحوم علامه طباطبایی هم تصریح به این کردهاند. این نوعی امتنان به بشر است حتی بشری که کافر است. آیه در فضایی که در مورد انسانهای غیر مؤمن است میگوید کرمنا بنی آدم درحالیکه اگر میخواست کرامت اختصاصی به مؤمن را بیان کند میگفت اینطور بیان نمیکرد و مثل آیه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم﴾[2] بیان میکرد. نکته سوم اینکه این آیه شریفه هم افاده حکم تکوینی میکند که یک گزاره اخباری است و هم کرمنا بنی آدم یا بالمطابقه یا بالتضمن یا بالالتزام افاده حکم وضعی یا تکلیفی دارد. در مقام تعامل با بنی آدم کرامتی قرار دادیم. یا اینکه کرمنا خودش انشاء را انجام میدهد در قالب جمله خبریه، یا اینکه جمله خبریه است ولی مستلزم انشاء هم هست. این هم جهت دیگری که از آیه استفاده میشود و بعید نیست که کسی این را بگوید.
سؤال: انشاء امر است که از تکوین کندید؟
جواب: بله. البته گاهی وضعی است مثل طهارت که جعل طهارت میکند یا جعل کرامت وقوعی. یا اینکه جعل کرامت تکوینی میکند عقل استنباط حقوقی میکند که در مقام تعایش هم باید رعایت شود.
دو تفسیر از آیه:یکی از دوستان مقالهای فرستادند دیدم بیانی دارد که تقریباً برمیگردد به این بحث. خیلی فنی نیست آن مقاله. آن بیان آنجا این است که آیا این آیه کرامت ذاتی لاینفک و ملازم را به نحو علیت تامه بیان میکند که بنی آدم ملازمه با آن دارد یا اینکه کرامت اقتضایی را بیان میکند که چیزی از آن در نمیآید. بالقوه شأنیت اوجی در او وجود دارد به خاطر عقل و ساختار وجودی؛ اما اینکه این نهایی است یا نه تابع رفتار و کردارهای اوست. میتواند با این رفتارها کرامتش به فعلیت برسد میتواند نرسد. این دو تلقی از آیه است. گاهی آیه را تفسیر میکنیم که آیه کرامت شانی علیالاصول را بیان میکند که کرامت و استعداد کرامت ویژه را در انسان قرار دادیم؛ اما این شأنیت و استعداد است. اگر کارکرد آیه ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم﴾ فعلیت کرمنا است کرمنا خودش قوه است و اگر این اقتضا را درست شکوفا نکرد فعلیتش از بین میرود و مبدل به ضد میشود. ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل﴾[3] این یک تفسیر از آیه است که طبق این تفسیر چون کرمنا شأنی، اقتضائی و بالقوه است از آن یک ملازمه با انشاء بیرون نمیآید شأنیت صرف است که ممکن است به فعلیت برسد ممکن است نرسد. به بعضی بزرگان هم این تفسیر را نسبت دادند.
اما تفسیر دوم این است که کرمنا بنی آدم کرامت ذاتی فعلی لاینفکی برای نوع بشر علی الاطلاق بیان میکند که این کرامت ذاتی است که درهرحال وجود دارد و مبنای یک حکم حقوقی و اخلاقی هم میشود. البته این کرامت اگر با آن رفتارها تکمیل شد کرامت دیگری پیدا میشود. استعداد آن هم هست ولی خودش در حدی فعلیت دارد. اگر ضمیمه به آن شد ان اکرمکم کرامت دیگری هم پیدا میشود. تفسیر دوم اکرمکم کرامت دومی است نه فعلیت کرامت قبل فقط. نه کرامت جدیدی است. انسانی که کرامت ذاتی اولیه دارد ممکن است در مسیری قرار بگیرد که کرامت ثانوی در آن نباشد بلکه ضدش باشد.
سؤال: آن کرامت ذاتی را تا آخر دارد؟
جواب: بله کرامت ذاتی را تا آخر دارد. حتی اثر حقوقیاش باقی میماند. حتی کافر حربی؛ مثلاً در جنگ مثلهاش نکن.
