1403/02/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیات 28 و 29 سوره بقره
«كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللهِ وَ كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْييكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ [28] هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ [29]»
عدد احیاء و اماته: خداوند متعال در آیۀ 28 از سورۀ بقره به یک موت (بیجان بودن پیش از دمیدن روح در ابتدای خلقت انسان)، دو احیاء و یک اماته اشاره دارد. در آیۀ 11 از سورۀ غافر، سخن از دو احیاء و دو اماته است: «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ». لذا آیۀ مورد بحث در سورۀ بقره و آیۀ سورۀ غافر هیچیک در مقام حصر تعداد احیاء و اماته نیست. در تفاسیری تا پنج یا شش مورد اماته و احیاء، احصا شده است. روشن است که این تفاوت نیز غالبا ناظر به وضعیت افراد در عالم برزخ است. چراکه حیات در عالم برزخ برای برخی قطع میشود و برای برخی دیگر حیات برزخی ادامه دارد. همانطور که ممکن است تشکل نطفه نیز نوعی از احیا برشمرده شود. تعیین دقیق این اعداد، به نظر ضروری نمیرسد.
آنچه مسلم است بعد از ممات، همه در عالم برزخ برای سؤال و جواب یا فشار قبر، زنده میشوند، اما ادامه یا قطع این حیات متفاوت است. چنانکه پیشتر نیز بیان شد بنابر روایات، افراد بسیار خوب یا در طرف مقابل، بسیار بد در عالم برزخ زنده میمانند و حیات برزخی دارند؛ دیگر افراد بعد از پرسش و پاسخ عالم قبر، دوباره میمیرند و در سور اسرافیل برای برپایی قیامت احیا میشوند. آیات فوق نیز تضادی با یکدیگر ندارند و هریک بیانگر بخشی از معارف و حقایق معاد میباشد.
قاعده و اصل حلیت: چنانکه پیشتر بیان شد، آیۀ 29 از سورۀ بقره، که خلقت آنچه در زمین است را برای انسانها برشمرده است، بیانگر قاعدۀ حلیت است. قاعده، برخلاف اصل عملی، ناظر به مورد شک و فقدان دلیل نیست بلکه خود دلیلی بر حلیت است.[1] بدین بیان که خداوند به حکم واقعی، ما فی الارض را برای انسانها حلال قرار داده است نه اینکه بعد از شک در حلیت و حرمت، حکم ظاهری و تکلیف، جواز و اباحه باشد. لذا در تمام استفادهها برای حرمت باید منتظر دلیل بود.
نکتۀ قابل بحث در این آیه و قاعدۀ حلیت، حدود نطاق و دلالت آن است که آیا تنها مصادیقی همچون اکل و شرب را شامل میشود یا در مثل معاملات و نکاح و ... نیز قابل تمسک است. مانند اینکه اگر در جواز نکاح با دختری شک کند که تعداد شیر خوردن و تحقق رضاع، مورد تردید است. چنانکه ممکن است در أکل گوشت خرگوش و اسب و ... نیز ممکن است تمسک به این آیۀ شریفه و قاعدۀ یادشده صحیح باشد.
ممکن است برخی، تعبیر «لکم» را ناظر به امور شرعی و جواز استعمال ندانند و آن را بیانگر امری تکوینی محسوب کنند. این سخن پذیرفته نیست چراکه ظاهر «لکم» در جواز استفاده و کاربرد آن چیز میباشد و بیان امر تکوینی خلقت برای انسان، نتیجۀ شرعی جواز استعمال آن برای انسان را به دنبال دارد. ممکن است گفته شود مورد استعمال، کاربرد بارز هرچیز است. مانند اینکه اگر گفته شود اسب را برای شما آفرید، به معنای جواز سواری آن است نه أکل آن؛ برخلاف مثل گوسفند که جواز و حلیت در آن به معنای حلیت أکل است و نه سواری. این سخن نیز نیازمند اثبات امری زاید است که تصریحی بر آن وجود ندارد و استعمال بارز نیز ممکن است در مناطق و زمانهای مختلف، متفاوت شود.
کاربرد قاعدۀ مورد بحث وسیع خواهد بود. بدین معنا که ممکن است با دستکاریهای نژادی، حیواناتی بروز کنند که مصداقی روشن از حیوانات شناختهشده نیستند و حالاتی جدید و ناشناخته دارند. در طهارت و نجاست یا حرمت و حلیت أکل چنین حیواناتی، تمسک به قاعدۀ مورد بحث ممکن است. وسیع بودن مصادیق «ما فی الارض جمیعا» امری دهشتآور نیست و دربارۀ أکل و شرب و پوشش، فقها چنین فتوایی بر اساس ادلۀ مختلف دارند و حکم اولی در آنها حلیت است مگر جایی که دلیلی بر حرمت وجود داشته باشد. نمونۀ روشن ادله نیز آیۀ 145 سورۀ انعام است که دلیل بر عدم حرمت برخی مأکولات را نبود دلیلی بر حرمت آن برمیشمارد و اصل را بر حلیت بیان فرموده است؛ «قُلْ لا أَجِدُ في ما أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلى طاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحيمٌ».
روش شناسی بیان خداوند در قرآن کریم (فلسفه تفسیر)
از سویی قرآن کریم کتابی غامض نیست که جز اوحدی انسانها یا خاصالخواص، هیچ آیهای از آن را کسی نفهمد؛ روشن است فهم عمیق و دقیق این کتاب آسمانی منحصر در خواص است اما به لسان عربی مبین نازل شده است و تلاوت و استفاده از آیات آن برای عموم مردم در سطح معرفت و فهم آنان ممکن است. این کتاب همچون کتابی فلسفی و پیچیده نیست که قابل فهم برای عوام نباشد. در عین حالی که قرآن کریم خالی از آیات خواصپسند نیست و نکات بسیاری نیز برای خواص و بلکه خاصالخواص در آن وجود دارد.
نمونهای از نکتۀ فوق، آیۀ 177 سورۀ بقره است که میفرماید: «و لکن البر من آمن». در این آیۀ شریفه «برّ» عمل است و «من آمن» شخص نیکوکار و انسان است. لذا مبرّد (از مفسرین نحوی) میگوید من اگر جزء قراء قرآن کریم بودم، بِرّ را بَرّ میخواندم تا مناسبت «برّ» و «مَن» رعایت شده باشد. حال آنکه نباید با آیات قرآن کریم چنین برخوردی کرد و باید در فهم آنچه نازل شده تلاش کرد. در این آیۀ شریفه، میتوان مانند بسیاری از مفسرین، «بِر» را «ذا البر» یا «من» را «بِرّ من» معنا کرد و تقدیری در نظر گرفت. البته صحیحتر آن است که بدون تقدیری آیه را چنین معنا کرد: هویت انسان به عمل او است. در این آیۀ شریفه عمل برّ مساوی انسان مؤمن قرار داده شده است.
با این توضیح، قرآن کریم شامل آیاتی است که افراد مختلف در مراتب متفاوت از علم و فهم و معرفت، برداشتهای خود را از آن دارند و استفاده میکنند. چراکه بنابر روایات، ظاهر و باطن و بطون بسیاری در آیات وجود دارد. در کنار آیات قابل فهم برای عموم، فهم آیاتی نیز مختص اهل آن است. از این رو برداشتهای متفاوت وجود دارد. در آیۀ مورد بحث نیز فهم بدوی، تذکر خلقت و فهم دقیقتر استفادۀ قاعدۀ فقهی است. همانطور که چهبسا مسائلی دیگر از این آیه برای اهل آن قابل فهم است که فهم آن برای ما ممکن نباشد.