1402/10/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: حاکمیت در اسلام/ولایت /ولایت در لغت و اصطلاح
بیان شد که غرض از این بحث آشنایی با عناوین موجود در مسأله حاکمیّت در اسلام است و به دنبال آن گرههای ذهنیای که برای ما پیش میآید، حل شود. دانستن این مباحث نه تنها برای جمع ما بلکه برای بعضی از کسانی که فعالیّت سیاسی و اجتماعی انجام میدهند لازم است. چند وقت قبل، یکی از کسانی که در تهران مشغول امورات سیاسی است مهمان ما بود و وقتی گوشه اتاق این جزوهها را دید به من میگفت بعضی از مطالب موجود در این جزوه پاسخ شبهات چندین ساله من بود، لذا دانستن این مطالب در جامعه امروز ما برای جوابگو بودن به جامعه لازم میباشد.
خیلی وقتها دلیل انتقاداتی که مردم به مسائل مهم حاکمیّتی دارند، عدم اطلاعات و آگاهی کافی آنها است لذا امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا»[1] مردم دشمن جهالت و نادانی خودشان هستند؛ به این معنا که آنچیزی که باعث میشود مردم راه اشتباه را در پیش بگیرند جهل خودشان است، به عنوان مثال در همین دوره ما خیلی از متدیّنین در مورد شخصیّت متفکّری مثل آیت الله مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه حرفهای ناشایستی مطرح میکنند، وقتی از این افراد میپرسید شما سخنان آقای مصباح را گوش دادهاید؟ یا آثار ایشان را مطالعه کردهاید؟ که چنین برداشتی از سیره ایشان دارید، جوابشان منفی است حتّی نمیدانند یک چنین شخصیّتی چه کتابهایی تألیف کرده است فقط شنیدههایشان از دیگران را نقل میکنند، وقتی شخصیّتی مانند رهبری از آیت الله مصباح به بزرگی یاد میکند[2] حتماً چیزی دیدهاند که این چنین برای مقام ایشان جایگاه قائل هستند. امروز اگر حوزه علمیّه میخواهد جایگاه روحانیّت را به طلبهها بشناساند باید کتاب «مباحثی درباره حوزه علمیّه»[3] آقای مصباح را مطرح کند تا جایگاه حوزه را به مخاطبین بشناساند.
گاهی اوقات هم اگر حرفی مطرح میشود چون اصلاً متوجّه اصل حرف نشدهاند دچار قضاوتهای بیمورد میشوند متأسفانه خیلی از روشنفکرها مطالعات دقیق و درستی ندارند خیلی از این افراد هم هستند که از افکار پوچ دیگران پیروی میکنند و یک بار هم ننشستهاند که ببینند امروز جایگاه آن افراد کجاست و چه چیزی باعث شده است که کار امثال این افراد به اینجا رسیده است غالباً هم باطل، جمعیّت بیشتری دور خودش جمع میکند چون باطل، بیمسئولیّتی میآورد و تعداد افراد بیمسئولیّت از مسئولیّتپذیر معمولاً بیشتر است.
خیلی پیش میآید اصلاً طرف، جایگاه حزب الله و محور مقاومت در منطقه را نمیداند و نمیداند که چرا جمهوری اسلامی انقدر از محور مقاومت در زمینههای مختلف دفاع میکند، خب کسی که اولیّات این مسائل را نداند با کوچکترین شبههای تمام این مسیر را زیر سوال میبرد. در خاطرات آقای رفسنجانی رحمةاللهعلیه آمده بود: عدّهای آمدند و از عملکرد طالبان گلایه داشتند، و پیشنهاداتی داشتند من به آنها ایراد این پیشنهاداتشان را متذکّر شدم[4] ، کسی که سیاستمدار است و بلد است چگونه رفتار کند میتواند بگوید ایراد پیشنهاد شما فلان چیز است.