نظر استاد:این دو تفسیری است. آنچه ما گفتیم گرچه به دومی نزدیکتر است اما با تفاوتی که دارد؛ و آن اینکه اولاً چون کرمنا بنی آدم ظهور در فعلیت دارد باید بگوییم کرامت فعلی است. حمل یک جمله بر قوه و استعداد خلاف ظاهر است. کرمنا یعنی دادیم؛ و این امر هم فعلی است. همه بنی آدم این را دارند. استعدادی به آنها دادیم چیزی دادیم که شأنیت کرامت و شرافت است این خلاف ظاهر است. همه جملهها ظهور در فعلیت دارد. اطعمه و ضربه یعنی فعل انجام شد نه کاری کردم که بالقوه میتواند سیر شود. کرمنا یعنی به او داده شده و بالفعل دارد. بنی آدم هم دارد با قطعنظر از مصنفات و مقیدات. این از یک جهت کرامت ذاتی تام است.
اما نکته دوم این است که درعینحال جملهای است عین هر جمله عام که میتواند مقیداتی برایش جاری شود. کرمنا یعنی یک کرامت ذاتی و مطلقی عنایت کردیم و این کرامت هم مبنای حقوقی برای انسان است حداقلش هم این است که شرافتی که دارد جایگاهی دارد؛ اما قابل تقیید است. آیاتی که میگوید کافر وقتی حربی شد برو به جنگش بخش زیادی از این کرامتی که از آیه استفاده شد تقیید میزند. یا مسلمانی که اقداماتی انجام داده مستوجب حد میشود میگوید گردنش را بزن شلاقش بزن. مسلمان را همه قبول داریم که شرافت مؤکد دارد. چطور شرافت و حرمت مسلمان قابل تقیید است و اینکه جایی که مستوجب حد است یا بغی کرده میگوید میتوانی او را بکشی؛ در مطلق بشر هم همینطور است که و خدا ودیعهای دارد که شرافت است و احکامی برایش قرار داده شده که حفظ ظاهرش را بکند این احکام میتواند مقید شود. اگر کافر ذمی شد اینقدر ارزش دارد کافر حربی ارزش کمتری دارد ولی در همه انسانها بازهم ارزشی حفظ میکند حتی جایی که میگوید بکشش. چه طور بکشش بعد کشتن چطور تعامل بکن خودش حداقلی را رعایت میکند. شاید جایی نباشد که بگوید هیچچیز دیگر نیست. اگر هم بگوید چیزی نیست عیبی ندارد تقیید خورده است. این عرض ماست بر اساس آنچه قبلاً گفتیم بر اساس نوع بیانی که وارد شده.
سؤال: میشود گفت جعل تکوینی ذاتی لاینفک است و در مرتبه تشریعی قابل تخصیص است.
جواب: بله حکمی که از او استفاده میشود قابل تقیید و تخصیص است ما میگوییم یا آیه بیان تکلیفی را افاده میکند این یک مطلق است میشود تقیید بخورد یا آیه اخبار تکوینی است از قانون حاکم بر وجود انسان ولی مستلزم تشریع است که تشریعی که آمده بیرون عام است حال کرمنا ذاتی اخباری تکوینی ممکن است کسی بگوید استثنا ندارد ولی خب حکم تکلیفی که مصرح است یا مستبطن است در این جمله این مطلقی است که میشود تقیید بخورد. این هم یک مطلب که کسی سؤال بکند کرامت ذاتی یا اکتسابی را میگوید میگوییم ذاتی را میگوید ولی مطلقی است که میشود استثنا شود.
سؤال: شاید ظاهری باشد کرمنا ظاهری است در مسیری که میخواهیم انتخاب کنیم کرمنا و الا کالانعام.
جواب: این تفسیر اول است که گفته شد. ظاهر آیه میگوید کرمنا بالفعل است برای همه. ظاهری و باطنی است خدا به او عقل داده و ویژگیهای دیگری داده و عقل میگوید باعث کرامتی میشود. علامه هم گفتهاند کلامش ظاهر در این است که ما میگوییم اما مجمل به آن در آنجا اشاره شده. در مقاله میگوید علامه نظرش آن چیزی است که ما گفتهایم میگوید ولی آقای مصباح و مطهری و جوادی تفسیر دیگر را میگویند. بنده فحص نکردم که آیا این بزرگواران با توجه به تفکیک این دو از هم این نظر را دادهاند یا نه بدون آن. آنچه مهم است و اصل دعوا سر آن است این است که ما بهعنوان احتمال تقویت کردیم که آیه برای کل بشر بهعنوان عام حکمی را میریزد و تشریعی هم در این است یا آیه قوه و شأنیتی برای بشر بیان میکند و هیچ تشریعی در آن نیست.
