درس فقه معاصر استاد حمیدرضا آلوستانی

کتاب الدیات

1401/10/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الديات،فصل اول مورد دیه/مسأله چهارم: إخافه منجر به مرگ /بیان فائدة

 

(و قيل) و القائل الشيخ في المبسوط: أنّ الضامن (عاقلته) جعلا له من قبيل الأسباب و هو ضعيف و لأن ضمان الغير جناية غيره على خلاف الأصل فلا يصار إليه بمثل ذلك.

2) بیان شد که مسأله مذکور مشتمل بر چهار صورت می باشد که در دو صورت از مصادیق قتل عمد بوده و قصاص نفس ثابت می گردد و در دو صورت یعنی شبه عمد یا خطای محض، دیه ثابت می گردد و در صورتی که از مصادیق قتل شبه عمد به حساب آید، دیه بر عهده شخص اخافه کننده می باشد ولی با این وجود مرحوم شهید اول می فرمایند: «قیل: عاقلته» یعنی بعضی از علماء قائل به این می باشند که دیه در فرض مذکور بر عهده عاقله او می باشد.

شارح می فرمایند: قائل به این مطلب مرحوم شیخ طوسی در کتاب مبسوط است و دلیل ایشان بر این حکم این است که مسأله مذکور را از مصادیق جنایات به حساب نیاورده است تا اینکه صور مذکور مانند قتل شبه عمد و قتل خطای محض مطرح گردد، بلکه آن را از مصادیق اسباب به حساب آورده و مطابق قاعده در مسأله اسباب در تمام صور، دیه بر عهده جانی ثابت می گردد لذا شارح در ادامه می فرمایند: «و هو ضعیف» و در مورد وجه ضعف، اموری ذکر شده است:

یکی اینکه قرار دادن مسأله مذکور از مصادیق سبب و مباشر، با فرض اینکه واسطه ای بین اخافه و حصول مرگ وجود ندارد، صحیح نمی باشد چون مطابق قاعده در فرضی که شخصی مباشر در انجام جنایت باشد، مسئولیت کیفری نیز متوجه خود او می باشد لذا در قانون مجازات در ماده 404 آمده است: «مباشرت آن است که جنایت مستقیما توسط خود مرتکب واقع شود» و به عبارت دیگر اسناد جنایت به آن شخص محرز باشد و واسطه ای در تحقق جنایت وجود نداشته باشد و در ما نحن فیه نیز فرض این است که اخافه باعث حصول مرگ شده است و هیچ واسطه ای در تحقق مرگ وجود ندارد. شارح نیز در مسالک[1] در مقام تعلیل بر ضعف می فرمایند: «لظهور کونه مستندا إلی فعله المقصود» یعنی محرز است که جنایت مذکور به سبب عمل او که مورد قصد او بوده است، حاصل گردیده است لذا او مباشر در تحقق جنایت بوده و مطابق قاعده مسئولیت کیفری مانند قصاص یا دیه متوجه او می شود و وجهی برای مطرح کردن مسأله اسباب وجود ندارد.

دیگر اینکه بر فرض پذیرفته شود که مسأله مذکور از مقوله اسباب می باشد، همان طور که در گذشته بیان شد در مسأله اسباب، مسئولیت کیفری مانند دیه بر عهده سبب می باشد و هیچ دلیلی بر اثبات آن بر عهده عاقله او وجود ندارد لذا در گذشته ذیل مسأله اول، مرحوم شیخ با تمسّک به همین دلیل، دیه را بر عهده جانی قرار دادند لذا بین اثبات دیه بر عهده عاقله در ما نحن فیه با تمسّک به مسأله اسباب و اثبات دیه بر عهده جانی با تمسک به مسأله اسباب، تهافت و تناقض وجود دارد مضاف بر اینکه با قواعد مسلم نیز سازگاری ندارد.

و سوم اینکه بر فرض شک نمائیم آیا در ما نحن فیه دیه بر عهده جانی ثابت است یا بر عهده عاقله او، مطابق قاعده، دیه بر عهده جانی ثابت می گردد چون اثبات آن بر عهده دیگری مانند عاقله، خلاف اصل بوده و نیازمند دلیل می باشد و همان طور که بیان شد در ما نحن فیه هیچ دلیلی برای اثبات دیه بر عهده عاقله وجود ندارد.

 

و لو كان الصياح بالصحيح الكامل على غير غفلة فلا ضمان لأنه ليس من أسباب الإتلاف بل هو اتفاقي لا بسبب الصيحة إلا أن يعلم استناده إليها فالدية.

زیادة توضیح:

با مراجعه به مبسوط[2] روشن می گردد که مرحوم شیخ در مسأله مذکور و همچنین صور دیگر، دیه را بر عهده عاقله ثابت می داند و کفاره قتل را بر عهده جانی قرار می دهد و لکن در عبارات ایشان سخنی از مسأله اسباب و مسأله جنایات مطرح نشده است لذا اینکه شارح در ما نحن فیه و در مسالک[3] می فرمایند: «جعلا له من قبیل الإسباب» و ظهور در این دارد که دلیل مرحوم شیخ بر اثبات دیه بر عهده عاقله، قرار دادن آن مسأله از مصادیق اسباب می باشد، وجهی ندارد. ایشان در مبسوط می فرمایند: «إذا کان إنسان علی شفیر بئر أو حافّة نهر أو جانب سطح أو قلّة جبل فصاح به صائح صیحة شدیدة فسقط فمات ... و إن کان الّذی سقط صبیّا أو معتوها فعلی الصائح الدیة و الکفارة؛ لأنّ مثل هذا یسقط من شدّة الصیحة و الدیة علی عاقلته»؛ و در این بیان هیچ سخنی از اثبات دیه بر عهده عاقله به دلیل اسباب وجود ندارد لذا وجهی برای اثبات دیه بر عهده عاقله نمی باشد به همین جهت فقهاء بالاتفاق در مسأله مذکور در فرض مذکور، دیه را بر عهده جانی قرار داده اند.

