1403/02/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات 30 تا 38 سوره بقره
پاسخ به یک شبهه
با توجه به مباحث گذشته در رابطه با عالم برزخ و اینکه برخی (و چه بسا بسیاری) از افراد در عالم برزخ بعد از پرسشهای عالم قبر، دوباره میمیرند تا روز رستاخیز فرا رسد، پرسش این است که در چنین مواردی آیا حضور بر مرقد این افراد اثری معنوی برای آنان خواهد داشت؟ روشن است که فرستادن ثواب اعمال خیر برای آنان دارای اثر است اما اثر داشتن حضور در محل دفن آنان محل پرسش است؛ چراکه روح آنان نیز میت است و اطلاعی از حضور ما بر محل دفن بدن، پیدا نمیکنند. از سوی دیگر آیا دربارۀ کسانی که در عالم برزخ زندهاند این سخن صحیح است که روح آنان مجرد و آزاد است و نیازی به حضور بر مرقد آنان نیست؛ چراکه روح آنان در همهجا امکان حضور و احاطۀ علمی دارد.
پاسخ اینکه دربارۀ گروه اول، یعنی مردمی معمولی که بعد از سؤال و جواب دچار مرگ میشوند و روح آنان از فعلیت بازمیماند و به حالتی مانند خوابی عمیق فرومیروند تا در یوم الحساب زنده میشوند و از این حالت بیرون میایند. این بیان نتیجۀ تحقیقات گذشته بوده است و با توجه به امکانات امروزی نیازمند بررسی دقیقتری است. لذا بررسی سندی و دلالی و عدم معارض دربارۀ روایت «قبره روضة من ریاض الجنة أو حفر من حفر النیران» ضروری است. علاوه بر اینکه مسائل اعتقادی مانند عالم برزخ و قیامت و ... با خبر واحد اثبات نمیشود. لذا وضعیت انسانها، از جمله مؤمنان در عالم برزخ موضوعی است که بررسی آن بسیار مفید است.
دربارۀ ثبت ثواب اعمال خیری که نثار میت میشود، روایات قطعی در دست است. همچنین دربارۀ اثر حضور بر مرقد مؤمنان برای خود انسان نیز بحث و سخنی نیست. بلکه حضور در هر قبرستانی برای انسان مؤثر است. این مسئله از موارد نیازهای زندگان به مردهها است، همانطور که به دعای اموات نیز نیازمندیم. فارغ از جنبۀ اجتماعی حضور بر مرقد مؤمنان و تکریم آنان که خود اثری دیگر برای جامعه است، اثری که برای خود میت بیان شده باشد، به ذهن نمیرسد و نیازمند بررسی بیشتر است.
دستۀ دوم از افراد که در عالم برزخ نیز روح آنان فعال و زنده است، ممکن است از آزادی کامل روح برخوردار نباشند. از ادله استفاده میشود که ارواح در آزادی عمل متفاوتند. برخی مانند شهید دستغیبره اجازۀ بیان وقایع (دربارۀ مکان بخش کوچکی از بدنشان که تدفین نشده بود) به زندگان را دارند اما برخی چنین آزادی عملی ندارند. لذا این سخن که روح مرگ ندارد و همهجا حاضر است، لذا نیازی به حضور بر مرقد اموات نیست، سخنی قابل دفاع برای تمام اموات نیست و بیانی سادهانگارانه به نظر میرسد.
نتیجۀ سخن اینکه در چنین مسائلی ادعای قطعی بر اثر داشتن حضور بر مرقد اموات برای آنان یا بیاثر بودن حضور بر مرقد به دلیل مرگ نداشتن روح، هردو نیازمند دلیل است و در موارد بسیاری صحیح به نظر نمیرسد. علاوه بر اینکه ممکن است آثاری منفی در اعتقاد به مسلَّمات مانند ثواب و ارزش حضور در مشاهد مشرفه و عتبات عالیات، داشته باشد. حضور معصومین (ع) در موارد بسیاری بر مرقد پیامبر اکرم (ص) و دیگر ائمه (ع) و مؤمنینی همچون حمزۀ سیدالشهدا، سیرهای قطعیه است. هرچند این موارد پاسخگوی شبۀ دوم میباشد نه شبهۀ اول.