اطلاق تکریم یا اجمال؟سؤال دیگری ممکن است طرح شود که کرمنا و تکریم یک امر مطلقی است یا اینکه اجمالی دارد که به حداقلش باید اکتفا کرد. این هم سؤال دیگری است در کرمنا. به این آدم شرافت دادیم عقل و ویژگی انسان به او بخشیدیم تشریعیاش هم اینکه جایگاه حقوقی به او دادیم که باید رعایت شود، فیالجمله میخواهد بگوید یا مطلق است همه حقوق و شرایط در انسان هست ولی جابهجا تقیید میخورد ذمی اینقدر تقیید معاهد اینقدر کم میشود حربی اینقدر کم میشود اگر بعد از اینکه بحث قبلی را تمام کردیم که از دل آیه کرامت حقوقی هم بیرون میآید بعد این سؤال میشود که این اطلاقی دارد یا میگوید فیالجمله کرامتی هست. بعید نیست بگوییم اطلاق دارد و جابهجا تقیید میخورد. در مسلم کرمنا علی الاطلاق اما در ذمی بخشی استثنا میشود به معاهد بخشی بیشتر استثنا میشود به کافر حربی کرمنا به حداقل میرسد.
سؤال: حتی اگر امر صریح اکرام بود اکرم العلما میگفتیم اکرامش بدلی است؛ و ظاهر کلمات اینکه بدلی است. اینجا هم تکریم بنی آدم لازم است نه همه نوع تکریمش لازم است. همه انواع تکریم لازم نیست
جواب: بگوییم مثل اکرم العلما بدلی است ولی هسته اصلی دارد. حرف جدیدی است که باید ریزهکاریهایش بررسی شود.
سؤال: میشود گفت عام مجموعی است؟
جواب: خلاف ظاهر است. بین بدلی و شمولی بحثی داریم در اصول در اینکه عام مجموعی خلاف ظاهر است همه اتفاق دارند.
سؤال: اطلاقش نوعی امکان هم ندارد که همه اکرامها را جاری بکند.
جواب: بدلی باشد اشکال ندارد استغراقی امکان ندارد حداقل را میگیرد
سؤال: میشود بر اساس تعارض ماده و هیئت بیان کرد.
جواب: بله میشود تعارض ماده و هیئت هم میآید
از این میگذریم شاید کسی اینطور تفسیر بکند لااقل اکرام بدلی حداقلی در کرامت و شرافت انسان با قطعنظر از هر ممیز و مشخصی قائل شود ولی حد و حدودش با روایات و مقیدات تعیین میشود. این دلیل اولی بود که در اطلاقات ممکن بود تمسک شود.
چند آیه دیگری هم ممکن است به آنها تمسک شود:
آیه دوم:﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ﴾[4] ما انسان را بهترین قوام و استواری بخشیدیم. به این آیه ممکن کسی استشهاد بکند که انسان را در بهترین وضعیت خلق کردیم آنکه در مخلوقات قوام بیشتر دارد انسان است. این هم آیه دیگری است که ممکن است کسی استدلال بکند که اینکه او در بهترین وضع خلقت قرار دارد مستلزم این حکم است که باید رعایت او کرد.
آنهایی که در کرمنا گفتیم که یا مستقیم کرامت برای انسان قرار میدهد که کرامت در ارتباطات انسانی است یا کرامت تکوینی میگوید که مستلزم شرافت در روابط یا حقوقی یا اخلاقی است اینجا این احتمال خیلی ضعیفتر است؛ زیرا آیه میگوید انسان را در وضع بسیاری مناسبی خلق کردیم. این عنوان شرافت و کرامت در آن آیه بود که میتوانست مبنای بحثهای حقوقی و اخلاقی قرار بگیرد ولی اینکه در بهترین قوام و وضعیت خلقشده مستلزم حکم تکلیفی و اعتباری و حقوقی نیست لذا به این آیه کمتر در بحث شرافت حقوقی و اعتباری استشهاد شده.
