99/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: انقلاب نسبت / کلام شیخ انصاری ره/
انقلاب نسبت ادامه نقل کلام شیخ ره
قال الامام امیرالمومنین علیه السلام: «لیس شیء من الجسد الا یشکو ذرب اللسان».
به مناسبت بحث های روز شنبه این حدیث را انتخاب کردم تا تذکر برای خودم و شما باشد؛ همچنین برخی حوادث در این دو هفته اتفاق افتاد که باعث شد این حدیث را مطرح کنم. هیچ جایی از بدن انسان نیست مگر اینکه از نیش و تندی زبان شاکی است. واژه «ذرب» به معنای نیش و تندی است.
راجع به بحث کنترل زبان زیاد صحبت کرده ایم و در تراث اسلامی نیز زیاد مطرح شده است ولی آن قدر این بحث مورد ابتلا است که هرچقدر هم تذکر داده شود جا دارد. آیا این حدیث یک بیان سنبلیک و تشبیه غیر محسوس به محسوس است یا بیان واقع میباشد؟ آیا واقعاً سایر اعضای بدن شکایت میکنند؟ خب هم شاکی باید شعور داشته باشد و هم آنچه از آن شکایت میشود شعور داشته باشد لذا نمیتوان از دیوار شکایت کرد. اما نباید استبعاد کرد که یک نوع شعور در همه هستی و اعضای بدن وجود دارد چنانچه از متون دینی استفاده میشود :«الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد ارجلهم...» بنابراین نیاز به استبعاد یا نعوذ بالله جایی برای انکار نیست زیرا ما به همه جهات هستی آگاه نیستیم. بله در بعضی موارد شاید بتوان گفت اما بعید نیست؛ قرن میفرماید :﴿یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض﴾[1] این ها نیازی به توجیه ندارند اما اگر بگوییم این حدیث یک بیان سنبلیک است کنایه از اینکه زبان کلید رسیدن به شهر خوبی ها یا کجی ها است؛ حضرت میخواهند اهمیت زبان را در رستگاری یا بیچارگی انسان بیان کنند.
نکته دیگر اینکه چرا زبان این جایگاه را پیدا کرده است؟ در سال های گذشته گاهی عرض کرده ایم گناهان زبان خرج ندارد، ترس ندارد، جا برای توجیه دارد گاهی زشتی خود را از دست میدهد و اینجاست که ایمان انسان به خطر میافتد. ما حوزویان نباید از شرب خمر، عمل منافی عفت و... بترسیم اما آیا نسبت به گناهان زبان نیز اینگونه است؟ آیا نزد طلاب گناهان زبان نیز مانند شرب خمر، دزدی و قتل نفس محترمه است؟ اگر کسی را غیبت میکنید میگویید غیبت او واجب است چون مخالف ما است مگر ما میزان الصحۀ هستیم؟ برخی گویا جای خدا نشسته اند و حق مطلق شده اند، گاهی درس اخلاق هم میگویند ولی به دلیل خود محور پنداری درحق میگویند فلانی در راه ما نیست و هر کس در راه ما نیست در راه باطل است و غیبت او جائز میباشد و هلکوا من حیث لا یعلمون و دیگران را نیز به هلاکت میکشانند. اگر در اینگونه مسائل برای عوام، امید بخشش باشد برای خواص این طور نیست و خدای متعال چنین اشخاصی را سخت میبخشد؛ ما بخیل نیستیم انشالله خدا بیامرزد اما نباید ریسک کرد.
در جلسه ای که بنده در یکی از دانشگاه ها سخنران بودم در مورد تبصره 2 ماده14 قانون آیین دادرسی کیفری راجع به بحث ضمان عدم نفع و ضمان در خسارات معنوی، سه نفر بودیم یک خانم از تهران و یکی از طلاب در دانشگاه و بنده؛ آن خانم که تخصص او در رشته جامعه شناسی بود وارد بحث های فقهی میشد همین طور آن فاضل حوزوی دانشگاهی نیز بی حساب و بی کتاب به بحث های فقهی حمله میکرد به حدی که بنده که حوصله ام کم نیست، ناراحت شدم. باز یک شب صحبتی را گوش میکردم از یک فرد مشهور راجع به قرآن و پیامبر ص که از قرآن تعبیر به خشیت نامه و خوف نامه میکرد و پیامبر ص را شخصیتی اقتدار گرا یا شاید خشن بیان میکرد.