عنوان ولایت
یکی از مسائل ذاتی حکومت اسلامی مسأله «ولایت» است. به تعبیر دیگر نمیشود حکومت اسلامی را بدون ولایت تصوّر کرد. در آیات و روایات به این مسأله به گونههای مختلف اشاره شده است؛ ولیّ امر، ولیّ امور، ولیّ میّت، ولیّ طفل، ولیّ شهر، ولیّ مسلمین ، ولایت در فتوا و... پس مسأله ولایت، عنوانی است که از حکومت اسلامی جدا نیست به تعبیر دیگر بر رهبر و بزرگ جامعه اسلامی عنوان «ولیّ» صدق میکند، عناوین جدید مثل پادشاه، أعلیٰ حضرت و... بر رهبر جامعه اسلامی صدق نمیکند، صفتی هم که به آن متّصف میشود عنوان «ولایت» میباشد، به همین جهت لازم است در مورد عنوان «ولیّ» و «ولایت» اطلاعاتی داشته باشیم تا بتوانیم جواب شبهات موجود در این زمینه را بدهیم.
اگر حکومت، اسلامی است ما یک ولیّ، یک مولّیٰ علیه و یک ولایت داریم، حالا باید در مورد ولایت مطلب بدانم، در مورد ولیّ مطلب بدانم، در مورد مولّیٰ علیه هم مطلب بدانم. یکی از مسائلی که به آن پرداخته میشود مسأله «ولایت در تشریع» میباشد که خیلی از آقایان این مسأله را قبول دارند که وظیفه ولیّ، تبلیغ احکام است، لذا بعضی به اشتباه میگویند که ولیّ فقیه مثل باقی روحانیّت کارش فقط این است که تبلیغ احکام اسلام را انجام دهد، در حالی که ولایت با خود سلطه میآورد و سلطه، لزوم اجرا را به همراه دارد پس در نتیجه حرف ولیّ فقیه با حرف باقی روحانیّت فرق دارد و از باب ولایت است که در امر تبلیغ حرف میزند به همین جهت لزوم تبعیّت برای مولّیٰ علیه را به دنبال دارد.
ولایت در لغت
ولایت در لغت به «دو شیء که بین آنها اقتران و نزدیکی باشد» گفته میشود، وقتی گفته میشود «ولی یلي» یعنی شیای که در پی شیء دیگر آمده است، به شیء دوم «ولی فلاناً» گفته میشود، مثلاً «زید ولی عمرواً» یعنی زید عقب در آمد عمرو را.
ولایت در قرآن و روایات هم به همین معنا استعمال شده است، استقلال ندارد و از غیرش آمده است. شارع مقدّس چون این شخص را منصوب میکند، او میشود تالی تلو شارع، لذا شخصی که میخواهد گفتههای خدا را در روی زمین اجرا کند والی است و ولایتش را از خداوند متعال گرفته است و ولایت در منابع اسلامی یعنی کسی که از اسلام پیروی میکند لذا روایت «كُلُّ رَايَةٍ تُرفَعُ قَبلَ قِيامِ القائِمِ فَصاحِبُها طاغُوت»[5] که انجمن حجّتیّه به آن استدلال میکند در صورتی صحیح است که دعوت به نفس شخص باشد در حالی که در اینجا دعی إلی الإسلام است. اگر کسی ادّعای ولایت داشت و در این ولایت احکام خدا را نگوید ولایتش نافذ نیست و در هر موردی که پیروی از اسلام کند ولایتش نافذ است و در هر موردی که پیروی از اسلام نباشد ولایتش نافذ نیست.
ولایت در اصطلاح فقها
در اصطلاح فقها به معنای «سلطه بر غیر به حکم عقل یا شرع در بدن یا مال یا هر دو، اصالتاً یا عرضاً» میباشد. این سلطه یا به حکم عقل و یا به حکم شرع است، یا ذاتی و یا عرضی است، سلطه ذاتی مثل وسایل شخصی که در اختیار داریم و هر کاری که بخواهیم با آن انجام میدهیم چون بر آن سلطه داریم؛ این میشود ولایت ذاتی.
ولایت عرضی نیاز به اثبات دارد مثل ولایت شوهر بر همسر که این ولایت ذاتی نیست و عرضی است. ولایت پدر بر فرزند ذاتی نیست عرضی است، پدر نمیتواند مانع تحصیل فرزندش شود، بچه را نمیتواند بکشد، این ولایت عرضی است و باید حدّ آن معلوم باشد. همان شارعی که این ولایت را به پدر داده حدّ و حدود آن را مشخص کرده است و این یک امر عقلایی است. وقتی در کاری وکیل میگیریم یعنی به وکیل ولایت میدهیم که بر اموال ما سلطه داشته باشد و این ولایت بر اموال ذاتی نیست و عرضی میباشد و حدود آن هم در دست موکّل است.
