1402/03/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره حمد – جزئیت بسمله در قرآن و سورهها
مقدمه
بحث این جلسه درباره تعیین سوره قبل از بسمالله است. بعضی از کلمات را مخصوصا از شیخ انصاری نقل کردیم که بزرگان بعد از شیخ هم همان راه را ادامه دادهاند. کلام هم به گمان ما به قدری قوی بوده که عموم بعد از شیخ را تحت تأثیر خودش قرار داده است؛ در حالیکه شاید بتوانیم بگوئیم اینگونه نیست.
از شیخ انصاری نقل کردیم که بسمالله وقتی بسمالله یک سوره و قرآن میشود که با نیت باشد؛ اگر جزء قرآن باشد همان قصد جامع قرآنی است وگرنه شخصی 1000بار بسمالله بگوید ولی به قصد بسمالله قرآن نگوید این بسمالله قرآنی محسوب نمیشود پس اگر بخواهیم بسمالله قرآنی باشد باید قصد قرآن هم باشد. حالا اگر شخصی خواست بسمالله را بسمله سوره خاص قرار دهد خب باز هم نیت لازم است. اینگونه نیست اگر بسمالله بدون نیت گفته شود و بعدا هوس خواندن قل هوالله عارض شود، این بسمالله، بسمالله قل هوالله محسوب شود بلکه نیت لازم است.
نتیجه اینکه بدون نیت کافی نیست و تعویض نیت هم کافی نیست حتی در تعویض نیت لازم میآید «الشیء انقلب عمّا کان و الشیء لاینقلب عمّا هو علیه.» شما نیت دو رکعت نماز برای امام زمان کردید و نماز را هم ادا کردید و بعد نیت خود را عوض کنید و بگوئید مثلا این نماز برای حمزه سیدالشهدا باشد و برای امام زمان بعدا میخوانم.
شیخ انصاری میگوید اینگونه موارد «التشخص بالغایات» است یعنی تشخص و تعین کار به غایات است؛ اگر غایت شما تلاوت قرآن است و بسمالله گفتید قرآنی میشود یا غایت شما تلاوت سوره اخلاص است و بسمالله گفتید بسمالله سوره اخلاص میشود اما اگر همینجوری بسمالله گفتید این تشخص ندارد و اگر اراده کردید که برای قرآن بگوئید باید دوباره بگویید.
نظر استاد
آقای خوئی میگوید: «إنما الکلام فی بسملة السورة فقد یقال بکفایة قصد الجامع فلا یعتبر التعیین لکنه مخدوشٌ» زیرا «أن الجزء من کل سورة إنما هی الحسة الخاص من البسملة دون طبیعی فلابد فی حصول ذلک الجزء من تعلق القصد بتلک الحسة الخاصة». از اینجا به بعد آقای خوئی با عبارات صاحب جواهر بحث و گفتگو میکند و میگوید: «و ما أن صاحب الحواهر من کفایة قصد الجامع و عدم وجوب تعیین البسملة إذ لا ینحصر التشخیص فی القصد بل قد یحصل من أجل متابعة سورة المعینة و لحوقها بها فیصدق عرفا تعین البسملة لها کما تری». آقای خوئی میگوید این عبارت صاحب جواهر ضعیف است.
صاحب جواهر میگوید وقتی من بسمالله را بدون قصد میگویم و در ادامه سورهای را شروع میکنم عرف میگوید این بسمالله برای این سوره حساب میشود. «فیصدق عرفا تعین البسملة لها کما تری» آقای خوئی میگوید این نظر ضعیف است. «ضرورة أن الشیء لا ینقلب عما هو علیه» شما بسمالله را به عنوان بسمالله قل هوالله گفتید؟ خیر. پس چگونه این بسمالله برای قل هوالله میشود؟ «و صدق العرفی» میگویید عرفا صادق است ولی عرفا صادق نیست و اگر میبینید مردم میگویند آقا قل هوالله خواند چون نمیدانند که شما بسمالله را بدون قصد گفتهاید و بعد از قل هوالله را گفتهاید وگرنه اگر همان مردم بدانند که بسمالله شما بدون قصد است این حرف را نمیزنند. (همان مثال تعویض سوره در محلق شدن شخصی دیگر به نماز جماعت) فرض صاحب جواهر بسمالله بدون قصد است.
