1401/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره حمد – باء بسم الله
مقدمه
به مناسبت تجزیه باء بسمله مطالبی بیان شد از جمله: باء قول خداوند است یا قول غیر خداوند است یا هدف تجزیه و تعیین نوع باء بسم الله قرآنی بود یا اینکه تجزیه و تعیین باء بسم الله غیر قرآنی مانند بسم الله در ابتدای شروع درس بود. اگر بخواهیم روی باء تصمیم بگیریم باید رابطه خداوند با خلق را دنبال کنیم و ارزش این مساله از اصل بحث مهمتر است. طول تاریخ در مورد بیان رابطه خداوند با خلقاش نزاعهایی بوده است و از همه خدایی[1] که در کلمات عرفا به حسب ظاهرش زیاد دیده میشود و از این طرف به خدای غائب میرسیم یعنی خدای ساعتساز[2] . البته این بیانات زمانی بود که یک تفسیر از خداوند داشتند. یکی از دوستان میگفت اخیرا با یک ژاپنی دوست شدم و از ایشان پرسیدم که در ژاپن در گزینش اعتقادات مذهبی هم دخیل است؟ در جواب گفته بود که از اعتقادات مذهبی هم سوال میشود و وقتی یک ژاپنی میخواهد کارمند باشد باید به خدا اعتقاد داشته باشد. این دوست ما میگفت آقای ژاپنی اضافه کرد که خدای ما با خدای شما زمین تا آسمان فرق دارد. ما خدای باران، خدای عشق، خدای آتش و غیره داریم (ارباب انواع یعنی برای هر پدیدهای یک خدایی تصور میشود).
نکته
ما نباید خیلی درگیر تعابیر شویم. بدتر از درگیر شدن به تعابیر، مبتلا شدن به تکفیر و تفسیق به سبب همین تعابیر است و این حالت بسیار بد است که ما افراد را براساس تعابیری که دارند و به گمان ما هم درست نیست تکفیر و تفسیق کنیم و گاهی تا مرحله حکم به نجاست هم میرود. انسان باید در تعابیر خود دقت لازم را داشته باشد. خیلی وقتها برداشتی که ما داریم را قطعا ندارند مثلا مرحوم صاحب العروة وقتی اقسام کفار را بیان میکنند برخی از صوفیه و فلاسفهِ قائلِ به وحدت وجود را هم میآورند. مرحوم رفیعی که فیلسوف هم هست در حاشیه عروة میگوید جناب صاحب عروة شما خیلی بزرگوار هستید اما وحدت وجود معنا دارد و برخیها تفاسیری هم برای وحدت وجود دارند که شما وحدت وجودیها را ذیل کفار ذکر کردهاید. بلی بعضیها تصریح به منکرات میکنند مانند خدای مجسم و همه خلقالله را هم به کفر رمی میکنند، خودشان از سران کفر هستند و در کتابهایشان از خدای پشمالوی گوشتالوی چاق روی تخت نشسته صحبت میکنند؛ در عین حال این افراد اگر متوجه لوازم حرفشان نباشند دیگر این خدا که خدا نیست.
امام خمینی هم در تفسیر سوره حمد تعبیر به علت را درست نمیداند ولی وی نه تنها تکفیر و تسفیق نمیکند بلکه با تکفیر و تفسیق مخالف هست و اشاراتی هم دارد ولی در عین حال امام علت بودن خداوند را رد میکند و میگوید به گمانم در روایات هم نیست.
در جلسه قبل روایتی را آوردیم که تعبیر علت استفاده شده است. سلمنا که در روایات هم نباشد خب ما علت را به معنای سبب، موجد، بارع، خالق چگونه تعبیر کنیم. حال اگر میگویید معنای علت جدایی خالق از مخلوق است این حرف شما است و چه کسی گفته باید در معنای علت یک چیزی را در نظر بگیریم و سپس بگوئیم با توجه به معنای منظور، علت صادق نیست. بسیاری از این تعابیر اولا اشکال ندارد و اگر اشکال داشت نباید موجب تکفیر و تفسیق شود.
بررسی تراث دینی
بهتر است برای تعابیری که در مورد رابطه خدا و خلق به کار ببریم از خود نصوص دینی استفاده کنیم. در قرآن حدود 250 مرتبه تعبیر خلق و مشتقات خلق آمده است مثل خالق، خلق، یخلقکم، خلقکم تا آخر. یعنی اگر ما تعبیر خلق کنیم و به خدا خالق بگوئیم و به مخلوقات هم مخلوق بگوئیم دیگر هیچ بزرگواری نمیتواند بگوید که به گمانم در آیات و روایات نیست.
تعبیر دیگری که در قرآن دهها بار استفاده شده آیت است که با اضافه به خدا آیت الله میشود. شاید نزدیک 300 مرتبه در قرآن آمده که البته همگی به این معنا نمیباشد. خداوند خودشان را ذوالآیه حساب کرده و عالم را آیت الله حساب کرده است.
تعبیر دیگر بارئ است که به گمانم یک بار در قرآن آمده است: ﴿هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ﴾[3] که بعضی گفتهاند بارئ به معنای خالق است. ﴿فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ﴾[4] هم آمده که شاید بدین معنا باشد (میریزاند گناهان شما را – دور میکند شما را) یکی از معنای برئ دور کردن است.
