درس تفسیر ابوالقاسم علیدوست

1403/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیات 30 تا 38 سوره بقره

 

آیات 30 تا 38: «﴿وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىّ‌ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَنُ نُسَبِّحُ بحِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنىّ‌ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَة فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ﴾ ﴿قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ﴾ ﴿قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ﴾ ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾ ﴿وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةً وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةً فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ﴾ ﴿فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ﴾ ﴿فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ﴾ ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾

چنانکه پیش‌تر بیان شد، در این فراز از آیات سورۀ مبارکۀ بقره، داستان خلقت حضرت آدم (ع)، خلیفه قرار دادن او، سجدۀ فرشتگان لآدم (ع)، مخالفت ابلیس، ورود آدم (ع) و حوا در بهشت، ترک اولی و لغزش آنان و خارج کردن این‌دو از بهشت و ارائۀ راهکار توبه برای آن‌دو و پس از آن اشاره به زندگی در زمین برای دیگران، بیان شده است.

خلیفه بودن آدم (ع): آنچه در اینباره به نظر میرسد منظور از انی جاعل فی الارض خلیفة این است که من میخواهم خلیفه و حججی را بر خلق در دنیا قراردهم و خلیفة الله به این معنا است.

از مواردی که این معنا تایید میشود روایتی است که در کنز الدقائق مرحوم مشهدی (ج1، ص337) است. امیرمؤمنان (ع) ضمن نقل داستان خلقت حضرت آدم (ع) و اشاره به سخن فرشتگان در پرسش از علت خلقت آدم (ع) فرمودند: «فلما سمع ذلک من الملائکة، قال: -إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً- تکون حجة لی فی أرضی، علی خلقی». روشن است استناد به روایت در این بحث صحیح نمی‌باشد؛ چراکه اثبات مسائل عقیدتی و معرفتی با خبر واحد ممکن نمی‌باشد. علاوه بر اینکه اعتبار فقهی این روایت نیز محل بحث است. نقل یک روایت در کتب متعدد نیز اثری در اعتبار آن ندارد مگر اینکه روایتی در کتب و منابع اولیه با سندهای مختلف نقل شود. چه‌بسا در مواردی منابع دست‌چندم در نقل‌های متعدد، از یک منبع اولیه و معتبر نقل کرده باشند که این سبب اطمینان و اعتبار نخواهد بود.

آنچه به آدم (ع) تعلیم شد: قرآن کریم می‌فرماید «علّم آدم»؛ لذا آموختن مطالب به حضرت آدم (ع) بوده است نه جنس بشر و انسان. چنانکه بر اساس علوم زیستی نیز تاریخ وجود بشر در زمین بسیار بیشتر از هبوط آدم (ع) بر زمین است که حدود هشت‌هزار سال می‌باشد.

در این آیات، ابتدا تعلیم «الأسماء کلها» بیان شده است. سپس در بیان عرضه به ملائکه از ضمیر «هم» استفاده می‌شود نه ضمیر «ها» که قابل بازگشت به «اسماء» می‌باشد. لذا سخن از عرضۀ افراد و اشخاص است. در ادامه نیز می‌فرماید از ملائکه دربارۀ «اسماء هؤلاء» پرسیده شد و پس از عجز آنان از بیان اسماء، به حضرت آدم (ع) خطاب می‌شود که آنان را از «اسمائهم» خبر دهد و ضمیر «هم» به کار می‌رود.

گفته شده است، ضمیر «هم» گاهی بدل از «ها» نیز استفاده شده است و آیه‌ای از قرآن کریم نیز شاهد بر این ادعا ذکر شده است و این ضمیر را به اسماء بازگشت داده‌اند. لکن این ادعا پذیرفتنی نیست و به کار رفتن ضمیر هم بدل از ها بدون هیچ لطافت و التفاتی در قرآن کریم معنا ندارد. علاوه بر اینکه «اسمائهم» را توجیه نمی‌کند. برخی نیز بدون توجه به روایات بیان شده است و ضمیر «هم» به «المسَمَّیات» بازگردانده شده است که خالی از تصرف نیست.