چیزی که اینجا پررنگ میشود «الشی لاینقلب عما هو علیه» و «التشخص بالغایات» است. این بسمالله هیچ شخصیتی ندارد؛ اولا اگر بخواهد بسمالله قرآنی باشد باید قصد قرآن شود و اگر هم میخواهد بسمالله سورهای خاص باشد باید تشخص به همان سوره پیدا کند. بعضی از مخالفین گفتهاند که این را تشبیه به صنایع کنید مثلا یک شخصی یک تکه چوب، میخ و چکش بر میدارد و شروع به ساختن جعبه میکند که در نهایت به جای جعبه میز میسازد آیا این قصد میخواهد؟ یا شخصی با ماشین به سمت استان اصفهان راه میافتد ولی در وسط راه پشیمان شده و به سمت استان اراک میرود آیا اشکالی دارد؟
این حرف خیلی ضعیف است چون اینجا اصلا نیازی به قصد نیست. شما وقتی با میخ دو تکه چوب را به هم وصل میکنید ممکن است این دو تکه چوب را به تخت وصل کنید یا ممکن است در ساخت جعبه، صندلی و میز و ... به کار ببرید و اینها هیچکدام قصد نمیخواهد. شما باید یحث را روی مصادیقی ببرید که نیاز به قصد است. ما در بسمله قصد میخواهیم مثلا کسی نیت نماز کند و به قصد بسمالله قرآن و نماز هزاران بار بسمالله بگوید آیا حساب میشود یا هزاران بار رکوع و سجود به جا بیاورد آیا به حساب میآیند؟ خیر به حساب نمیآیند چرا که همه اینها نیاز به قصد دارد پس شما چطور مرکبات اعتباری با قصد را با مرکبات خارجی مقایسه میکنید.
فرض کنید شخصی مقداری پول را به عنوان صدقه کنار میگذارد و بعد از مدتی پول لازم میشود و این صدقه را خرج میکند (البته نه به نیت صدقه) یعنی نیت خود را از صدقه برگرداند یا اینکه مردم در حساب بانکی خودشان هم پول منبر دارند و هم پول شهریه دارند و در مبنایی که اگر پول منبر از سال خمسی زیاد بیاید متعلق خمس میشود ولی پول شهریه خمس ندارد و این پولها در حساب بانکی قاتی شدهاند حال این شخص پولی که از حساب برداشت میکند را به نیت پول منبر بر میدارد و آخر سال هم میگوید از پول منبر در حساب بانکی چیزی نمانده و فقط پول شهریه مانده است که متعلق خمس نیست یا کسی که مبلغی به عنوان بخشش به او میرسد و در مبنای بعضی فقها این پول متعلق خمس نیست و این فرد حقوق هم دارد و قصد کند که از حقوق برداشت میکند و آخر سال پول بخشش اضافی آمده حال یا اول نیت میکند و یا اینکه متوجه نبوده و مبلغی را خرج میکند و بعد این مبلغ را به نیت حقوق میگذارد و بخشش را دست نخورده میانگارد.
جمله «الشیء انقلب عمّا کان و الشیء لاینقلب عمّا هو علیه» چقدر معتبر است تا ما در مسائل شرعی از آن استفاده کنیم چون ممکن است کسی بگوید این قاعده برای تکوین نه برای اعتباریات چون اعتبار دست معتبِر است و میتواند عوض کند. روایت داریم که شخصی نماز ظهر را فراموش کرده بود و نماز عصر خوانده بود که امام باقرعلیهالسلام فرمودند: «أَرْبَعٌ مَكَانَ أَرْبَعٍ»[1] امام میفرمایند در پیشگاه خداوند، نماز شما نماز ظهر محسوب میشود و لذا نماز عصر را دوباره بخوان.
