1402/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: توأم بودن ایمان و عمل صالح در قرآن کریم
«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»
در جلسات گذشته به آیة 177 سورة بقره اشاره شد که در آن جایگاه عمل و اینکه انسانها با عملشان شناخته میشوند، بیان شده است. انسان در نگاه منطق به حیوان ناطق تعریف شده است اما ماهیت انسان در قرآن کریم به شکلی دیگر بیان شده است؛ در مباحث گذشته «من» در این آیة شریفه شرطیه بیان شد اما از نگاه موازین موصوله است و آن را شبهشرط نیز بیان میکنند. در عین حال، «آمن» معنی مضارع میدهد یا بهتر است گفته شود متون قانونی و متونی که بیان معرفت میکند، زمان ندارند. قرآن کریم در معرفی فرزند نوح پیامبر (ع) میفرماید: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» (هود/ 46) و انسان را به عمل او معرفی میکند که نشان از اتحاد عمل و عامل و معمول است.
از صدر اسلام، در طول تاریخ گروههایی در قالب غلات یا صوفیه یا ... ظرف اعتقاد (نسبت به معتقدات خود آنها) را سنگینتر قرار داده و عمل در نگاه آنان کمرنگ بوده است. چنین جریاناتی همیشه مقابل خود را نیز تولید میکنند.[1] نقطة مقابل این نگاه، عملگرایی افراطی است که در آن عمل، مشترکی انسانی معنا میشود و اعتقاد در آن اهمیتی ندارد. در دهههای 50 و 60 چنین افکاری بسیار رونق داشت و پیروان ادیان دیگر را به دلیل همدردی با ستمدیدگان، بر علمای شیعه مقدم میداشتند. این در حالی است که قرآن کریم و وحی خالص، نه اعتقاد محض بدون عمل (مانند آنچه در برخی هیئات مذهبی امروزه تحت عنوان آثار محبت اهل بیت (ع) طرح میشود) و نه عملگرایی محض و پراگماتیزم را نمیپذیرد. قرآن کریم بیش از 300 مرتبه عمل و اعتقاد را در کنار هم مطرح میکند. از این میان هفتاد مرتبه ایمان و عمل صالح را بیان میفرماید.
روشن است که این ایمان و عمل صالح به معنای اعتقاد سالم نیست بلکه اعتقاد سالم در ایمان گنجانده شده است و عمل صالح بیانگر لزوم توجه به عمل است. همانطور که بازگشت تمام واجبات در قرآن کریم به حبّ اولیای الهی سخنی نادرست است و تطبیق معاصی بر رجالی که باید از آنان برائت جست نیز سخن صحیحی نیست و امام موسی کاظم (ع) در روایتی عمل و برائت از رجال، هر دو را بیان فرمودهاند. ردّ غلات از سوی بزرگان فقها به همین دلیل است که توجه به صدق و راستی در عمل در بسیاری از آنان وجود نداشته و وثاقت آنان محل شبهه است مگر افرادی مانند محمد بن سنان که اطمینان به عدم اباحهگری آنان است.
اگر اعتقاد سالم، بخشی از عمل صالح قلمداد شود، بدین معنا که عمل بدون اعتقاد سالم، پذیرفته نیست، چنین سخنی، کلام دیگری است که مراد از اباحهگری و توجه محض به اعتقاد، نیست. همانطور که برخی از روایات حمل شده بر غلوّ، غلو نیست و پیرو این روایات نیز سر از اباحهگری در نخواهد آورد. بخشی از روایات که ظاهر آنان غلو به نظر میرسد نیز قابل توجیه است؛ مانند اینکه گفته شود اهلبیت (ع) عملی غیربشری را بإذن الله انجام میدهند. این توجیه برآمده از نگاه نظام حلقوی و هرمی به روایات است که همة آیات و روایات را به شکل یک مجموعه میبیند که در کنار هم باید معنا شوند. علاوه بر اینکه اگر روایتی قابل تأویل و توجیه نبود و بر مضامینی همراه با غلو تصریح دارد، کنار گذاشته شده و علم به آن به اهلش واگذار میشود. هرچند چنین قضاوتهایی نیاز به ممارست بسیار با معارف دین دارد.
تفسیر متقین به حقپذیران: بیان شد که با توجه به انحصار هدایت قرآن کریم به متقین، باید این تعبیر را به کسانی اطلاق کرد که پروا دارند از پذیرش قول حق و نه کسانی که تقوای مصطلح به معنای ملکة انجام واجبات و ترک محرمات را دارند. لذا اگر یک غیرمسلمان قلبی مهیای پذیرش سخن حق داشته باشد به این معنا متقی است اما کسی که سالها اهل نماز و روزه و واجبات و ترک محرمات است اما قلبی خاضع در برابر سخن حق ندارد (مانند عبدالملک مروان) متقی نیست.
اشکال مطرح شده اینکه در ادامه، قرآن کریم اوصافی را بیان میفرماید که با معنای فوق سازگاری ندارد. پاسخ داده شد که افعال مضارع در ادامه را اینگونه معنا میکنیم که متقین اگر غیب و قرآن کریم و کتب نازل شده بدانها عرضه شود ایمان میآورند. در عین حال اگر این پاسخ پذیرفته نشود، برای انحصار هدایت در متقین، پاسخهای دیگری غیر از تصرف در معنای متقین، نیز بیان شد که پذیرش یکی از آنها در بحث حاضر، کافی است.[2]
«والذین یؤمنون بما انزل إلیک و ما انزل من قبلک و بالآخرة هم یوقنون»
در رابطه با آیات فوق که سخن از کتب الهی است، بحث ماهیت وحی (=قرآن کریم) مطرح شده است. وحی در نگاه عالمان، القای از سوی خداوند، در قالب الفاظ به پیامبر اکرم (ص) بیان شده است. برخی امروزه بخشی از وحی را با اخذ از سخن برخی عرفا، تجربة نبوی معنا کردهاند. این سخن در میان صوفیه و افرادی مانند جان هیک بیان شده است که در کشور ما نیز طرح میشود. نتیجة این سخن آنکه وحی از جنس لفظ نیست و از جنس معناست. علاوه بر اینکه نزول آن از سوی خداوند متعال نیست.
توضیح اشکالات سخن فوق در مباحث آینده خواهد آمد اما به صورت اجمالی از جنس معنا بودن وحی پذیرفته نیست و وحی همین قرآن پیش روی ما است که در قالب الفاظ از سوی خداوند متعال بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده است. اعجاز قرآن کریم با این بیان تنافی ندارد و معجزه بودن قرآن کریم به معنای برگرفته شدن آن از جایی است که هیچ بشری توان آوردن مانند آن را ندارد و همین مقدار، صدق حضرت را در رسالت اثبات میکند.