1403/08/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: فقه روابط اجتماعي/عدالت/
پیشگفتار
استدلال چهارم
وجه چهارمی که برای اثبات قاعده ملازمه ولو در حد نتایج حکم میشد اقامه کرد این بود که کسی بگوید تجسم اعمال، این را بحث کردیم و ملاحظه کردید؛ اینجا عرض بکنم بحث تجسم اعمال یک بحث تاریخی است که حتی در مباحث فلسفی قبل از اسلام هم وجود داشته است در فلسفه یونان هم وجود داشته است و اختلاف جدی وجود دارد در حدی که مثلاً شیخ بهایی کاملاً این را قبول دارد، علامه مجلسی با تمام حدت و شدت این را نفی میکند و مستلزم گمراهی مهم میداند. در این حد است که اثبات و نفی آن محل اختلاف بسیار شدید در عالیترین سطوح است.
در تکمیل آن این دو نکته را خواستم عرض کنم که بحث تجسم محل اختلاف بسیار شدید بین بزرگان است و یکی اینکه تصویر خود تجسم شاید بشود در حد شش نوع آن را تصور کرد
نکته تکمیلی
این است که غیر از آن چهار رأی اصلی در رابطه با مجازات اخروی با اعمال دنیوی که عبارت بود از قرارداد بودن یا علیت ناقصه یا علیت تامه یا تجسم و عینیت، احیاناً قولهای به تفصیل وجود دارد و گفته میشود ما مجازات را از همه اعمال ملکوتی دارند و آن باقی میماند. اما نمیگوییم مجازات عالم غیب همهاش این است، گاهی خود امام هم به این سمت آمدهاند علت این است که آیات قرآن را که ببینیم از یک طرف میبینیم ﴿وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا﴾[1] ، ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾[2] ، ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[3] ، ﴿لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ﴾[4] اینها مجموعه آیاتی است که محل استشهاد قرار گرفته است برای اثبات علیت و تجسد و تجسم، یا تمثل، این تعابیری است که درباره این قانون به کار میرود
ولی در نقطه مقابل دارد؛ ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[5] و انواع آیاتی که نشان میدهد که تعداد زیادی عینی قرار دارد که او آنجا قرار میگیرد و آنجا متنعم میشود و یا معذب میشود این کم نیست.
(این تکملهای است؛ گرچه خیلی به بحث ما ربطی ندارد ولی به آن اشارهای کردیم)
در واقع به عبارت دیگر در آیات قرآن به ظاهر اولیه آنها که مراجعه کنیم دو طایفه میبینیم که بعضی ظهوری در این دارند که آن عذاب یا تنعم همان عمل است با تقریرهای متفاوتی که دارد؛ همان است که این آیاتی است که اشاره کردم.
و طایفه دومی هست که ظاهر آن این است که یک جهان مستقلی وجود دارد و او به آنجا منتقل میشود و در آن نشئه بهشت و جهنم که ویژگیهای مستقلی دارند او قرار میگیرد و از آن متأثر میشود به نحو عذاب یا ثواب و نعمت.
دیدگاههای مطلقی هست که میگوید آن اولی محکم قرآن است، بقیه را باید به اولی برگردانیم.
دیدگاه دوم: این است که میگوید محکم آن است که معمول محدثین و فقها دومی را محکم میگیرند و میگویند جهان مستقلی وجود دارد و فرد بر اساس آن ویژگیها و اقتضائاتی که هست به آن منتقل میشود و از آن جهان مستقل متأثر میشود.
دیدگاه سوم: این است که جمع است و هر دو به ظهورشان بمانند و تحفظ بر ظهور دو طرف کرد یعنی اینکه این اعمال یک ملکوتی دارد و باقی میماند و خود آن هم عذاب و ثواب است، در عین حال یک جهان مستقلی هم وجود دارد.
چنین جمعی هم با تقریرهای مختلفی وجود دارد اگر کسی بتواند این نظریه جمع را تنقیح بکند شاید قابل قبولتر باشد.
استدلال پنجم
که به شکل نقض و ابرام و نقض و مناقشه همان چهارم را میشد ارتقاء داد و در ادامه آن قرار داد به خاطر اهمیتی که دارد آن را جدا کردیم
استدلال پنجم برای اثبات نتایج حکم، ملازمه بین حکم عقل و نتایج حکم است، یعنی ثواب و عقاب است، مثل آن استدلال قبل اما با این بیان که عرض میکنم.
مقدمه اول
این است که اعمال رابطه واقعی دارند، به یکی از انحاء رابطه واقعی با آن ثواب و عقاب در آخرت دارند، (این چیزی بود که در استدلال قبل هم میگفتیم) که میان اعمال خوب و بد و مجازات اخروی یک رابطه واقعی است.