ولایت فقیه هم بر مردم ولایت عرضی است، این ولایت حدّ و حدودی دارد، حدّ و حدود آن را باید شارع مشخّص کند، منصوب، فقیه است و ناصب، شارع است. مصنّف از اینجا بحث را به سمت ولایت تکوینی و تشریعی سوق میدهد.
ولایت تکوینی چیست؟
آیا ولایت تکوینی همیشه ذاتی است؟ بعضی از بزرگان میفرمایند مواردی مثل برداشتن گوشی از جمله ولایت تکوینی میباشد. در اینجا بحثهای فراوانی از قدیم مطرح بوده و هست، عدّهای قائل به این میباشند که این نوع از ولایت محدود به عدّه خاصّی میباشد، در مقابل نظرات مخالف وجود دارد که شامل همه افراد بشر میشود، به نظر ما این نزاع یک نزاع لفظی میباشد.
کسانی که میگویند ولایت تکوینی مربوط به عدّه خاصّی است چون تصرّفات خاصّ را میگویند اما کسانی که میگویند ولایت تکوینی برای همه بشر ثابت است عموم تصرّفات را میگویند شما الان به اختیار خودتان هر نوع غذا بخواهید میخورید، مدل غذا خوردن را هم خودتان انتخاب میکنید لذا ولایت دارید در جهت تصرّف در این طعام. اما چیزی که عدّه دیگر مطرح میکنند ولایت تکوینی به معنای خاصّ آن میباشد یعنی انسان بتواند تصرّفاتی انجام دهد که از همه افراد بشر بر نمیآید مثل زنده کردن مردگان به واسطه حضرت عیسی[6] یا با مقداری گِل حضرت عیسی علیهالسلام پرندهای را به وجود آورد؛ یا ماجرای شیری که در تصویر بود و حضرت رضا علیهالسلام تصرّف کردند و به اذن الله جان گرفت[7] یا تصرّفی که حضرت موسیعلیهالسلام انجام داد و عصا تبدیل به اژدها شد[8] ، یا تصرّفی که حضرت ابراهیم علیهالسلام انجام داد و آتش سرد شد[9] و یا تصرّف در رود نیل یا دریای سرخ که آب در دو طرف ایستاد و حضرت موسی علیهالسلام و یارانش از دست فرعونیان نجات پیدا کردند[10] .
هر چقدر طهارت روح و باطن بیشتر باشد، هر چقدر معنویّت انسان بیشتر باشد به مراتب تصرّفات تکوینی بیشتری میتواند انجام دهد، مثل آقای شیخ حسنعلی نخودکی که به دلیل طهارت باطن و معنویّتی که داشتند اگر بیماری به ایشان مراجعه میکرد ایشان تنها با فوت کردن به نخود و خوردن نخود توسط بیمار، بیماری از بین میرفت این تصرّفات تکوینی در عالم وجود دارد و چیز غیر قابل انکاری میباشد، در منطقه ما پیر زنی سیّده بود که اگر بچهای نمیتوانست صحبت کند یا این که لکنت زبان داشت مقداری از آب دهان این پیر زن به زبان این بچه میمالیدند و این بچه تکلمش راه میافتاد. از بستگان ما کسانی بودند که مراجعه کردند و نتیجه گرفتند. البته این نکته مهم را باید بدانیم که در این موارد شیّادان فراوانی هم هستند که اهل ادّعا بوده و مردم را به خودشان دعوت میکنند.
وقتی حضرت سلیمان؟ع؟ میخواست تخت بلقیس را حاضر کند جنّیان گفتند در فاصلهای که از جایتان بلند شوید و بنشینید، تخت را حاضر میکنیم در آنجا شخصی به نام آصف بن برخیا بود که عرض کرد من در یک پلک زدن تخت بلقیس را برای شما میآورم[11] ، لذا از اهل بیت علیهمالسلام روایت است که آصف بن برخیا یک اسم داشت و این کار را انجام داد ما اهل بیت هفتاد دو اسم اعظم داریم[12] .