در تفسیر روایی کنزالدقائق (ج1، ص344) روایتی در رابطه با بحث فوق از مجمع البیان چنین نقل کرده است: «ما رواه الشیخ الطبرسی، عن الصادق (ع) أنه سئل عن هذه الایه. فقال: الأرضین و الجبال و الشعاب و الأودیة. ثم نظر الی بساط تحته، فقال: و هذا البساط، مما علّمه.» این روایت و روایات مشابه، اسماء به معنای واژگان و کلماتی که اسم پدیده‌هایی مانند زمین‌ها و کوه‌ها و ... است را موارد تعلیم داده شده به آدم (ع) برمی‌شمارد. با توجه به تعدّد روایاتی که این مضمون را بیان می‌فرماید، این تفسیر از آیه صحیح می‌باشد اما مشکل در ضمیر «هم» یا اشارۀ «هؤلاء» باقی است.

در ادامۀ روایات فوق، مرحوم مشهدی روایتی را از شیخ صدوق نقل می‌کند که در آن حضرت امام جعفر صادق (ع) «اسمائهم» به «اسماء حجج الله» معنا شده است. «بإسناده عن الصادق، جعفر بن محمد (علیهما السلام) ان اللّه (تبارک و تعالی) علَّم آدم (علیه السلام) أسماء حجج اللّه تعالی، کلها. ثم عرضهم و هم أرواح، علی الملائکه. فَقالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ بأنکم أحقاء بالخلافة فی الأرض، لتسبیحکم و تقدیسکم، من آدم ...».

با توجه به روایات فوق، تعلیم اسماء به معنای اسامی اشیاء به آدم (ع) انجام گرفت و سپس ارواح حجج الهی بر ملائکه عرضه شد. سپس اسامی (ویژگی ها) این ارواح از ملائکه پرسیده شد تا ملائکه نسبت به بی‌اطلاعی خود واقف و معترف شوند. سپس به آدم (ع) دستور داده شد تا از اسامی این ارواح خبر دهد. لذا در این ادامه، اسامی اشیاء مطرح نیست و اسامی حجج الهی مورد نظر می‌باشد.

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان (ج1، ص116-117) به مطلب فوق اشاره می‌کند اما اسماء را از ابتدا به مسمیّات و حقائق معنا می‌کند. این در حالی است که نیازی به این دخل و تصرف نیست و اسماء کلها در ابتدا به اسامی تمام اشیاء معنا می‌شود و در ادامه ضمیر «عرضهم» با استناد به روایات به حجج الهی بازگشت داده می‌شود. لذا «هم» بازگشت به مسمَّیاتی دارد که مرجع حکمی ضمیر می‌باشد (برخلاف مرجع مذکور لفظا و مادةً) و اسماء از ابتدا به معنای مسمیّات نیست.

با این توضیح خداوند متعال، دو چیز را به آدم (ع) آموخت؛ اسامی موجودات را به او آموخت تا در زندگی به کار برد. علاوه بر اینکه برای تصحیح اعتقادات نیز اسامی حجج الهی (تمامی پیامبران و اوصیاء علیهم السلام) را به او آموخت تا انوار الهی را بشناسد. لذا تعلیم به آدم (ع) ناظر به دو چیز است. این تفسیر روان و واضحی است که بدون پذیرش روایات معصومین (ع) و بیان فوق، توجیهات بیان شده برای تعابیر «أسماء کلها»، «عرضهم»، «أسماء هؤلاء» و «أسمائهم» قابل پذیرش نیست.

به دیگر سخن، تنها در ابتدای آیه سخن از «اسماء کلها» به معنای اسامی تمام اشیاء است و در ادامه بحث و اهتمام سخن ناظر به حجج الهی است نه اسماء اشیاء. چنانکه «کلمات» تلقی شده به حضرت آدم (ع) برای توبه نیز ناظر به شناخت او از همین ارواح و اسامی و انوار الهی بوده است. لذا نگاه و بیان فوق، برداشتی همراه با تشتت و آشفتگی را به بیانی روان و لطیف مبدّل می‌کند.