1401/08/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر سوره حمد
مقدمه
قرار بر این است که یک نمائی از سوره بیان شود، پیام سوره استخراج شود و در صورت نیاز مفردات سوره هم بیان شود. ما فعلا در نمایی از سوره بحث میکنیم. اگر خواسته باشیم پیام اصلی سوره را استخراج کنیم باید به نکته تربیتی که سوره اشاره میکند یعنی روش تربیت و اینکه تربیت بر چه اساسی باشد اشاره کنیم.
هفته گذشته گفتیم که در طول تاریخ، اندیشههای مختلفی راجع به روش تعلیم و تربیت بوده است. البته ما ایرانیها هم با فرهنگی که داریم هم ملیتمان و هم دینمان جدای از مردم دنیا نیستیم. عرض شد که در تربیت حداقل چهار روش می توان بیان کرد:
1. تربیت بر اساس خشونت و قاطعیت: طول تاریخ بعضیها بوده اند و اینها را در کلامشان منعکس کردهاند. همان شعر معروفی که میگوید: تا نباشد چوب ترفرمان نبرد فلان و فلان.
2. تربیت بر اساس رحمت و عطوفت: درس معلم گر بود زمزمه محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را
3. تربیت بر پایه اقتضائات: شاید جایی اقتضا میکند که تربیت بر اساس خشونت باشد، جای دیگری اقتضا این است که تربیت بر اساس عطوفت و رحمت باشد. خیلی مهم است که مربی چه کسی باشد، متربی چه کسی باشد، زمان و مکان چگونه باشد. اتفاقا حکومتها وقتی میخواهند به جذب افراد بپردازند اینگونه عمل میکنند. کسی با پولی خریداری میشود او را با پول میخرند. کسی مانند زیاد بن ابیه که به پول نیاز ندارد از نقطه ضعف دیگری استفاده میکنند.
4. تربیت بر اساس حکمت[1] : برخلاف قسم سوم که اصلی نداریم یا برخلاف قسم اول و دوم که اصل را بر قاطعیت و خشونت، رحمت و مدارا میگذارد، قسم چهارم میگوید ما اصل داریم اما اصل حکمت است. یعنی تربیت باید در هالهای از حکمت[2] باشد. ذکر رب العالمین در اول سوره فضای تربیتی وارد سوره میکند. از رب العالمین فضای تربیت در سوره باز میشود و سوره تربیتی میشود.
رب به معنای السید و المربی است. ضمناً رَبَبَ با رَبَیَ دو ماده جدا هستند. رب از رَبَیَ نیست و از رَبَبَ است و حروف اصلی تربیت هم رَبَیَ است که اسم فاعلاش مربی میشود؛ در حالیکه رَبَّ یَرُبُّ صفت مشبهه دارد ولی نکته این است که خود رب معنای تربیت میدهد. به عبارت دیگر به سید رب میگویند یعنی سروری که عهدهدار تربیت است. فلذا درست است که رب از ماده رَبَیَ نیست ولی چون معنای تربیت میدهد و به معنی سید، مربی و سروری که عهدهدار تربیت است پس فضای تربیت در سوره باز میشود.
﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[3] : خدایی که مربی و سالار تربیت کننده عالمیان است. این صفات اتفاقی کنارهم چیده نشدهاند. قبل از الحمدلله، الرحمن الرحیم و بعد از الحمدلله باز الرحمن الرحیم آمده است. این همان تاکیدی است که میگوئیم اساس تربیت بر الرحمن و الرحیم است؛ آنهم دو طرف تربیت است معلوم میشود که برای تاکید است وگرنه باید صفات دیگری میآمد. بلافاصله بعد مالک یوم الدین است. چرا مالک یوم الدین مطرح میشود؟ این مالک یوم الدین بسته تربیت را کامل میکند چون میخواهد بگوید خداوند مالک روز جزا است. جزا حسابرسی و کنترل دارد و به قیامت هم که میگویند روز دین بخاطر این است که در آنجا مجازات و حسابرسی صورت میگیرد.
اینجا دو مطلب است: یکی اینکه چرا بین صفات خداوند مالک یوم الدین بیان شد و دوم اینکه چرا در اسامی قیامت دین آمده است. در قرآن اسامی قیامت با ﴿يَوْمُ التَّغَابُنِ﴾[4] ، ي﴿َوْمَ الْحِسَابِ﴾[5] ، ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾[6] و نامهای دیگر یاد میکند ولی اینجا با یوم الدین یاد میکند. روز قیامت همه چیز بر اساس حق است ﴿وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[7] . در آنجا عذاب هم است چون اگر عذاب نباشد الوزن یومئذ الحق نیست و البته بهشت هم هست و غلبه هم با بهشت است. حکمت هم باید پایهاش بر اساس گذشت و مدارا باشد و هم براساس مدارا باشد. اگر گذشت نباشد حکمت نیست و اگر محاسبه نباشد باز هم حکمت نیست. حکمت مانند پرنده دو بال میخواهد: یک بال مجازات و یک بال عفو، بخشش و رحمت.