لذا این موارد در عالم وجود دارد اگر چه ادّعاها در این زمینه بسیار است، کسی که در رفتار اولیّه اجتماعی خودش مانده و نمیتواند تشخیص دهد چه رفتاری درست است قطعاً اگر ادّعایی کرد، ادّعایی پوچ و بیاساس است. کسی که در تاکسی مینشیند و تا راننده تاکسی با او به تندی برخورد میکند روح او به هم میریزد و تا چند روز با کسی سخن نمیگوید بعد ادّعای تصرّف در عالم را دارد.!!
لذا تصرّف تکوینی از اموری است که وجود دارد مثل: طیّ الأرض یا ردّ الشمس. در یکی از کتابها به نام محاسبة النفس که در گذشته مطالعه کرده بودم ماجرای جالبی نقل شده بود که شخصی با تعدادی از دوستانش به سفر حج مشرّف میشود در مکّه دزد اموالشان را بر میدارد و اینها پولی برای برگشت به ایران نداشتند، خلاصه متوسّل میشوند و در عالم خواب امام علیعلیهالسلام به او میگوید فردا صبح قبل از اذان صبح اوّلین شخصی که دیدی حاجتت را به او بگو. این شخص میرود و یک شخصی را میبیند و باورش نمیشود که قرار است این شخص با این اوضاع به هم ریخته حاجت او را بر آورده کند. چند شب این اتّفاق میافتد و هر بار هم به او گفته میشود که حاجتت را به اولین شخص بگو و اتفاقاً اولین شخص هم هر بار همین کسی بود که اصلاً به ظاهرش نمیخورد که این چنین حاجتی را بتواند برآورده کند، خلاصه حاجتش را به این شخص میگوید و این بنده خدا یک پول خوبی به اینها میدهد که به ایران برگردند و از او میپرسند که آدرس محلّ زندگیت کجاست؟ میگوید کرج و در فلان محلّه زندگی میکنم، بعد از این که به ایران برمیگردند به کرج میروند تا پولی را که قرض گرفته بودند پس بدهند، وقتی به سمت منزل این شخص میروند میبینند محلّهای فقیر نشین و پایین شهر زندگی میکند با خود میگویند عجب آدم زرنگی است که با این سرمایه در چه جایی زندگی میکند وقتی به منزل او میرسند میگویند حاج محمّد هست؟ خانم این شخص میخندد و میگوید محمّد حمّال از کی شده است حاج محمّد؟! خانم دوباره میگوید ما نمیدانستیم محمّد حمّال دوستان این چنینی هم دارد؟! خلاصه این حاج محمّد میآید و این افراد هم تقدیر و تشکر میکنند و پول را پس میدهند بعد به این حاج محمّد میگویند تو حجّ میروی اما خانوادهات اطّلاع ندارند چرا به آنها نمیگویی؟ خلاصه این شخص ماجرا را انکار میکند اما این افراد آن قدر پا فشاری میکنند که این شخص سِرّ مطلب را میگوید که من از عالمی شنیدم که اگر شما میخواهید هر آنچه در عالم هست در اختیار شما باشد اطاعت خدا را انجام دهید. پرسیدم اطاعت خدا دیگر چیست؟ گفت نماز بخوان، روزه بگیر، غیبت کسی را انجام نده، مال حرام نخور من با همین حمّالی امورات زندگی را میگذرانم دستم را هم پیش کسی دراز نمیکنم الان چند وقت هست وقتی نماز میخوانم به دلم میافتد که ای کاش در کربلا بودم ناگهان خودم را در حرم سید الشهداعلیهالسلام میبینم.