واقع قضیه این است که استدلال شیخ، آقای خوئی و سایر بزرگان استدلال ضعیفی نیست چون خیلی منطقی بحث را پیش بردهاند و گفتهاند برای اینکه بسمله قرآنی شود باید قصد قرآن شود یا برای اینکه بسمله برای قل هو الله باشد باید قصد قل هوالله شود و بسمالله بدون قصد قرآنی نیست ولی این حرف صاحب جواهر را چگونه درست کنیم که فرمود قصد جامع کافی است و همین جامع اگر بخواهد برای سوره خاصی به حساب بیاید همین که شما بعد بسمله سوره را بخوانید کافی است چون عرفا میگویند این شخص سوره خواند.
ممکن است جواب این باشد که تکیه آقای صاحب جواهر به صدق عرفی است ولی اینجا صدق عرفی نیست.
ما هم به صاحب جواهر میگوئیم مگر اینجا جای داوری عرف است؟ کدام یک از کاراییهای عرف است؟ عرف بگوید شما قل هو الله خوانید قبول ولی نظر عرف از کجا حجیت دارد؟ نظر عرف در تطبیقات معتبر نیست. به هر حال عبارت صاحب جواهر قوی نیست ولی یادتان باشد حدیثی از زراره داشتیم که «إنما هی اربع مکان اربع» امام در این روایت با زبان غیر مستقیم میخواهند بگویند در شریعت اتفاقا الشیء ینقلب عما هو علیه، اتفاقا تشخص میتواند به نهایت کار باشد نه با غایات. در فرض نسیان امام میگویند اربع مکان اربع، حال شما عبارت امام معصوم را در کنار عبارت «الشیء انقلب عمّا کان و الشیء لاینقلب عمّا هو علیه» بگذارید میبینید که امام حتما میگوید الشیء ینقلب.
برگردیم به مثال صدقه: در بحث صدقه برخی میگویند زمانی صدقه حساب میشود که به دست فقیر برسد، ولی ما بگوئیم با کنار گذاشتن هم صدقه صدق میکند طرف از نیت خود برگردد مگر اینکه بگوئیم وقتی صدقه شد ملک غیر شد و نمیتوان نیت را برگرداند که در اینجا هم میتوانیم بگوئیم طرف خودش ملک غیر کرده است. خلاصه بحث این است که اگر استحقاق داشته باشد آیا میتواند از این پول برداشت کند و دوباره جایگزین کند آیا شارع این حق را داده است یا نه؟
در مثال حساب بانکی نظر ما این است که اگر قبل از برداشتن قصد کند ولو اینکه در باک هم پولها قاتی شده باشند این درست است ولی اگر برداشت و مصرف کرد بعد حکم فقهی مساله را دانست که میتوانست نیت حقوق کند و حالا پول مصرف شده را به نیت حقوق در نظر میگیرد، اینجا اگر پول را مصرف کرده باشد مشکل است مگر اینکه پول را از بانک گرفته ولی مصرف نکرده است و میخواهد نیت کند که اینجا دلیل میخواهد چون تعین پیدا نکرده که پول را از بخشش برداشت کرده یا حقوق.
نتیجه نهایی: بحث الشی لاینقلب که گفتیم در اعتبارات نمیآید، التشخص بالغایات که گفتیم لازم نیست غایات از اول باشد و آخر کار هم غایات درست میشود و در نهایت در بسمالله نماز در غیر حمد تامل کردیم و اصلا بسمالله جزء سورهها باشد تامل کردیم ولو جزء قرآن باشد را قبول کردیم. این بحثی هم که داریم بنابر فرض مشهور است که بعد از حمد سوره لازم است، سوره هم بسمالله دارد و بسمالله های سورهها جزء قرآن و سورهها است ولی ما باز به وجوب تعیین نرسیدیم ولو اینکه استدلال آقایان را قوی میدانیم.