1401/10/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره حمد - تفسیر کلمه الله
بررسی احادیث
در روایات تفسیری که چند هزار روایت داریم برخی از این روایات دارای سند هستند اما خیلی از روایات سند زید عن زید عن زید نیست. این روش هم پسندیده نیست که ما در روایات ثقه عن ثقه عن ثقه ردیف کنیم.
در این جلسه به جمع بندی روایات تفسیری کلمه الله میپردازیم:
1. وَ بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍعَلَيْهِاَلسَّلاَمُ: (قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ مَعْنَى اَللَّهِ؟) از معنای الله سوال کردم (قَالَ اِسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ) امام فرمودند الله موجودی است که مستولی بر هر امر دقیق و ریز است.[1] در این روایت ابتدای کار باید بدانیم که منظور سوال کننده فقط الله در بسمله نیست بلکه از معنای مطلق الله سوال کرده است و همچنین معنای بیان امام این نیست که نعوذبالله خداوند بر امور مشکل و پیچیده مستولی نیست. امام چطور شد که روی استیلا و تسلط خداوند رفتند؟ اگر بخواهیم تعبیر بیاوریم گاهی تعبیر به رب میکنندیعنی سید و مربی.
2. امام صادقعلیهالسلام: (ليس قولي اللّه إثبات هذه الحروف: ألف، لام، هاء) امام میفرمایند وقتی من الله میگویم مقصودم لفظ نیست (ولکنی ارجع الی معنی) وقتی الله میگویم به یک معنایی اشاره دارم (هو شیء خالق الاشیاء و صانعها، وقعت علیه هذه الحروف) وقتی الله میگویم نظرم به شیئی است که خالق الاشیاء و صانع الاشیاء است.
حالا بگوئیم این صانع عطف تفصیلی است یا اینکه صنع بعد خلق اشیاء است.[2]
3. امام عسکریعلیهالسلام: (تَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ أَیْ أَسْتَعِینُ عَلَی أُمُورِی کُلِّهَا بِاللَّهِ الَّذِی لَا تَحِقُّ الْعِبَادَهْ إِلَّا لَهُ) امام میفرمایند: وقتی بسم الله میگویند باء برای استعانت است استعانت از خدایی که عبادت به جا نیست مگر برای خود او.[3] اگر دقت کنید با این صفتی که امام آوردند معنای لا معبود الا هو را میرساند و به استحقاق پرستش اشاره میکنند.
4. امام عسکریعلیهالسلام: (ما تفسیر قوله الله: هُوَ الَّذِی یَتَأَلَّهُ إِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوَائِجِ وَ الشَّدَائِدِ کُلُّ مَخْلُوقٍ) شخصی از امام در باره تفسیر الله میپرسند و امام میفرمایند: الله یعنی موجودی که پناه میگیرند به او همه مخلوق وقتی حاجت و مشکل دارند.[4] به عبارتی خداوند ذات پناه پذیر است.
5. امام صادقعلیهالسلام: (اَلْأَلِفُ آلاَءُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ مِنَ اَلنَّعِيمِ بِوَلاَيَتِنَا وَ اَللاَّمُ إِلْزَامُ اَللَّهِ خَلْقَهُ وَلاَيَتَنَا قُلْتُ فَالْهَاءُ قَالَ هَوَانٌ لِمَنْ خَالَفَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)[5] وقتی امام الله را مطرح کردند فرمودند الف اشاره به آلاء الله دارد. الف اشاره به نعمتهای خدا بر خلقاش و ولایت ما دارد. امام محبت و مودّت را نگفتند بلکه ولایت را گفتند چونو ولایت محبت و مودّت همراه با عمل است. فرق بین محبت با ولایت در روایات است. روایت به معنای پیروی است. والام اشاره به الزام بندگان توسط خداوند دارد که ولایت ما را بپذیرند. قسم اول روایت آشنایی با ولایت است و قسم دوم الزام ولایت است. والهاء اشاره به سستی و خواری کسی دارد که با محمد و آل محمدصلواتاللهعلیهم مخالفت کند.