شاید به ذهن بعضیها این بیاید که این مطالب بیشتر به درد منبر میخورد و برای کلاس درس مناسب نیست، در حالی که روایت داریم «عبدي أطعني أجعلك مثلي»[13] ، گفت: عبدي(بنده من) و هیچ قید دیگری هم نیاورد که این فقط برای بخشی از جامعه باشد، تو فقط عبد باش و اطاعت بکن و من مثل خودم تو را قرار میدهم، کاری میکنم که تو هم أجعلك حیّاً لا تموت باشی، یعنی هزاران سال عمر میکند؟ خیر؛ سردار سلیمانی بعد از شهادتش زندهتر شد یا قبل از آن؟ با شهادتش جوری شد در همه جهان شناخته شد. طرف در دور افتادهترین نقاط این کشور کار خیر انجام میدهد مثل ساخت مدرسه و بیمارستان به نیّت شادی روح سردار سلیمانی، بعد از شهادت سردار سلیمانی برای خیلی از جوانان تحوّل ایجاد شد، خاطرات و زندگینامه سردار سلیمانی را وقتی خیلی از دختر خانمها مطالعه میکنند دست از بی حجابی میکشند.
خداوند متعال در قرآن میفرماید شهدا زنده هستند و در نزد من روزی میخورند[14] ، یکی از تاکیدات رهبری این است که خاطرات و زندگینامه شهدا چه شهدای مدافع حرم و چه شهدای جنگ تحمیلی، خوانده شود، چیزهایی برای بعضی از این شهدا در زندگینامههایشان هست که واقعاً انسان وقتی مطالعه میکند متحیّر میشود، دختر یک شهید در زمان عقد نشسته و وقتی از او اجازه میگیرند که اجازه هست؟ میگوید تا پدرم نیاید اجازه نمیدهم. میگویند پدرت شهید شده. شب شروع میکند به گریه کردن وقتی از او میپرسند دلیل گریه تو چیست؟ میگوید بابام اینجا بود و قول داد برگرده و جنازه پدر[15] روز عروسی دخترش برگشت!!
این مقدار ولایت تکوینی در عالم هست، جان پیامبرش را با تار عنکبوت حفظ میکند[16] و چه قدرتی میتواند این چنین رفتار کند که با چیزیی که اصلاً به عقل بشر نمیرسد جان پیامبرش را حفظ کند لذا میفرماید: «أنا غنیّ لا أفتقر» و کاری میکنم که تو هم أجعلک غنیّاً لا تفتقر. دیل کارنگی[17] در همین کتابی که در مورد آیین زندگی نوشته[18] میگوید اگر کسی حقیقتاً به قرآن و ادعیه و به تعبیری همین روایات مأنوس باشد، گرفتار بیماریهای روحی نمیشود. اگر واقعاً مضامین دین را قبول داشته باشم مثل توکّل و یا مقام رضا قطعاً در گرفتاری و مشکلات زندگی با روحیّه قوی میتوانم مشکلات را پشت سر بگذارم.
وقتی ابرهه با آن سپاه بسیار عظیم به عبدالمطّلب میرسد و میگوید که میخواهم کعبه را خراب کنم، عبدالمطّلب میگوید: «أنا ربّ الإبل و للبیت ربّ»[19] ، با فیل آمد که خانه را خراب کند اما خدا با پرندگانی بسیار کوچک با این فیلها حمله کرد[20] ، به تعبیری ابرهه با تمام نیرو آمد و خدا با مقداری خاک که تبدیل به گِل شد سپاه او را نابود کرد.
لذا اعتقاد به این مسیر، اعتقاد به این ولایت تکوینی که در عالم هست باعث میشود در جاهای سخت به راحتی و آرامش گذر کنیم، شهید حججی یک جوان لاغر اندام وقتی به دست داعش افتاد قطعاً ترس وجود دارد، اما التماس نکرد با این که آن طرفتر رفقای او را سر بریده بودند این مهم است که بدانی راه من حقّ است و خدا بر من ولایت دارد و من تسلیم اراده او هستم.