یکی از آقایان فرموده که تعبیر تجلی هم در قرآن آمده است. ﴿فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا﴾[5] که خلق مجلی یا متجلی شود. به نظر میآید اینجا یک اشتباهی رخ داده است. آنجا صحبت از رابطه خدا با خلق نیست بلکه صحبت سر این است که بنی اسرائیل بهانهگیر گفتند ای موسی خدا را به ما نشان بده و خداوند فرمود اشکالی ندارد من یک بر کوه یک تجلی میکنم و بعد خداوند بر کوه تجلی کرد و کوه از هم پاشیده و به اصطلاح پودر میشود که بنی اسرائیل بیهوش میشوند، پس اینجا بحث سر رابطه خدا با خلق نیست و نمیتوانیم بگوئیم خداوند مجلی یا متجلی است.
در کلمات امیرالمؤمنینعلیهالسلام این رابطه تفسیر شده است[6] :
(كَائِنٌ لاَ عَنْ حَدَثٍ) خداوند وجود و سابقه حدث ندارد یعنی نبوده که بود شده باشد، پس حضرت میخواهند بگویند خداوند حدوث زمانی ندارد.
(مَوْجُودٌ لاَ عَنْ عَدَمٍ) من و شما همگی موجود هستیم اما عن عدم یا به بیان برخی تفاسیر بعد العدم، خداوند موجود لا عن عدم است پس قهرا خداوند حدوث ذاتی[7] هم ندارد.
(مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ) خداوند با همه چیز است یعنی علتی نیست که همراه معلول نباشد اما نه به مقارنه، بطوری که اینها همسر و همسان بشوند. به نظر شما میتوانیم بگوئیم خداوند اینجا همه خدایی را میخواهند رد بکنند. تعبیر عربی مع کل شی همان قیوم است، قائمٌ به کل شیء یعنی خدای قائم اما نه به مقارنه.
(وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ) حضرت که لا بمقارنه فرمودند باید یک تعدیلی هم درست کنند که اگر میگوئیم مقارن نیست به این معنی نیست که حساب خدا از حساب خلق جدا است، غیر کل شیء همان معنای غیر مقارن است و لا بمزایله یعنی خداوند کنار نیست. لذا خداوند خدای ساعت ساز نیست، خدا خدای معتزله نیست. ما خداوند قائم داریم. در مورد امام زمانعجلالله نباید تعبیر امام غائب را پررنگ کنیم بلی امام غائب است ولی امام غائب قائم است.
(فَاعِلٌ لاَ بِمَعْنَى اَلْحَرَكَاتِ وَ اَلْآلَةِ) خداوند فاعل است ولی نه اینکه متحرک است بلکه خداوند خالق حرکات است و خداوند به معنای آلت هم نیست.[8]
در یک حدیثی حضرت تعبیر به ظهور میکنند.[9] (اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَظْهَرَ مِنْ آثَارِ سُلْطَانِهِ وَ جَلاَلِ كِبْرِيَائِهِ مَا حَيَّرَ مُقَلَ اَلْعُقُولِ) سپاس خدا را که ظاهر کرد از آثار تسلط و از تنزه کبریائیاش[10] . اینجا تعبیر مُظهِر برای خداوند میآید و تعبیر مَظهَر یا مُظهَر برای مخلوقات میآید.
حدیث امام صادقعلیهالسلام: لِأَنَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عِلَّةُ كُلِّ شَيْءٍ وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِعِلَّةٍ لَهُ [11]
اگر کسی تعبیر سبب، موجد را استفاده کرد اشکالی ندارد زیرا این کلمات بار معنای وسیعی دارد و فقط باید یک شاخص داشته باشم آن هم مَعَ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ.
سوالات حضار
سوال 1: در مورد قیومیت و مع کل شیء که در نهج البلاغه آمده است، برداشت بنده این است که توضیحی که شما از قیومیت داشتید در تضاد است. شما قیوم بودن را جوری در نظر گرفتید که انگار مستقل است.
پاسخ: قیوم بودن نمادهای مختلفی دارد و کاربستهای گوناگونی دارد. این یکی از کاربستهای قیومیت است. ممکن کاربست دیگر همان جنبه وابسته بودن و خلقی بودن باشد. در عبارتی آمده[12] که تمام اوصاف خدا در دو صفت جمع است: یکی حی که برای خداوند است و دیگری قیوم که برای ما است. لذا شما شب قدر دعای جوشن کبیر را بخوانید که هزار صفت است و یا بگوئید یا حی یا قیوم که دربردارنده همه آن هزار صفت است. ملاصدرا نقل میکند که روز قیامت که میشود خداوند خطاب میکند من الحی القیوم الی الحی القیوم و تا حالا من میگفتم کن فیکون و حالا تو بنده بگو کن فیکون. خب معلوم است که این دو خیلی فرق دارند برای خداوند بالذات است و برای بنده بالعرض است. یک آثاری هم در روایات این مطلب را تایید میکند مثلا بهشت را اراده بهشتی خلق میکند یعنی اینگونه نیست که در بهشت صبح به صبح بروند میوه بچینند، از بازار تهیه کنند و بیاورند بلکه خود اراده بهشتی خلق میوه میکند.
یک حدیثی در افواه است که حضرت میفرمایند همه قرآن در بسم الله الرحمن الرحیم است و همه بسم الله در باء است و من هم نقطه زیر باء هستند که یک مقداری در مورد این حدیث صحبت خواهیم کرد. ما فی كلام الله فی السبع المثانی و ما فیه فی البسمله و ما فیه فی الباء و ما فیه فی النقطه و انا نقطه تحت باء بسم الله