(و لو کان الصیاح...): بیان فرض دوم:

اما در فرض دوم یعنی در جائی که شخص خائف، عاقل، بالغ و هشیار باشد و ضعف جسمانی نیز نداشته باشد، فقهاء گفته اند: هیچ ضمانت و مسئولیتی متوجه شخص اخافه کننده نمی باشد چون غالبا در فرض مذکور، اسناد موت به اخافه و اخافه کننده، محرز نمی باشد لذا اگر دلیلی بر اسناد موت به عمل مذکور وجود نداشته باشد، وجهی برای ضمانت و مسئولیت کیفری وجود ندارد و لکن اگر با دلیل قانع کننده، اسناد موت به اخافه و اخافه کننده احراز گردد، مطابق قاعده او ضامن است و مسئولیت کیفری متوجه او می باشد به همین جهت شارح در ما نحن فیه بعد از اینکه حکم به نفی ضمان می نمایند در پایان می فرمایند: «إلّا إن یعلم استناده إلیها فالدیة» و فقهای دیگر نیز در فرض مذکور به این مطلب تصریح نموده اند. لذا اینکه در قانون مجازات اسلامی در ماده 501 در مورد مطلب ما نحن فیه(خوف به همراه مرگ بدون وجود واسطه) آمده است: «هرگاه کسی به روی شخصی سلاح بکشد یا حیوانی مانند سگ را به سوی او برانگیزد یا هر کار دیگری که موجب هراس او می گردد مانند فریاد کشیدن یا انفجار صوتی انجام دهد و بر اثر این ارعاب، شخص بمیرد یا مصدوم گردد حسب مورد بر اساس تعاریف انواع جنایات به قصاص یا دیه محکوم می شود» و در متن این قانون، اسناد موت به ارعاب آمده است؛ مناسب این بود که بین دو فرض مذکور در مطلب ما نحن فیه تفصیل قائل شوند چون در فرض اول، اقتضای قاعده، اسناد موت به ارعاب است و عدم اسناد آن دلیل می خواهد ولی در فرض دوم، مطابق قاعده، اسناد موت به ارعاب، محرز نمی باشد و اثبات آن دلیل می خواهد.

البته بعضی از فقهاء مانند مرحوم محقّق بعد از بیان دو فرض مذکور و حکم به ضمان در فرض اول و عدم ضمان در فرض دوم در پایان می فرمایند: «و لو قیل بالتسویه فی الضمان کان حسنا؛ لأنّه سبب الإتلاف ظاهرا»؛ یعنی در هر صورت سبب ایجاد موت، اخافه بوده است لذا وجهی برای تفصیل بین فرض اول که حکم به ضمان شده است و فرض دوم که حکم به عدم ضمان شده است وجود ندارد و شاید قانون مجازات هم ناظر به همین بیان و مانند آن می باشد و لکن به نظر می رسد از آنجا که در فرض دوم غالبا و به صورت نوعی، سبب مذکور باعث حصول موت نمی گردد، ما نمی توانیم سببیت اخافه را در حصول موت مذکور، محرز بدانیم لذا مرحوم شهید در مسالک[4] و همچنین در ما نحن فیه می فرمایند: «بل هو موت اتفاقی کما یشهد به الوجدان» و صاحب جواهر ذیل بیان مرحوم محقق می فرمایند: «و فیه منع الظهور فیه علی وجه یترتب علیه قصاص أو دیة بخلاف الطفل و نحوه. اللّهم إلّا أن یفرض جبانا علی وجه یکون کالطفل فیتجه حینئذ فیه المساواة»[5] ؛ یعنی مطابق قواعد، ترتّب مجازات مانند قصاص و دیه بر یک عمل در صورتی مشروع و قانونی می باشد که استناد موت به آن سبب به صورت قطعی محرز باشد و چون در فرض مذکور سببی مانند اخافه نوعا و غالبا کشنده نمی باشد استناد این موت به سبب مذکور و لو اینکه محتمل است ولی قطعی نمی باشد. البته ایشان در پایان می فرمایند: مگر اینکه آن انسان بالغ عاقل و هشیار، بسیار ترسو باشد که در این صورت، ملحق به فرض اول می شود و لکن ما از همان ابتدا این مورد را داخل در فرض اول نموده و گفتیم که فرد اخافه شونده از ضعف جسمانی برخوردار باشد.

فائده:

همان طور که روشن است صور مذکور در فرض اول، در ما نحن فیه نیز جاری می گردد لذا اگر اسناد موت به ارعاب، محرز باشد و قصد قتل داشته باشد یا آلت و ابزاری که بکار می گیرد، کشنده باشد، قصاص نفس ثابت می گردد و اگر قصد فعل نسبت به این شخص را داشته باشد از مصادیق شبه عمد بوده و دیه بر عهده جانی ثابت می گردد و اگر قصد ارعاب این شخص را نداشته از مصادیق خطای محض بوده و دیه بر عهده عاقله او ثابت می شود.

 


[1] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج15، ص332.
[2] المبسوط في فقه الإمامية، الشيخ الطوسي، ج7، ص158.
[3] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج15، ص332.
[4] مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، الشهيد الثاني، ج15، ص332.
[5] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج43، ص58.