1401/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره حمد -اسم بسم الله
کلمه اسم فارغ از استمعالاش در بسمله (الاسم ما هو) در لغت و عرف معنای روشنی دارد؛ یعنی لا ابهام فی معنی الاسم لا لغة و لا عرفاً. اسم کلمه و لفظ موضوع است برای دلالت مسمی مثلا کسی کتابی مینویسد برای کتاب اسم تعیین میکند یا بچهدار میشود اسمی برای بچه تعیین میکند یا شهرکی ساخته میشود اسمی را تعیین میکنند.
اسم از این جهت اختلافی ندارد ولی وقتی وارد ترکیب بسم الله الرحمن الرحیم میشود اختلافات شروع میشود. منشأ اختلاف این است که اسم منشأ اثر نیست یا اسم لا یُسَبَّح، یا یُحمَد، آنچه که منشا اثر است خود خداوند است مثلا ما میگوئیم اتبرک بسم الله الرحمن الرحیم آیا این تبرک از نام خداوند است یا از خود خداوند است؟ ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾[1] ، ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى﴾[2] ، در اینجا باید سبح ربک بگوئیم یا سبح اسم ربک؟ در جاهای دیگر وقتی قرآن میخواهد یاد کند میگوید ﴿يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ﴾[3] و قرآن نمیفرماید یسبح لاسم الله ما فی السماوات و الأرض، با این عبارات روشن شد که شبهه روی کلمه اسم است. مثلا اگر بگوئیم بسم الله متعلق به ما بعد است یعنی بسم الله الحمدلله رب العالمین میشود یا بالله الحمدلله رب العالمین میشود. اگر باء را سببیه را بگیریم سبب خود خداوند است یا اسم خداوند است که سبب خود خداوند است و اسم در اینجا برای چیست؟ مفسرین در طول بیش از 1000 سال نظرات مختلفی داشتهاند که سه نظر عمده بیان میشود.
1. برخی گفتهاند کلمه اسم زائد است. ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ یعنی بالله الرحمن الرحیم یا ﴿فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ﴾[4] ، ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى﴾[5] یعنی فسبح ربک العظیم.
2. برخی گفتهاند اسم ولو مصدر نیست و ثلاثی نیست ولی معنای تسمیه میدهد.[6] پس مراد از اسم تسمیه است و در فارسی به معنای نام بردن است. بسم الله الرحمن الرحیم یعنی با نام بردن خدای الرحمن الرحیم[7] پس الاسم غیر المصدر ولکن مصدر ثلاثی مزید فیه معنا که مصدر باب تفعیل میشود.
3. برخی گفتهاند اسم زائد نیست و معنای تسمیه هم ندارد بلکه عین مسمی است و بسم الله یعنی بالله. بنا شد اسم، دال بر مسمی باشد ولی این گروه میگویند اسم خودِ مدلول است لذا اندیشه عینیت اسم با مسمی بروز کرده است.
بررسی نظرات
گروه اول اسم را در بسمله زائد گرفتند. اینجا یک صغری و یک کبری داریم. صغری الاسم زائد است و کبری این است که زائد در قرآن وجود دارد. در مورد زیادت در قرآن، در بخشی از سلسبیل – احتمالا ﴿إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا﴾[8] - بحث کردهایم که زمخشری کان را زائد میگیرد. کان مزاجها کافورا برای گذشته است و یشربون من کئس برای بهشت و آینده است. زمخشری گفته اشکال ندارد کان زائد است. در جواب زمخشری گفتهایم که آقای زمخشری یک احتمال هم بدهید که کان زائد نباشد و میخواهد به تجسم اعمال اشاره کند یعنی یشربون من کئس که از دنیا عملشان کان مزاجها کافورا است؛ خب اگر این احتمال را بدهیم کان زائد نمیشود.