الا اینکه گفته شود اینجا هم شبیه تفسیر کرمنا میشود آورد زیرا روح این همان است. آنجا که گفت کرمنا بنی آدم یعنی به او خلق ویژه دادیم که به خاطر آن جایگاه حقوقی پیدا کرد. اینجا هم همان را میگوید. بهعبارتیدیگر. ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في أَحْسَنِ تَقْويمٍ﴾ او را در بهترین وضع قرار دادیم.
ممکن است کسی بگوید روح کرمنا همین است و آن احتمالی که در کرمنا دادیم رویکردی در مباحث حقوقی اخلاقی دارد اینجا هم باشد. منتها اینجا عرض شود که چیزی که کمی این حرف را سست میکند این است که در ادامه آیه میگوید
﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ﴾[5] این ظهور آیه را از این کرامت اخلاقی حقوقی دور میکند و از این جهت ممکن است کسی تسلیم این استدلال نشود. پس در این آیه هم دو احتمال وجود دارد یکی اینکه در این آیه هم هیچ بعد اخلاقی حقوقی مندمج و مکنون نیست. آیه میگوید خلقت ممتازی دارد احتمال دوم اینکه خلقت ممتاز مبنای چیزهای حقوقی است بلافاصله وقتی میگویند ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ﴾ یعنی باید رعایت شود و با دیگران متفاوت است. ترجیح احتمال دوم در این آیه سختتر است برخلاف آیه کرمنا زیرا در آیه کرمنا بعد معنوی انسان را میگوید که استنباط فقهی از آن ممکن میشود. ولی این آیه این را ندارد.
سؤال: ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ﴾ بعد ش میگوید ﴿إِلاَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات﴾[6] .
جواب: متصل به ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ﴾ ﴿ثُمَّ رَدَدْناهُ﴾ میآورد مانعی میشود از اینکه ظهور در حکم تکلیفی داشته باشد. بروید کار بکنید.
سؤال: تقویم مکن است بگوییم یعنی ارزش و قیمت نه قوام. اینطور ممکن است ابراز حقوقی هم داشته باشد؛ یعنی انسان ارزش دارد.
جواب: نه تقویم هم به معنای قیمتگذاری میآید.
جواب: نمیدانم. بعید است نمیدانم.
آیه سوم:﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين﴾[7] قبلش مراحل خلقت انسان را میگوید ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ از غرر آیات در سیر خلقت انسان است مسیر خلقت بشر را میگوید مراحل را میگوید از نطفه تا خلق تام بعد میگوید ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ همه سیر مادی را طی کرد اما در پایان سیر مادی روحی در او دمیده شد نفخه الهی در او دمیده شد آیات متعددی در سیر خلقت انسان در قرآن داریم زمانی تمام این آیات در بحثی در تهران ارائه کردیم. در یکی از دانشگاهها. یک از آیات مهم این است. نکته مهم در آیه ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است. موجودی که مسیر را پیموده آمده خلق آخر شد. همان ﴿فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا﴾[8] است. به این قله که میرسد نتیجه میگیرد ﴿آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقين﴾. تبارک یعنی فیض و برکت کثیر داشت. تعابیر عرفا اینها را خوب تفسیر میکند انسان موجود کامل است و مظهر اسماء و صفات الهی است اینجا تبارک الله. اوج برکت و فیض الهی در خلقت انسان تجلی کرده؛ یعنی برکت در خلقت به اوج رسید. تبارک الله احسان الخالقین خدایی که برترین خالقان است. هم خالقهای دیگری داریم که گفته شده او احسن الخالقین است جون مبدأ خلق است. اینجا هم مخلوق برتر است. انسان بالاترین مخلوق خداست جایی است که نهایت فیض خدا ظهور و بروز کرده
این آیه هم ممکن است کسی تقریب بکند که کاملاً قانون تکوینی را بیان میکند اما عقل از این لازم شرعی و حکمی را استفاده میکند موجودی که برترین خلق خداست حتماً احترامی دارد این هم تفسیری است که ممکن است نسبت به این آیه داشت. این آیه هم دو احتمال مثل قبلی دارد. یکی اینکه فقط محض در بیان قانون تکوینی است. فیض به او داد کاری به امر تشریعی قانونی ندارد. احتمال هم دارد که اینکه خدا میگوید برترین جایگاه تجلی من است حتماً ذاتش جایگاهی دارد. این هم دو احتمالی است که اینجا وجود دارد.