مقدمه دوم
بهگونهای تقریر میشود که آن اشکال دفع بشود، اشکال تقریر قبل این بود که اگر رابطه واقعی را بپذیریم، آن که در آن طرف عالم میآید حتماً ریشه در اعمال و حسن و قبح دارد. اما اشکالی که میگرفتیم این بود که از این طرف ملازمه نیست، از کجا میدانیم هر چه اینجا هست بازتاب دارد، ممکن است بعضی چیزهایی در اینجا مدفون بشود؛ اینجور بازتاب ممتد و موج ماندگار که منعکس در آن عالم باشد شاید نداشته باشد. این اشکال به بحث قبلی بود.
اینجا در مقدمه دوم میگوید برای اثبات اینکه هر چه اینجا هست بازتابی آنجا دارد از محاسن و معایب، از محسنات و مقبحات هر چه اینجا هست، آنجا بازتاب دارد را از خود نقل استفاده میکنیم؛ عقل این را نمیگوید، عقل ما الان نمیتواند بفهمد که هر چه انجام میشود از خوبی و بدی به معنای عقلی دنیایی، این بازتابی در آنجا دارد.
در بحث مقدمه دوم به نصوص مراجعه میکنیم و اطلاقاتی وجود دارد که مقدمه دوم را اثبات میکند؛
تقریر پنجم این است که ظاهر اطلاقی خود آیات این است که همه خوبیها انعکاس دارد، ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾ خیر اینجا، خیر شرعی نیست، خیر یعنی ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[6] ، میگوید عناوینی که در قرآن میآید اصل حمل بر معانی لغویه و عرفیه، عقلاییه است، اینکه حمل بر معنای شرعی متأخر خلاف ظاهر است.
آیه اطلاق دارد؛ ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾ هر چه که خیر است، فی نفس الامر، خیریت دارد محضر میبیند، ﴿وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ آن میگفت ﴿مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾ این میفرماید؛ ﴿وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ هر چه انجام دادند، آنجا حاضر است. ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾، آن، انطرف را میگوید، این دو آیه مهم است ﴿وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ﴾[7] ، هرچه انجام داده است آنجا توفیه میشود و از این قبیل. ﴿لِیُرَوْا أَعْمَالَهُمْ، فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ، وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ﴾[8]
دو مقدمه وجود دارد؛
۱- به دلیل عقلی یا نقلی، مجازات آنجا، بر آمده از واقعیتی در اینجاست، ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ بنابر بعضی نظرها؛ عقل میگوید و نقل هم میگوید مثل این آیه، ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾[9] این بازتات همین جا است، یا به نحو عینیت و یا علیت و امثال اینها. آن بازتاب همینجا است.
۲- مقدمه دوم میگوید این فیالجمله نیست، لازمه این طرف را ثابت میکند، هر چه اینجا هست آنجا نشان میدهد.
این تقریر ملازمه را اثبات میکند البته دو مقدمه آن میشود از خود قرآن و متون دینی به دست آورد، مقدمه اول این است که هر چه آنجا هست ریشه در اینجا دارد، آیاتی از این قبیل؛ ﴿وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ، هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ، بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾
مقدمه دوم هم میگوید از این طرف هم ملازمه است، هرچه اینجا از اعمال خوب و بد هست آنجا منعکس میشود. آنچه اینجا هست آنجا بازتاب دارد.
تقریر پنجم را میشود ارتقا داد و این مبحث را بالاتر بیاییم و بگوییم ربطی به این مبنای خاص خاص ندارد، روی هر یک از آن چهار مبنا، حتی بگوید اعتباری محض است و قرارداد است، باز میگوید قرار آنجا این است که ﴿مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
از این طرف هم میگوید قرار این است که ﴿وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾، ولو به قرارداد من اینجور باشد. چون آنان که قائل به این هستند که رابطه عینی نیست یا علیت تامه نیست، میگویند این قرار روی مصالحی است و این آیات را اینجوری باید معنا بکنند، یعنی مثل علامه مجلسی و دیگران میگویند؛ ﴿وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ یعنی به اراده الهی، با جعل او، با قرار او میبیند حاضر است، توسط اراده الهی دارد و آیات را اینجوری معنا میکنند، همه آن کسانی که تجسم اعمال یا عینیت را قبول ندارند، این آیات را اینجوری معنا میکنند؛ ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾، محضراً بارادة الله و به جعل خدا. ﴿وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً﴾ بإرادة الله، این تعبیری است که آنها دارند.
میشود گفت این تقریر پنجم جوری تنظیم میکنیم که میشود گفت بند ناف آن را از علیت و عینیت و امثال اینها ببریم. ، میگوییم همه آنها را کنار بگذاریم، دو چیز را از خود قرآن میگیریم؛ ﴿هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ آنچه در آنجا هست، ریشه در اینجا دارد ولو به جعل من الله و مقدمه دوم این است که ﴿تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا﴾ و لو بإرادة من الله، اراده تشریعی من الله و با این دو ملازمه ثابت میشود.