خب یکبار یک نفر رسماً از دین خارج میشود و انتقاد میکند اما گاهی بسم الله میگوید از پیامبر میگوید ولی همه چیز هم میگوید، ما نمیخواهیم کسی را تفسیق کنیم ولی میگوییم کار اشتباه است؛ این زبان راحت میچرخد اما فردا چگونه پاسخ خواهیم داد؟
باز شخصی یکسری مسائل را مطرح کرد که فی نفسه مشکوک است [نمی گویم دروغ] یک آقایی از قول فلان شخص نقل میکند که کرامتی از فلانی صادر شده است؛ فرض کنیم چنین اتفاقی رخ داده است اما آیا مجاز هستیم در هر جایی نقل کنیم؟ بنده نمیگویم اعجاز تراشی یا کرامت تراشی شده است و کرامات افراد را انکار نمیکنم اما بسط ناموجه داده شده است. آیا فردا میتوان در این دنیای امواج ضلال از کرامات ائمه ع و انبیاء ع دفاع نمود؟ میگویند این هم مثل آن است که گفتند و چقدر هم لطمه زدند. بدین خاطر است که گفته شده کرامات باید به حد تواتر یا استفاضه برسد تا بتوان آن ها را نقل کرد. بنده با چشم خودم بعضی کرامات را از افراد دیده ام و در جمع هایی که ظرفیت آن را دارند نقل نموده ام. اما به طور کلی باید گفت ما مسئول برداشت ها و سواستفاده از حرف های خود هستیم.
بله گاهی یک مطلب اساسی با مقدمه چینی و خیلی آرام و متین گفته میشود مثلاً از ولایت الهی شروع میکنید و اینکه چه قدرتی به انسان میدهد و حالا یک مثال هم زده میشود نه اینکه با خبرواحد باشد حتی اگر راوی ثقه باشد مگر خبر ثقه در هر امری حجت است.
قدری طولانی شد ولی باید از حوادث درس گرفت و بدانیم که در محضر الهی هستیم؛ جمله هایی که میگوییم نباید گناه باشد، باید مواظب برداشت دیگران و سواستفاده آن ها باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
در بحث انقلاب نسبت کلام شیخ نقل شد، بر ما اشکال شده است که شما بر کلمات نائینی اشکال گرفتید که چرا بین مخصص متصل و منفصل فرق نگذاشته است و به آقای خوئی گفتید اگر یک عام با مخصص متصل و منفصل بیاید، از محل بحث خارج است چون در محل بحث باید حداقل سه طرف از ادله باشد خب چرا این اشکال را بر شیخ نگرفتید؟ پاسخ: مگر ما به نقد کلام شیخ هم پرداخیتم؟ کلام ایشان صرفاً نقل شد.
پرسش دیگر اینکه: معنای متحده در کلام شیخ چیست؟ پاسخ: گاهی اوقات همه ادله با هم نسبت عموم و خصوص من وجه دارند و آنجا که یک عام و چند مخصص هم بیاید، متحد هستند.
اما در فرض دوم از کلام شیخ یعنی جایی که نسبت متعارض ها متفاوت باشد، یک عام و یک خاص و بعد عام و خاص من وجه نسبت به آن عام آمده باشد مانند اکرم العلماء، لا تکرم فساق العلماء، یستحب اکرام العدول که «عدول» با «علما» نسبت عموم و خصوص من وجه دارد؛ در این فرض دو کار میتوان کرد: یکی اینکه این ادله را کنار هم قرار دهیم و دیگری اینکه هرکدام نص یا اظهر است را بر ظاهر مقدم کنیم مانند لاتکرم فساقهم که اظهر از اکرم العلماء است و خروجی آن ها میشود «اکرم العلماء العدول» و در نتیجه نسبت آن با دلیل سوم به عموم و خصوص مطلق تبدیل میگردد. زیرا وجوب اکرام مخصوص عالمان عادل است و استحباب اکرام عادلان نیز عالم و غیر عالم را میگیرد و عالم فاسق نیز بی نصیب میماند.
خب از شیخ سوال میشود: روی چه قانونی ابتدا عام را تخصیص زده و بعد نسبت سنجی میکنید؟ ایشان در پاسخ میفرماید: اگر این کار را نکنیم باید بعضی از ادله را کنار بگذاریم یا نص را یعنی یستحب اکرام العدول یا ظاهر را یعنی اکرم العلماء.
اگر هم با فرض تعدد نسبت، انقلاب اتفاق نیوفتاد هم همان قواعد تعارض جاری میشود. ما متعرض ادامه کلام شیخ نمیشویم برخی نسخه ها «تنقلب» و برخی دیگر «لاتنقلب» دارند ولی به هر صورت باید شیخ را از تفصیل دهندگان شمرد.