بحثی را شروع کردیم که آیا در قرآن میتوانیم زائد داشته باشیم یا نداشته باشیم. اصل وجود زیادت در قرآن امکان دارد زیرا زیادی به معنای نقص نیست که بگوئیم قرآن ناقص است. بعضی وقتها سخن میطلبد که آدم کلام زائدی هم بیاورد اما امکان شیءٍ شیءٌ و وقوعه شیءٌ آخر. از این جهت نسبت به آقایی که میگوید اسم در بسمله زائد است نمیگوئیم قلم خود را کنار بگذارید چرا که شما در قرآن قائل به زیادت هستید، نهخیر اگر زبان بطلبد هیچ اشکالی هم ندارد ولی اینکه هرجا نتوانستیم مطلب را هضم کنیم بگوئیم زائد است این رفتار معونه میخواهد. به عبارت دیگر زائد دلیل میخواهد و تا زمانی که دلیل نداشته باشیم حمل بر زیادت خلاف اصل است.
اصل بر تاسیس است مثلا اگر طرف مقابل شما یک متکلم حکیم است و نمیدانید این جملهای که گفته تاسیساً است یا تاکیداً چکار میکنید؟ در اصول یاد گرفتهایم که اصل حمل بر تاسیس است نه حمل بر تاکید یا زیادت. اینکه ما در بسمله میگوئیم اسم زائد است دلیل میخواهد و یقین داشته باشید که دلیل نداریم.
در مورد نظر دوم نمیگوئیم که اسمِ به معنای تسمیه اشتباه است مثلا در زبان عرب گاهی مصدر معنای مفعول میدهد یا مفعول معنای مصدر میدهد یا اسم ثلاثی به جای مصدر میآید[9] ولی این نظر هم دلیل میخواهد. به نظر بنده این آقا بسم الله را متعلق را ابدأ گرفته است یعنی شروع میکنم با نام بردن خداوند رحمان رحیم مثلا میخواهد غذا بخورد میگوید شروع میکنم با نام بردن خداوند رحمان رحیم یا میخواهد مطالعه کند همچنین، بعد ایشان دیده که مناسبترین معنا با ابدأ تسمیه است.
امروز بحث اصلی روی قول سوم است که گفتهاند اسم عین مسمی است. این قول در تبیان شیخ طوسی، المنار رشید رضا[10] از اهل سنت و برخی تفاسیر دیگر آمده است. در بسم الله یعنی اسم همان الله است، نگوئید چرا اضافه به الله شده است، نهایتا اضافه در اینجا اضافه بیانیه[11] است یعنی بسمٍ هو الله.
نسبت به این رفتار دو یا سه رفتار صورت گرفته است. بعضی این نظر را خیلی سخیف دانستهاند و اشکالات واضحی برایاش گرفتهاند. یکی از مفسران گفته حیف زمان است که روی این نظر گذاشته شود. شیخ طوسی هم این نظر را سخیف[12] دانستهاند؛ ایشان میگوید چگونه اسم عین مسمی است در حالیکه گاه اسم شناخته شده است و مسمی مجهول است. برای ما ذات الهی مجهول است ولی اسم الله، اسم رحیم و رحمان معلوم است. شیخ طوسی در ادامه میگوید اسم مُدرَک است و مسمی غیر مُدرَک است چون اگر مسمی درک شود دیگر مسمی نیست. اسم را در مواضع متعدد مینویسند ولی مسمی یکجا است. خدای متعال هرجا نیست ولی اسم الله را همهجا میتوان است. اسم اثر ندارد ولی مسمی صاحب اثر است مثلا شما هزار بار بگوئید نار نار زبانتان نمیسوزد ولی یک مقدار کمی آتش روی زبانتان بگذارید بلافاصله میسوزد. یا به قول شیخ طوسی مدام بگوئید عسل عسل آیا دهانتان شیرین میشود ولی با یک قاشق عسل دهانتان شیرین میشود. شیخ طوسی میفرماید اینکه میگویند اسم عین مسمی است غلط است و اسم با مسمی فرق دارد.