خیر نفس الامری؛ آن است که عقل آن را میفهمد، در همه مواردی که در قرآن از احسان، خیر و عدل دارد، ناظر به حکم عقل است ولی با حکومت احکام شرعیه، اگر جایی شارع تعدیل کرده است، آن حاکم است، میگوید؛ یامرون بالمعروف، معروف عقلایی است ولی اگر جایی شارع تصرفی در آن کرده، خطای من را نشان داده است، میگوید عقل درست تطبیق نکرد، دلیل حاکم دارد و اصلاح میکند.
استدلال ششم
این است؛ از این هم بالاتر میرود، این استدلالات ما را به این نقطه میرساند که نتایج احکام مترتب بر احکام عقل عملی است، یعنی عقاب و ثواب با آن نسبتی دارد و با آن تناسب و مناسخت دارد تا نتیجه حکم، اثبات ملازمه میکرد.
ممکن است بگوییم از این بالاتر، عین حکمی که عقل میفهمد، شارع آن را حکم میکند، برای این آیاتی که ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَیٰ وَیَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ﴾ این از غرر آیات قرآنی است و آیه شریفه است (در خطبههای مأثوره آمد است که این آیه قرائت میشد) اینها مفاهیم خیلی عامی است، قدر متیقن آن احکام قطعی عقل عملی است، البته در تطبیق ممکن است شارع اینها را کم و زیاد بکند، حق شارع در تشخیص محفوظ است، چون عقل گاهی در تطبیق اشتباه بکند و الا در کبری اشتباه نمیکند، در تطبیق به خاطر عدم احاطه بر همه جوانب اشتباه میکند ولی اصل مسئله این است، در حقیقت علاوه بر آیاتی که در تقریر پنجم گفتیم که آنچه در اینجا هست در دنیا ریشه دارد و در مقدمه دوم میگفت آنچه اینجا هست بازتاب دارد، میگوییم آنکه اینجا هست، آنکه خیر و شر است، به معنای عقلی واقعی مورد امر و نهی شارع است، این یک قانون است، خدا به همه محسنات عقلی امر کرده است و از همه قبایح نهی کرده است.
پس ملازمه به نتیجه حکم نیست، به خود حکم هم هست، خود شارع میگوید اگر عقل مستقل نمیفهمید و اگر حدس میزد و کامل نمیتوانست نهایی کند، اینجا این ملازمه متمم دارد، در حد خود احکام نه نتایج احکام، میگوید ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَیٰ﴾ اگر عدل را معنای عام بگیریم یا احسان را معنای عام بگیریم. یا اگر در این مفاهیم تردیدی باشد یعنی خوبیها، ﴿وَ یَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ﴾ آن که ناپسند است و شمول اطلاق اینها بعید نیست کسی بپذیرد و بگوید که ملازمه ثابت است.
جمعبندی
اینطور میشود که شاید نتوان با عقل مستقل ملازمه در نتایج و به خصوص در صدور احکام بین شرع و عقل را اثبات کرد گرچه اشعاراتی و استحساناتی وجود دارد اما شاید نشود اطمینانی به آن کرد
اما به ضمیمه نه لکل واقعة حکمٌ، بلکه به ضمیمه این مقدماتی که در پنج و شش گفتیم ممکن است بگوییم ملازمه وجود دارد.
آن وقت اینجا نه اخباری هستیم و نه اصولی، اخبار میگوید ملازمه نیست، ما میگوییم هست، اصولی میگوید ملازمه از مستقلات عقلیه است، آن طور که در اصول فقه آمده است؛ ما میگوییم از مستقلات عقلیه نیست از خود شرع و آیات استفاده میشود ملازمه در حد نتایج احکام و بلکه فراتر از آن در حد خود احکام.
منتهی در حکم عقل، یک عقل ظنی را قبول داریم که اینها از همان جاهایی است که نمیگوییم عقل چیزی نمیگوید، فیالجمله عقل میگوید اینها یک ماندگاری دارد به خصوص در حکمت متعالیه است.
منتهی میخواهیم حجت بگیریم و نهایی حرف بزنیم میگوییم به این قطع و اطمینان نمیرسیم ولی واقعاً دستمایه عقلی دارد؛ از این نظر اصولیها تا این حد درست میگویند ولی اینکه بگوییم این دلیل تام شد، میگوییم به برکت نقل است.
این یک نظریه بینا بین شد، به نظرم این مسئله خیلی قابل اعتماد و اطمینانی است، نه اخباری به آن معنا و نه اصولی به آن معناست. این نظریه مستقله است منتهی بهرهای از هر کدام در آن وجود دارد.
وقتی میخواهیم بگوییم خیانت حرام است، یا امانتداری واجب است، یا صدق واجب است و کذب حرام است و به عقل مراجعه میکنیم؛ یک مقدمه عقل است و عقل میگوید این حسنٌ، قبیحٌ ولی مقدمه دوم میگوید ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا، مَا عَمِلُوا حَاضِرًا﴾.