تراث ما از این مطالب پر است؛ هم از رحمت در قیامت گفته شده و هم از عقاب گفته شده است. در یک روایتی است که تمام رحمتهای عالم در دنیا یک طرف و آن طرفاش صدبرابر است. حالا این 100 هم منظور 100 بین 99 و 101 است یا عدد تکثیر است، عدد شمارشی نیست. پس هر دو در قیامت وجود دارد و آیه اشاره به بسته رحمت و حکمت میکند. امام سجاد علیهالسلام وقتی در نماز به این آیه میرسند راوی میگوید 60مرتبه مالک یوم الدین را خواند و بعد ادامه دادند.
این چینشها کنار هم به ما میگوید: وقتی رب میآید پای تربیت را باز میکند. وقتی رحمان و رحیم میآیند یک ضلع تربیت را باز میکنند و وقتی مالک یوم الدین میآید ضلع دیگر تربیت را باز میکند. اگر دقت کنید این رویه در کل قرآن اعمال شده است لذا قرآن هم انذار دارد و در انذار خویش هم شوخی نمیکند و نمیتوانیم بگوئیم در وعیدهای الهی مصلحت در انشاء است. پس قرآن هم انذار دارد و هم بشارت دارد. در یکی از تفاسیر آمده که قرآن 80 تا بشارت دارد و 120 تا انذار دارد البته نمیدانم چقدر دقیق است. لذا شما قرآن را کتاب بهشت و عذاب نمیبینید. اینگونه هم نیست که خدای متعال قدری از انذار بگوید و بعد از رحمت بگوید یا اینکه قدری از رحمت سخن بگوید و سپس قدری از عذاب سخن بگوید بلکه مدام کلام الهی از رحمت به عذاب و بالعکس تغییر میکند[8] . در هر صورت قرآن اصل را اینگونه قرار میدهد که تربیت دارای اصل حکمت است، حکمتی که در آن هم مالک یوم الدین است و هم الرحمن الرحیم است.
بنده دیشب فکر میکردم که فاتحة الکتاب شدن حمد بیجهت نیست. حمد که اولین سوره نیست و آیات آن هم اولین آیات نازل شده نیستند. فرض کنیم قرآن به همین ترتیب زیر نظر پیامبر یا امیرالمومنین بوده است و زیر نظر غیر معصومین نبوده. پس چطور میشود که قرآن با این سوره شروع میشود، فاتحة الکتاب میشود، 2بار نازل میشود، اساس قرآن میشود، گنجی از گنجهای قرآن به حساب میآید؛ آیا همه اینها بخاطر اشتمالاش بر این نیست که بحث تربیت را مطرح میکند وگرنه رب العالمین، الحمدلله، بسم الله، الرحمن و الرحیم که در قرآن زیاد است. اینکه تربیت اصل است شاید این باعث شده که سوره حمد اولین سوره قرآن شود.
سوال یکی از حضار: برخی در تفسیر سوره حمد آوردهاند که کل قرآن در حمد است، کل حمد در بسم الله و کل بسم الله در باء بسم الله است. شاید از این جهت باشد که اولین سوره شده است.
پاسخ استاد: این مطلب روایتی از امیرالمومنین علیهالسلام است. این روایت توجیه دارد یعنی اگر همه قرآن در سوره حمد است و همه حمد در بسم الله و همه بسم الله در باء بسم الله است، خب باء بسم الله که فقط در حمد نیست و در همه سورهها باء بسم الله است. لذا این حدیث را اگر اجازه بدهید باید چند جلسهای مهماناش شویم. بنده یک مقالهای با عنوان با (امام خمینی) در تفسیر بسم الله. مرحوم ملاصدرا هم این بحث را آوردهاند. این مقاله که در مورد این حدیث و توجیهات حدیث است پیشنهاد میکنم مطالعه کنید.[9]
نکات
1. این سوره نکته سیاسی، اجتماعی و فقهی خاصی ندارد، نکته مربوط به خانواده ندارد ولی تربیت و اهمیت اصل تربیت را دارد.
