درس تفسیر ابوالقاسم علیدوست

1402/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: یقین در آیة شریفة «و بالآخرة هم یوقنون»

 

اشکال: آنچه به پیامبر اکرم (ص) وحی شد، بدون ذره‌ای تغییر از سوی حضرت برای مردم بیان فرمودند و همین الفاظ به حضرت القا شده و سپس توسط پیامبر اکرم (ص) به ما القا شده است. لذا آرائی که قرآن کریم را حاصل تجربة حضرت و بیانی از سوی خود حضرت می‌دانند صحیح نیست و آیات قرآن کریم این اندیشه را رد کرده و مؤید سخن اول است. با این مقدمه، اعجاز قرآن کریم به عنوان معجزة پیامبر اکرم (ص) چگونه است؟ قرآن کریم در صورتی معجزه است که الفاظ نیز از سوی خود حضرت صادر شود و در چنین فرضی تحدّی فرماید نه اینکه تنها نقل آن بر عهدة پیامبر اکرم (ص) باشد.

پاسخ: این فرض باطل است که قرآن کریم در صورتی معجزه است که الفاظ آن از خود پیامبر اکرم (ص) صادر شده باشد. معجزه به معنای عملی است که اثبات صدق آورندة معجزه را می‌کند و کسی توان آوردن مانند آن را ندارد. لذا معجزه بودن قرآن کریم متوقف بر صدور آن از سوی خود حضرت نیست بلکه شاهدی بر صدق ادعای رسالت و نبوت از سوی آن حضرت است.

یقین در آیة شریفة «و بالآخرة هم یوقنون»

تأکید قرآن کریم بر یقین نسبت به آخرت است. دقت در تفاوت یقین با مفاهیم نزدیک آن مانند علم و اطمینان، پیام بسیار بلند آیه را روشن می‌سازد. اهل یقین، با تمام وجود آخرت را لمس می‌کنند و یقین آنان برخلاف علم، جزء ذات اهل یقین می‌شود. تفاوت علم و یقین در ترس از مردگان آشکار می‌شود. همه علم دارند که انسان بعد از مرگ توان حرکت و ضرر رساندن را ندارد اما غالب مردم یقین به این امر ندارند و حاضر به خوابیدن در اتاقی که مرده‌ای در آن است، نمی‌شوند. این افراد علم به علم ندارند و چنین علمی مؤثر و فعال نیست. حال آنکه غسّال شب‌ها را تا صبح در میان مردگان متعدد به سر می‌برد و ترس و واهمه‌ای ندارد. علت این تفاوت آن است که علم غسّال به یقین و باور قلبی تبدیل شده است. عدم عصمت از سوی معصوم (ع) نیز یقین است و ارتکاب دیگران به گناهان با وجود باور به خداوند متعال و روز حساب، علم بدون یقین و غیرفعال آنان است. تفاوت علم و یقین در تعابیری مانند علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین بیان می‌شود.

جایگاه اعتقاد به قیامت در منظومة دین

بعضی از معتقدات جزء اصول دین است؛ بدین معنا که انسان با قبول آن وارد اسلام شده و با ردّ یکی از این موارد از اسلام خارج می‌شود. قدرمتیقن از اصول دین، توحید و نبوت خاصه است. در مقابل، فروع دین بخشی از اسلام است که انسان با عمل نکردن به آن از جرگة اسلام خارج نخواهد شد؛ مانند نماز جمعه. اینکه اعتقاد به قیامت و عالم آخرت به نحوی که در اسلام بیان شده است از اصول دین باشد، محل سخن است. حتی دینواره‌هایی مانند بودیسم و هندوئیسم که ادیانی الهی نیستند نیز اعتقاداتی در رابطه با معاد دارند هرچند در واقع معتقد به تناسخ هستند. لذا سخن آن است که آیا معاد با شکل و جزئیات مورد نظر اسلام به نحو نفخ در صور و ... از اصول دین است و عدم اعتقاد بدان‌ها سبب خارج شدن از اسلام می‌گردد یا نه؟