برخی مثل آقا مصطفی خمینی که چند آیهای را تفسیر کرده است،[13] (دوستان توجه داشته باشند که ما نباید با صرف یک مطلبی به کل صاحب مطلب و خود مطلب را کنار بگذاریم بلکه باید خود مطلب را ببینیم بعدا در موردش نظر بدهیم. مثلا آقایان اشعری که میگویند ما حُسن و قبح عقلی را قبول نداریم آیا واقعا حُسن و قبح عقلی را قبول ندارند یا اینکه به زبان اشاعره بستهاند، خلاصه باید توجه لازم و کافی را داشته باشیم یا در مورد عبارت المنار که یک وقت میگویند سزاوار نیست که وقت آدم برای این مطلب تلف شود و طرف دیگرش این است که ببینیم منظور المنار از این کلام چه بوده) آن خیلی وقتها برخی بیانشان ضعیف است و نمیتوانند منظورشان را برسانند.
در روایات از حضرات معصومینعلیهمالسلام در مورد تفسیر اسم بیاناتی داریم که احتمال دارد منظور برخی تفاسیر با همین عبارات جور در بیاید. خلاصه در مورد تفسیر اسم 3 نظر مطرح شد و هر 3 نظر نقد شد. در مورد نقد نظر اول چیزی نگفتیم و قبول کردیم. نقد نظر دوم را هم قبول کردیم ولی نقد نظر سوم را قبول نکردیم، به عبارت دیگر نقد نظر سوم درست بیان نشده است که اینگونه سخیف انگاری شده است.
توجیح نظر سوم: بیان دو حدیث
1. سَئَلتُ اَبَاالحَسَنِ الرِّضاعلیهالسلام عَنِ الاِسمِ فَقال: صِفَةٌ لِلمُوصُوفِ[14]
از امام رضاعلیهالسلام در مورد اسم سوال کردم و امام فرمودند: اسم صفت برای موصوف است.
2. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ اَلْكُلَيْنِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ رَحِمَهُمَا اَللَّهُ قَالاَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ اَلْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَم: أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَسْمَاءِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اِشْتِقَاقِهَا فَقَالَ اَللَّهُ مُشْتَقٌّ مِنْ إِلَهٍ وَ إِلَهٌ يَقْتَضِي مَأْلُوهاً وَ اَلاِسْمُ غَيْرُ اَلْمُسَمَّى فَمَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ دُونَ اَلْمَعْنَى فَقَدْ كَفَرَ وَ لَمْ يَعْبُدْ شَيْئاً وَ مَنْ عَبَدَ اَلاِسْمَ وَ اَلْمَعْنَى فَقَدْ أَشْرَكَ وَ عَبَدَ اَلاِثْنَيْنِ وَ مَنْ عَبَدَ اَلْمَعْنَى دُونَ اَلاِسْمِ فَذَاكَ اَلتَّوْحِيدُ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ قَالَ قُلْتُ زِدْنِي قَالَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ اِسْماً فَلَوْ كَانَ اَلاِسْمُ هُوَ اَلْمُسَمَّى لَكَانَ كُلُّ اِسْمٍ مِنْهَا هُوَ إِلَهاً وَ لَكِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْنًى يُدَلُّ عَلَيْهِ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ وَ كُلُّهَا غَيْرُهُ يَا هِشَامُ اَلْخُبْزُ اِسْمٌ لِلْمَأْكُولِ وَ اَلْمَاءُ اِسْمٌ لِلْمَشْرُوبِ وَ اَلثَّوْبُ اِسْمٌ لِلْمَلْبُوسِ وَ اَلنَّارُ اِسْمٌ لِلْمُحْرِقِ أَ فَهِمْتَ يَا هِشَامُ فَهْماً تَدْفَعُ بِهِ وَ تُنَافِرُ أَعْدَاءَنَا وَ اَلْمُلْحِدِينَ فِي اَللَّهِ وَ اَلْمُشْرِكِينَ مَعَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَيْرَهُ قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ نَفَعَكَ اَللَّهُ بِهِ وَ ثَبَّتَكَ يَا هِشَامُ قَالَ هِشَامٌ فَوَ اَللَّهِ مَا قَهَرَنِي أَحَدٌ فِي اَلتَّوْحِيدِ حِينَئِذٍ حَتَّى قُمْتُ مَقَامِي هَذَا.[15]