1402/09/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیه «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»[1]
پیشتر ذکر شد که میان اشاعره و معتزله در اینکه رزق را خداوند عطا میفرماید یا انسان آن را با کار و کسب به دست میآورد، نزاع بود. روشن است در این سخن، بحث از جبر و تفویض و امربینالامرین است. در این باره «لاجبر و لا تفویض و لکن امر بین امرین» از لسان مبارک امام جعفر صادق (ع)،[2] از زمان صدور تا به امروز در هزاران بحث علمی مورد توجه قرار گرفته است و اگر انسانی در تمام زندگی همین یک جمله را گفته باشد انسانی موفق از دنیا رفته است. این سخن فاخر از لسان انسانی ویژه، نزد خاصه و عامه مورد بحث و نظر واقع شود.
بحث طلب و اراده که از کفایة الاصول، وارد اصول فقه شده است، در همین رابطه بحث میکند. پس از ایشان نیز در مباحث اصول بزرگانی همچون محقق اصفهانی، مرحوم نائینی، مرحوم خوئی و دیگر بزرگان، این بحث طرح شده است. سخن صاحب کفایه در تبیین امر بین الامرین، با تمام جلال قدر ایشان، سر از تقدیرگرایی و نوعی جبر بیرون آورده است لذا بزرگان دیگر به دنبال قوت بخشیدن به این بحث بودهاند.
تبیین امر بین الامرین: در این حدیث شریف دو «نه» به جبر و تفویض و یک «آری» به امر بین الامرین است.
جبر مورد نفی در این حدیث آن است که بشر هیچ ارادهای از خود ندارد و مانند تیشه و ارهای است در دست نجار ازل. در اشعار فارسی سخن از جبر بسیار است گرچه ممکن است برخی نیز بدون اعتقاد بدان اینگونه شعر سرودهاند. حافظ میگوید: من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم *** اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد.
باور به جبر، در غیرمسلمانان نیز وجود دارد اما در بسیاری موارد از آن به جبر تاریخ یاد میشود. نیکآیین میگوید: به مسیر خویش تاریخ سپاه خلقها را *** بروند ره نماید نروند میکشاند. بنا بر دیدگاه او دورههای طبقاتی تاریخ در نهایت به سوسیالیسم یا کمونیسم میرسد. برخی روانشناسان نیز انسانهای فاسد را بیمار میدانند و مسئولیتی را متوجه او نمیدانند بلکه برخی از آنان او را مریض نیز برنمیشمارند و تنها او را متفاوت میخوانند که تحت شرایطی متفاوت رشد کرده و برآیند فرآیند زندگی او سبب شده دست به اعمال فاسد بزند. در اخلاق نیز از سوی برخی چنین دیدگاهی مطرح است. برخی نیز اعتقاد به جبر را نوعی توحید و اخلاص میپندارند و میگویند: ما عدمهاییم هستیها ما *** تو وجود مطلقی فانینما. این در حالی است که قائل شدن به این جبر سبب نسبت دادن تمام افعال سوء به خداوند است. معتزله به همین علت میگویند: «الحمدلله الذی تنزه عن الفواحش» و عقیدة اشاعره را در نسبت دادن فواحش به خداوند رد میکنند.
اشاعره برای فرار از تبعات دیدگاهشان، مانند توجیه نداشتن ثواب و عقاب، به سمت انکار حسن و قبح عقلی و معلَّل نبودن فعل خداوند رفتهاند.
در مقابل، تفویض نیز مردود است. با این حال معتزله نیز منکر خداوند یا اراده و تدبیر و فاعلیت او نبودهاند. آنچه سبب میشود چنین رأیی داشته باشند دیدگاهی شبیه به خدای ساعتساز یا معمار است. بنا بر این دیدگاه، بشر در حدوث سرتاپا محتاج خداوند است و او خالق انسان است و قدرت به او داده شد تا ادامة مسیر را خود به تنهایی بپیماید. در این باور، خداوند در صحنههایی غائب است. مانند اینکه گفته شود خداوند زید و عمرو و گوسفند و چاقو و تاثیر آن بر گلوی عمرو و گوسفند را آفرید و خود به کنارهای رفت. حال زید یا حنجرة عمرو را به ظلم میبرد یا گردن گوسفند را به عنوان نذر و قربانی.
مفوّضه در برخی روایات مجوسِ امت خوانده شدهاند. چون مجوس نیز به دو فاعل قائلند؛ منشأ خیر و نور و منشأ ظلمت و ضلالت، یزدان و اهریمن. مفوّضه این دوگانگیای را در خدا و بندگان قائل شدهاند.
تفسیر امر بین الامرین اینکه در رابطه با فعل خداوند و بنده احتمالات ذیل وجود دارد.
1. شرکت عرضی مشاع بین خداوند و بنده و همکاری خالق و مخلوق در همة مراحل که فعل به هر دو نسبت داده شود؛ مانند دو شریک که باهم خانهای را میسازند. این سخن باطل استچون شرکتی به این شکل، به معنای تأثیر داشتن و تأثیر نداشتن هر یک در بخشهایی از فعل است و غیبت خداوند در قسمتهایی را نتیجه میدهد.
2. شرکت طولی بین خداوند و بنده، به این معنا که مقدمات بعید را خداوند انجام دهد و مقدمات قریب را بنده؛ در این مورد نیز در مقدمات قریب، خداوند غائب است که امری باطل میباشد.
3. مقدمات بعیده مانند خلقت، به دست خداوند است اما در مقدمات خودِ فعل، خداوند حضور دارد و اراده و قدرت را او عطا کرده است اما بنده نیز حضور دارد. لذا نسبت دادن فعل به خداوند صحیح است در عین حالی که نسبت حقیقی فعل به بنده نیز صحیح است؛ به واسطة ارادهای که میکند (هرچند در صاحب اراده بودن مجبور است) و تحصص و تخصص را انتخاب میکند. مانند اینکه زید بدل از سربریدن گوسفندی در جهت قربانی، سر عمرو را مظلوماً بریده است. لذا بنده نیز در انجام فعل نقش دارد و نسبت فعل به خداوند و بنده، هردو، حقیقی است.
روشنترین دلیل بر وجود اختیار و امکان نسبت دادن فعل به بنده، وجدان است. این که گویی این کنم یا آن کنم *** این دلیل اختیار است ای صنم.