هیچ کس نمیتواند منکر تصرّفات تکوینی در عالم شود، این تصرّفات تکوینی در عالم به همه داده میشود البته به هر کس به اندازه معلوم و مشخّص و اگر کسی ارتباط درستی با ماوراء این عالم داشته باشد به همان مقدار این تصرّفات بیشتر میشود لذا خداوند متعال در قرآن میفرماید: ﴿وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا﴾[21] اولین مرتبه تصرّف تکوینی تشخیص حقّ از باطل است. این مسیر تصرّف تکوینی برای اهل علم هموار است البته نه به این معنا که فقط ذکر بگویم و در عمل خبری نباشد، ما باید أطِعني باشیم، اگر ارث برادر و خواهر در دست من است این ارث را پرداخت کنم، اگر بدهکارم بدهی را پرداخت کنم، ظلم به کسی نکنم. اگر به قدرت رسیدم و توانستم قدرت را مدیریت کنم هنر کردهام، اگر تصرّف تکوینی داشتم و برای خلق خدا به کار بستم هنر کردم نه این که به کسی یک چیزی دادند و این را فقط برای معاش زندگی خود و زن و بچهاش بکار ببندد.
چرا از ولایت تکوینی بحث شد؟
بحث ولایت فقیه از مباحث تصرّف تشریعی میباشد و اگر کسی تصرّف تکوینی داشت لازمه آن این نیست که تصرّف تشریعی هم داشته باشد، از طرف دیگر اگر کسی ولایت تشریعی دارد دلیل بر این نیست که ولایت تکوینی داشته باشد. متاسفانه دیده میشود عدّهای برای این که جایگاه رهبری را تعریف کنند در کنار آن حتماً تصرّفاتی را با خواب و خیال به رهبری نسبت میهند که این کار اصلاً صحیح و پسندیده نیست، رهبری ولایت تکوینی داشته باشد یا نداشته باشد ولیّ فقیه جامعه است و باید در جامعه اگر لازم باشد اعمال ولایت کند، و هر جا خود رهبری باشند و کسی بخواهد زیادهروی کند بارها و بارها دیده شده که رهبری جلوی آنها را میگیرد حتّی در مورد شهید سلیمانی فرمودند:
«ایشان خیلی امتیازات دارد. همه آنهایی که دربارهی ایشان صحبت میکنند، مراقب باشند که خصوصیّات آقای شهید سلیمانی را خصوصیّات ماورائی نکنند. خصوصیّات یک انسان زندهای است که جلوی ما دارد حرکت میکند یأکل الطعام و یمشي في الاسواق؛ یعنی این جور نباشد که تصوّر شود که این یک جایگاه دستنیافتنی است؛ نه، شهید سلیمانی زنده بود، کسی هم نمیدانست. الان هم زندههایی هست که کسی نمیداند که اینها چه هستند. اگر یک وقتی توفیقی نصیبشان شد شهید شدند، شاید بخشی از آنچه هستند آشکار شود، دانسته شود، فهمیده شود. به این نکته توجّه کنید»[22] .
یک نکته مهم دیگر این است که ولیّ باید خادم باشد، ولیّ طفل باید خادم او باشد و مصالح او را در نظر بگیرد، ولیّ میّت نیز همچنین، ولیّ فقیه هم باید مصالح جامعه را در نظر بگیرد لذا «حقّ» یعنی نفع بردن ولی «ولایت» یعنی نفع رساندن. وقتی ولایت شد به معنای نفع رساندن دیگر این که کسی چشم برزخی دارد و گناهان ما را بگوید نفعی به ما نرسانده است و فقط آبروی ما را برده است.
نکته مهم و پایانی بحث این است که قطعاً خداوند ولایتش را به کسی که در مسیر ولایت تکوینی نباشد، نمیدهد؛ یک آدم ظالم نمیتواند ولیّ فقیه باشد و به عنوان پاسدار و محافظ دین خدا قرار داده شود.
نتیجه بحث
یکی از عناوین ذاتی در حکومت اسلامی، مسأله ولایت میباشد، ولایت در لغت به معنای این است که شیء در پس شیء دیگر بیاید. ولایت در اصطلاح فقها به معنای «سلطه» میباشد.
ولایت به دو قسم ولایت تکوینی و تشریعی تقسیم میشود. ولایت تکوینی به تصرّفاتی که در عالم ایجاد شود میگویند و در این قسم اختلاف وجود دارد که آیا همه افراد بشر به آن دسترسی دارند یا فقط عدّهای خاصّ به این مقام میرسند. لازم نیست ولیّ فقیه جامعه حتماً ولایت تکوینی داشته باشد، همین مقدار که در این مسیر باشد هم کفایت میکند.