اگر ما بخواهیم در خدمت این پنج روایت باشیم معلوم میشود که لفظ الله برای معنای مشهور[6] نیست. مشهور دیدهاند که کلمات الرحمن، الرحیم یا خالق به یک چیز خاصِ خداوند دلالت دارد ولی الله خصوصا با الف و لامی که جزء خود کلمه باشد، بر هیچ چیزی دلالت نمیکند پس ذاتِ دارای همه صفات را بر الله بار کردند. به عبارتی وقتی میخواهیم به ذات بدون صفت خاصی اشارهکنیم از واژه الله استفاده میکنیم که همه صفات را شامل میشود. اگر این معنا برای الله بود، اهل بیتعلیهمالسلام اولی بود که اشارهای داشته باشند. اهل بیتعلیهمالسلام حول محور استولی، خالق الاشیاء، صانع الاشیاء، لاتحق عبادة ألا له، یتأله الیه کل مخلوق اشاره داشتهاند. یعنی ائمه میخواهند بگویند که الله اشاره به جهت خاصی از الله دارد.
در استیلا کسی مستولی است که خالق است. خداوند از رگ گردن به من و شما نزدیکتر است و اگر یکآن رابطه خالق و مخلوق قطع شود، مخلوق از بین میرود. هر خالقی مستولی است و نمیشود خالق باشد ولی مستولی نباشد و هر خالقی هم مستحق عبادت است. خداوند در قرآن میفرماید (خلق الاشیاء فعبدوه) چون خالق است عبادتاش کنید گویا میخواهد بگوید تنها موجودی که استحقاق عبادت دارد خالق است ولذا ما عبادت غیر خدا را جائز نمیدانیم و این شأن را خداوند به هیچ کس نداده است حتی به پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم هم نداده است چرا که عبادت مخصوص خداوند است.
نفس من و شمای بشر میتواند صورت ذهنی خلق کند اما این تصورات را نمیتوانیم موجود کنیم. پس الله خالق است و مستحق بندگی است.
حدیث چهارم اشاره به جنبه پناهندهپذیر بودن خداوند دارد و کسی هم که میخواهد پناهنده شود به خالق خود پناهنده میشود. حدیث الف آلاء الله، لام الزام الله و هاء هوان لمن خالف محمد و آل محمد به عنوان تطبیق بر یک مصداق معنا میکنیم. خیلی وقتها تفاسیر اهلبیت تفسیر به انحصار است و خیلی وقتها تفسیر به تطبیق است و همچنین تفسیر به تمثیل است.
ذیل آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ [7] روایتی داریم که میگوید اولوا الامر ما هستیم. اگر انحصار را میگویند ما میتوانیم بگوئیم اولوا الامر غیر اهلبیت هم میشود ولی اگر منحصر بگویند یعنی به غیر معصوم نمیتوانیم ولی امر بگوئیم.
اینجا که امام میفرمایند الف آلاء الله علی خلقه من النعیم بولاینتا ما از این بیان امام مصداق و تمثیل را دریافت میکنیم وألّا نعیم خدا منحصر در اهلبیت نیست. خدای متعال نعمات زیادی دارد مانند نعمت به توحید، نبوت یا نعمات مادی مثل سلامت بدن و اعضا، خواب و بیداری، آب و غذا و هوا که اینها همگی از باب مثال هستند. آلاء الله علی خلقه با خلق ارتباط دارد چون خداوند خالق است و وقتی خالق و صانع شد باید نعمت بدهد و خدایی که نعمت میدهد الزام، شریعت و باید و نباید دارد لذا امام میفرماید: واللام الزام الله خلقه ولایتنا و گفتیم این ولایتنا قدر مسلم و مصداق است. خدایی که الزام دارد و میگوید ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[8] حالا اگر کسی از روی توجه مخالفت کند به خفت و خواری میافتد و هاء هم اشاره به هوان دارد.
نتیجه اینکه ما یک گزاره سلبی داریم و یک گزاره اثباتی داریم:
1. آنچه بر زبانها است و الله علم برای ذات مستجمع همه صفات است موجه به نظر نمیرسد.
2. این واژه به ذات متجلی، صانع، خالق، مستولی، مستحق عبودیت و دارای شریعت اشاره دارد بدون اینکه به تجلی خاصی اشاره کند.
تا اینجای کار روی باء، اسم و الله بحث و بررسی کردهایم.
سوالات آخر درس
سوال 1: اینکه مصداق ولایت را حضرت فرمودهاند مگر غیر از این است که همه نعمات ذیل ولایت تعریف میشوند یا اینکه تمام نعمت ولایت است؟
پاسخ: اینجا دو مطلب است. اول اینکه ولایت خیلی مطلب بزرگی است اما همه نعمتها ذیل ولایت تعریف شوند جای بحث دارد.