آیات 30 تا 38: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنىِّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَ تجَعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نحَنُ نُسَبِّحُ بحِمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنىِّ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ [30] وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ [31] قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَليمُ الْحَكيمُ [32] قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ [33] وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ [34] وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةً وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةً فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمينَ [35] فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فيهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حينٍ [36] فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ [37] قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ [38]»
فراز دیگر از سورۀ مبارکۀ بقره آیات فوق است که به قطع یکی از پربحثترین فرازهای این سوره میباشد. در این آیات ابتدا داستان کلام خداوند متعال خطاب به فرشتگان دربارۀ قراردادن انسان در زمین و سخن فرشتگان و پاسخ خداوند متعال بدانها مطرح است. سپس به رفتار خداوند متعال با آدم (ع) و فرمایش به فرشتگان دربارۀ آدم (ع) و پاسخ رفتاری فرشتگان پرداخته شده است. در فراز بعد، سجدۀ فرشتگان لِآدم (ع) مطرح شده و پس از آن رفتن آدم (ع) و زوجۀ آن حضرت به بهشت و جریانی که در بهشت گذشت و مشکلی که برای آدم (ع) رخ داد و راهحلی که به آن حضرت ارائه شد و آمدن آدم (ع) به زمین، بیان شده است.
نکاتی که در این آیات مورد بحث است و برخی را مفسران مورد بحث قرار دادهاند و برخی را نیز طرح نکردهاند. این نکات شامل موارد ذیل است:
1. زمان فرمودۀ خداوند به فرشتگان دربارۀ قرار دادن آدم (ع) در زمین؛ آیا مربوط به زمان خلقت حضرت آدم (ع) میباشد که حدود 8هزار سال پیش بوده است یا مربوط به دورهای دیگر است؟ سخن خداوند متعال که از افعال خداوند است، قابل فرض در ظرف و زمانبردار است.
2. تعبیر خلیفه در آیۀ شریفه به معنای خلیفۀ خداوند در زمین است یا خلیفۀ گذشتگان و انسانهای پیشتر از خلقت حضرت آدم (ع) مورد نظر است؟ به دنبال پاسخ در همین مقداریم که آیا تعبیر «خلیفة الله» برای انسان صحیح است یا خیر؟
3. آیا فرشتگان وضعیت آیندۀ بشر را پیشبینی میکردند و از افساد و ریختن خون خبر میدادند یا اینکه خاطرهای اینچنین از نسلهای گذشتۀ بشر و انسان داشتهاند؟
4. تعبیر آدم در این آیه و آیات دیگر غیر از انسان و بشر در دیگر آیات است؛ مراد از آدم، حضرت آدم ابوالبشر (ع) است. لذا به بیان آیۀ شریفه تمام أسماء به آن حضرت آموخته شد. در تفاسیر اینکه اسماء چیست مورد بحث قرار گرفته است. لکن در ادامه «عرضهم» پس از ضمیر مؤنث، ضمیر جمع مذکر به کار رفته است که قاعدتا مرجع ایندو یکی نیست و ضمیر جمع مذکر برای جمع غیرعاقل مانند أسماء به کار نمیرود. چنانکه در ادامه نیز میفرماید «بأسماء هؤلاء» و این ترکیب اضافی با مضافالیه هؤلاء که دربارۀ عاقلان به کار میرود تأکیدکنندۀ تفاوت ضمیر «عرضهم» و عدم بازگشت آن به اسماء است. همینطور که در ادامه نیز «اسمائهم» به کار رفته است. از این رو در این آیه سخن از دوچیز است: اسماء و اشخاص. روایاتی نیز در این باره نقل شده است که باید مورد بررسی و دقت قرار گیرد.
قابل ذکر اینکه فرشتگان نیز مراتب داشته و تکامل مییابند؛ علاوه بر اینکه تجرد محض حقیقی و فعلیت مطلق تنها در خداوند متعال وجود دارد؛ لذا علم نداشتن فرشتگان نسبت به مواردی که در آیات فوق بدان اشاره شده است، جای تعجب ندارد.
سخن دیگری که در رابطه با آیات فوق محل بحث و دقت است اینکه آیا وقایعی که در گذشته رخ داده است بیان و نقل میشود یا اینکه معارفی بالا در قالب این بیان و به تعبیری سمبلیک، طرح شده است؟