1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حاکمیت در اسلام/ولایت واطاعت در اوامر عرفیه /جایگاه اوامر عرفیه
ولایت و اطاعت در اوامر عرفیّه
سوالی که مطرح میشود این است که منظور از اطاعت در اوامر عرفیّه چه میباشد؟ منظور از اوامر عرفیّه یعنی مسائل روزمرّه که برای افراد جامعه پیش میآید و اطاعت در اوامر عرفیّه یعنی این که ولّیفقیه در مسائل شخصیّه افراد ورود پیدا کند و برای افراد جامعه در مسائل شخصی امر و نهی داشته باشد. به عبارت دیگر فقیه به مصالح شخصی بپردازد و با مصالح اجتماعی و سیاسی مردم کاری نداشته باشد.
گاهی دستوراتی که از نبیّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امام علیهالسلام یا ولیّفقیه صادر میشود در بعضی از موارد ابلاغ حکم شرعی است، دستوری است که خداوند در قرآن بیان کرده و نبیّ یا امام یا ولیّفقیه آن را به افراد جامعه ابلاغ میکند، مثل دستور به اقامه نماز و گرفتن روزه و باقی واجبات و ترک محرّمات. در واقع این موارد اطاعت الله است و ولیّفقیه به دلیل قدرت و نفوذ کلامی که دارد این احکام را بیان و ابلاغ میکند. در مورد لزومِ اطاعت در این موارد اختلافی وجود ندارد و تقریباً همه اندیشمندان و نخبگان جامعه این موارد را قبول دارند.
در بعضی از موارد اوامری که از نبیّ یا امام یا ولیّفقیه صادر میشود استنباط و استدلال فقیه است، مثلاً میفرماید این حکمی که صادر شده است بر اساس این مصالح میباشد یعنی این حکمی که در شریعت آمده اقتضائاتی داشته است و چون این اقتضائات الان وجود ندارد حکم تغییر میکند، این میشود احکام ثانویّه یا احکام شرعیّه با واسطه که واسطه آن، تشخیص عناوین توسط فقیه میباشد. در مورد اطاعت در این موارد هم بحثی وجود ندارد و در گذشته مطرح گردید.
در موارد دیگر احکامی صادر میشود که نه حکم شرعی بلا واسطه است و نه حکم شرعی با واسطه است، بلکه احکام فقیه بر اساس مصالح شخصی میباشد و مصالح عامّه در نظر گرفته نشده است؛ بحث در این موارد است که آیا دستورات و اوامر شخصیّه نبیّ مکرم اسلام یا امام معصوم نافذ است و لزوم پیگیری دارند و در نتیجه آیا دستوارت شخصیّهای که ولیّفقیه صادر میکند لزوم پیگیری دارد یا خیر؟
دستورات شخصیّهای که از نبیّ مکرم اسلام و اهل بیت صادر میشود به خاطر حقّ ولایتی که بر ما دارند لزوم اِتّباع دارد، مثل ولایت پدر بر فرزند که بر فرزند لازم است اوامر شخصیّه پدر را اجرا کند.
استدلال دیگری که مطرح میشود این است که بنا بر آیه شریفه ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَ أَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[1] ، اطاعت از خدا شامل قسم اول و دوم شده و اطاعت از پیامبر شامل قسم سوم یعنی اوامر عرفیّه میگردد، بعضی از آیات تعبییر به «إذن الله» دارد مثل آیه شریفه ﴿وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ ٱللَّهِ﴾[2] این «إذن الله» یعنی چه؟ آیا «إذن الله» به این دلیل است که خداوند متعال خواسته است یا این که حکم صادر شده است؟ احکام اولیّه را هر کسی که بیان کند لزوم اطاعت دارد، چون احکام اولیّه ثابت است، لذا لزوم پیروی به إذن الله ناظر به احکام ثانویّه و اوامر عرفیّه می باشد.
آن چیزی که در طول تاریخ ثابت بوده این است که ولایت فقیه یا جایگاه حاکم، برای مسائل ثانویّه و اجتماعی بوده است، به تعبیری فلسفه وجود حکومت اسلامی هم اجرای دستورات اسلامی در جامعه و جلوگیری از هرج و مرجهای اجتماعی بوده است و امّا استدلالات مذکور برای اطاعت از اوامر عرفیّه نبیّ و امام در صورتی برای ولیّفقیه قابل اثبات است که ادلّه ولایت فقیه را ناظر به این موارد هم بدانیم و تنها ناظر به احکام ثانویّه و مصالح اجتماعی نباشد.
نتیجه بحث
• یکی دیگر از اقسام ولایت، ولایت در اوامر عرفیّه و شخصیّه میباشد، به عبارتی آیا امر نبیّ، امام و ولیّفقیه در امورات شخصیّه زندگی افراد جامعه لزوم اتّباع و پیگیری را به همراه دارد یا خیر؟ یعنی همان طور که پدر بر فرزند ولایت دارد نبیّ و امام و فقیه نیز این چنین جایگاه و ولایتی معنوی داشته و امر آنها مثل امر پدر لازم الإجرا میباشد.
• با توجه به مطالب جلسات گذشته ولایت نبیّ، امام و فقیه در مسائل ثانویّه قطعاً ثابت است و جای هیچ شکّی باقی نمیماند، امّا اثبات آن در اوامر عرفیّه نیاز به بررسی ادلّه ولایت فقیه دارند.