2. تربیت براساس حکمت، همینطور که در زندگی فردی وجود دارد در زندگی اجتماعی و حکومتی هم وجود دارد. یعنی یک دفعه شخصی میخواهد بچهاش را تربیت کند و یک دفعه بحث تربیت توسط حاکمیت پیش میآید. در کشور ما هم اتفاق افتاده که متاسفانه بلافاصله سیاسی شده و وقتی سیاسی شود موضوع خراب میشود. حاکمیت چقدر وظیفه دارد به تربیت بپردازد و چگونه باید عمل کند. بعضی میگویند اینها از حوزه اختیارات حاکم خارج است و اگر حاکمیت ورود کند موضوع خراب میشود. اگر بپذیریم حاکمیت وظیفه دارد که به گمان ما هم وظیفه دارد همین بحث حکمت مطرح میشود. اگر ما به ادله نگاه کنیم متوجه میشویم که حاکمیت نسبت به تربیت بیوظیفه نیست. قرآن میفرماید: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ﴾[10] ، یا اینکه وقتی خود قرآن از مقاصد انبیاء ﴿وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ﴾[11] را بیان میکند آیا وظیفه حاکمیت تربیت نیست؛ یعنی بگوئیم وظیفه پیامبران تربیت است ولی وظیفه حکومت اسلامی تربیت نیست درحالیکه حاکمیت دنبال مقاصد پیامبر است.
بلی شاید بگوئید اگر حاکمیت در یک مقطعی به این بحث ورود کند مفسده دارد که در مورد این هم باید بحث و گفتگو شود.
3. از دیر زمان بحث عذابهای الهی در دنیا و آخرت مطرح بوده. در دنیا حدود الهی – تعزیرات – در نصوص دینی به عنوان رحمت مطرح شده است، هم رحمت اجتماعی و هم رحمت فردی. روایت داریم که اجرای یک حد از 40 روز باران نافعتر است یعنی حدود الهی رحمت اجتماعی است؛ برای خود فرد هم همینطور است. قصه ماعز بن مالک را شنیدهاید که آمد خدمت پیامبر و عرض کرد یا رسولالله طهّرنی مرا طاهر کن، نمیگفتند مرا عذاب کن بلکه میگفتند پاک کن یعنی عذابهای دنیوی باز مصداقی از تربیت است. نکته دیگر اینکه بحث عذاب در آخرت است. شاعر میگوید:
گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود من در عجبم که در کجا خواهد بود
هر جا که توئی عذاب هرگز نبود آنجا که تو نیستی کجا خواهد بود
حالا این شعر است و ارزش حساب باز کردن ندارد ولی ما این ادبیات را در کلام معصومین هم میبینیم مثل این دعا إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّهَ فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ [12] . این دعا با مالک یوم الدین چگونه جمع میشود. امام سجاد علیهالسلام میفرماید: خدایا اگر منِ بنده را داخل آتش بکنی این جز شادی ابلیس چیزی ندارد و اگر داخل بهشت بکنی پیامبر شاد میشود و بنده هم یقین دارم که تو شادی پیامبر را بر شادی ابلیس ترجیح میدهی.
با مطرح کردن همین عبارت هم از یک شبهه پاسخ میدهیم و هم اصل حکمت زیر سوال میرود. این شبه برهان است. در دعا شبه برهان زیاد داریم یعنی برهان نما است و مطلوب هم است ولی ناجح نیست.
سوالات
سوال 1: استاد خودتان فرمودید امر بمعروف و نهی از منکر در دولتها مفهوم تربیتی است، یعنی ضرب و زندان و شکنجه هست ولی دولتها خیلی محکم میزنند.
پاسخ: بحث دولتها خیلی مطلب است یعنی خیلی کارها را باید انجام دهند سپس به ضرب و زندان برسند. امر بمعروف و نهی از منکر بستگی دارد که چه کسی امر کند، چه کسی را امر کند، چگونه امر کند که همه اینها مهم است. نقل است که خلیفه دوم بالای دیوار خانه ای رفت، صاحب خانه گفت بنده موسیقی گوش میدهم اشتباه میکنم ولی شما به چه اجازهای بالای دیوار بنده رفتهای و خودتان را وسط حیاط بنده انداختی؟
سوال 2: تقدیم سوره حمد بخاطر هدایت بشر نیست که اول آمده است؟
پاسخ: تربیت همان هدایت است و جدای از هم نیستند. یعنی تربیت اساس هدایت است و تا تربیت درست نباشد هدایتی نیست و این دو از همدیگر جدا نیستند.
سوال 3: استاد فرمودید یک وظیفه حکومت تربیت است و به یزکیهم و یعلمهم استناد کردید، پس حکومت ها چگونه نباید در مورد تربیت وظیفه داشته باشند. حضرت امیر علیهالسلام در نهجالبلاغه آوردهاند: من شما را به سوی حق میکشانم.
پاسخ: بلی فرمایش شما درست ولی بنده از قرآن خارج نشدم و به خود قرآن استناد کردم.
سوال 4: این روش 3 و 4 ملاک و اعتبارش مشخص نشد و هر دو اقتضا را دارند.
پاسخ: یکجا اصل بر خشونت است و جای دیگر عطوفت است. در نظر سوم روی ریشه نرفته است ولی در نظر چهارم ریشه را پیدا کرده است و این حکمت و مصلحت است. حال این حکمت و مصلحت ممکن است جایی که خشونت است رحمت هم باشد.