ادامه سوال 1: سوال بنده بر اساس روایاتی است که ذیل آیه ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[9] آمده است.
پاسخ: اینها هم تطبیق هستند. محوریت به این معنا را میتوانید بگوئید ولی محوریت غیر از انحصار است. اگر ولایت رأس حرم باشد معنایاش این نیست که چیز دیگری نیست. ببینید اینکه میگوئید بقیه نعمات ذیل ولایت است منظور از ذیل چیست؟ آیا منظور این است که این نعمت ولایت خیلی بزرگ است البته ولایتی که نبوت را به همراه داشته باشد. اما اینکه بگوئیم همه نعمات مخصوصا نعمتهای مادی مانند سلامتی، جوانی، آب و هوا و غیره ذیل ولایت تفسیر شوند چه ربطی دارد که همه ولایتها این هستند.
سوال 2: امام در این روایت میفرمایند نعمتهایی که به واسطه ولایت ما در جهان بوده که همان ولایت تکوینی را میرساند که واسطه فیض است. همه این نعمتها است منتهی از طریق ولایت ما.
پاسخ: یعنی ولایت ما را که داد درواقع خلقاش را به نعیم داده است. این باء سببیت است، آیا بین سبب و مسبب وحدت وجود است؟ اتفاقا سبب و مسبب دو چیز هستند منتهی به هم ارتباط دارند. ولایت خیلی نعمت بزرگی است و ائمه واسطه فیض هستند لولا الحجة لساخة الارض اما معنایش این نیست که هیچ نعمتی نداریم جز ولایت. صاحب جواهر میگوید که انحصار به معصوم ندارد که بنده در پاسخ گفتهام که این روایت پر از قرینه است. یا ذیل ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا﴾[10] امام میفرمایند: ابرار ما هستیم و این هم انحصار است. در آیه ﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[11] جناب فخر رازی آوردهاند که شیعه میگوید این غیب مهدی است و سپس اشکال میگیرد که این انحصارِ به مهدی ندارد ولو اینکه مهدی هم است. ما به مطلب فخر رازی حاشیه زدهایم که اگر شیعه میگوید مهدی غیب است به عنوان یک مصداق میگوید نه اینکه غیب منحصر مهدی است و لاغیر و عقیده ما هم این نیست.
سوال 3: در فلسفه خدایی که اثبات میشود میگویند 3 ویژگی دارد: عالم مطلق – قادر مطلق – خیر مطلق. در ادیان ابراهیمی هم همین 3 صفت اصلی برای خالق ذکر شده است لذا میگویند خدایی که در فلسفه اثبات میشود همان خدای است که در ادیان اثبات میشود. چیزی که در این چند روایت گذشت اشاره به همین صفات داشت یعنی خداوند به ریزترین چیزها علم دارد، خلق میکند پس قدرت دارد و نعمت داده پس خیر مطلق است.
پاسخ: این بحث شما در واقع مؤید روایات و بیان ما شد. منتهی خیر مطلق را به پناه بودن معنا کنیم باز تطبیق بر مصداق است.
سوال 4: اگر قائل به قول مستجع اشکال کند که خود شما هم در روایت بیان مورد کردید.
پاسخ: اولویت این است که بهتر بود اصل را میگفتند. امام یکبار بیان مصداق میکند و بار دیگر در مورد تفسیر الله صحبت میکند و ما هم به یک مصداق معنا کنیم اصلا این تفسیر نیست. مثلا یک نفر سوال کند که نبات چیست و در جواب بگویند نبات یعنی گل گاوزبان که این غلط است. ابتدا باید نبات را تفسیر کند و بعد در مصداق بگوید یعنی گل گاوزبان.
سوال 5: استاد در روایت آخر حروف مقطعه را بر مصداق تطبیق دادید ولی روایات دیگر را مصداقی تفسیر نکردید.
پاسخ: چون در این روایت تطبیق بر ولایت میدهیم مصداقی تفسیر میکنیم. وقتی سوال از واژه میشود دیگر معنا ندارد که تطبیق بر مصداق کنیم ولی اینجا امام تطبیق بر مصداق میدهد و نمیخواهد معنا کند و بگوید الله معنایاش این است.