نمونة این پرسش، اعتقادات مارکسیست‌ها و منافقین در رابطه با معاد و نگاه خاص آنان بود که آخرت و قیامت را جهش و تکاملی در همین دنیا می‌دانستند که متأثر از اصل تکامل داروین و چهار اصل هگل است. آیا کسی که چنین اعتقادی دارد مسلمان به شمار می‌رود یا نه؟ روشن است اگر کسی پذیرفته باشد که خداوند متعال و پیامبر اکرم (ص) کیفیتی برای معاد بیان فرموده‌اند اما در عین حال چنین کیفیتی را رد کند بازگشت این انکار به انکار توحید و نبوت است اما ممکن است کسی فرمایش قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم (ص) را نیز توجیه نماید. در فرض اخیر حکم خروج از اسلام در صورتی صحیح است که معاد را با کیفیتی که اسلام بیان فرموده است از اصول دین بدانیم.

با این حال نقش اثرگذار اعتقاد به معاد در زندگی فردی و اجتماعی انسان، سخن دیگری است. مشکلاتی که بشر امروز گرفتار آن شده نیز نتیجة نفی و انکار مبدأ و معاد است. لذا بحث از به شمار آمدن معاد از اصول دین یا عدم احتساب آن از این اصول، نباید نقش معاد را کم‌رنگ کند. لکن تاکنون احتساب آن از اصول دین برای ما محل تأمل است.

حکم انکار ضروری دین: بین نظر فقهای معاصر با دیدگاه فقیهان گذشته در این مسئله تفاوت است. اینکه قبول یا ردّ ضروری دین، اسلام و کفر را سبب می‌شود یا نه؟ احکامی مانند نماز و حج و روزه و ... از اصول دین نیستند اما ضروری دین به شمار می‌آیند. در میان فقهای متقدّم انکار ضروری دین موجب کفر و شرک بیان شده است اما در میان فقیهان معاصر در صورتی ردّ ضروری دین سبب کفر و شرک می‌شود که به انکار توحید یا تکذیب نبیَ (ص) بازگردد. حال اگر ردّ این ضروری دین از راه توجیه کلام قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم (ص) باشد و با ارادت کامل به معصومین (ع) نیز همراه باشد، موجب خروج فرد از اسلام نمی‌شود. نمونة امروزی آن مسئلة حجاب است. در مواردی مشاهده می‌شود که اهل نماز و رعایت کامل حجاب در حال نماز نیز هستند اما در حالت عادی و در انظار عموم بی‌حجابند. دلیل متأخرین آن است که ورود در اسلام یا خروج از آن با انکار اصول دین است نه ضروری دین که تعداد آن نیز بسیار است.

نکته‌ای دربارة قضا و قدر: تعمّق بیش از اندازه در بحث از قضا و قدر در روایات مورد منع است چون سر از جبری‌گرایی بیرون میاورد. گفته شده است آیا خداوند متعال دنیا را مطابق با نقشه‌ای حساب شده آفریده است یا نه؟ در فرض پاسخ مثبت آیا چنین مهندسی و قضا و قدری مستلزم جبر نیست؟

پاسخ متقدمان اینکه چون اختیار انسان نیز جزء قضا و قدر الهی است، جبری در اعتقادات و افعال انسان رخ نمی‌دهد. شبیه به معلمی باتجربه که ردّ و قبولی دانش‌آموزان و حتی نمرات آن‌ها را از روزهای ابتدایی سال تحصیلی پیش‌بینی می‌کند و همان نیز واقع می‌شود اما این قضاوت و تقدیر و اندازه‌گیری، موجب جبر برای دانش‌آموزان نمی‌گردد.

به نظر می‌رسد در این نکته نیز اکتفا به وجدان و آنچه در خارج مشاهده و حس می‌کنیم راه‌گشا است و تلاش در پاسخ‌های دقیق عقلی ممکن است اقناع کامل را نتیجه ندهد. اقدامات متفاوت انسان در صحنه‌های کاملاً مشابه نشان می‌دهد که اختیار دارد و مختار است. ما نه با خدایی غائب و بی‌اثر روبه‌روییم نه در افعال خود بدون اختیاریم؛ همین امر وجدانی امر بین الامرین است.