99/09/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: انقلاب نسبت / بیان مسئله/
مبحث هشتم پذیرش یا عدم پذیرش انقلاب نسبت
چند پرسش راجع به درس های گذشته مطرح شده است.
پرسش اول: آیا دلالت التزامی از یک دلیل به تبع دلالت مطابقی، مشمول دلیل حجیت میشود یا دلیل حجیت آن را استقلالاً میگیرد؟ شاید مقصود پرسشگر این باشد که اگر تبعی است با ساقط شدن مطابقی، التزامی نیز ساقط میشود و اگر استقلالی باشد اینگونه نیست. همچنین شما تعریف تعارض را چه میدانید؟ آیا تکاذب را در تعریف میآورید یا خیر؟ باز پرسشگر میخواهد بگوید اگر تکاذب را در تعریف آوردید باید فاتحه دلالت التزامی را بخوانید مثلاً نائینی در تعریف، تکاذب را نمیآورد لذا قائل به سقوط نیست.[این نقل از نائینی را ما مراجعه نکردیم]
پاسخ: این سوال خوبی است لکن مربوط به ابتدای بحث است و ما این مباحث را پشت سر گذاشتیم. اما تأمل در صحبت های گذشته ما نشان میدهد دلالت التزامی بدون شک در اصل تحقق خود تابع مطابقی است و اگر دلیل حجیت یک روایت را اعتبار نکند مدلول التزامی آن ثابت نمیشود. اثباتاً هم اینگونه است اما بحث بر سر این است اگر دو دلیل تعارض کردند و تمام ارکان حجیت را داشتند اینجا آخوند و نائینی میگویند وجهی برای سقوط دلالت التزامی نیست. یا اینکه تعریف تعارض را چه بدانیم کار ما را عوض نمیکند زیرا ممکن است کسی تعارض را به تکاذب تعریف کند اما تکاذب را در مقدار ناهسویی معنا کند نه مقداری که دو دلیل با یکدیگر همسو هستند.
پرسش دوم: دلیل حجیت خبر واحد بنای عقلا است؛ شما از نظر تئوری گفتید که باید به نظر معتبِر توجه کرد اما تطبیق ندادید.
پاسخ: تطبیق هم دادیم اولاً بحث تنها در تعارض دو خبر نیست تا دلیل حجیت فقط بنای عقلا باشد بلکه تعارض دو بینه، دو اقرار، دو ید و... هم محل بحث هستند و گفتیم معتبِر میتواند حدود تعارض را تعیین کند و مثلاً بگوید متعارضین به طور کلی حذف شوند؛ این از نظر تئوری اما تطبیق هم اینکه اگر بیانی از طرف قانونگذار نیامد، اقتضای تعارض، ترجیح نظر آخوند است.
پرسش سوم: آخوند و نائینی هر دو پشتیبان حجیت خبر واحد را سیره عقلا میدانند پس چگونه دو برداشت متفاوت میکنند؟
پاسخ: اولاً بحث فقط در دو خبر نیست و دو بینه و... را نیز شامل میشود ثانیاً مگر اولین بار است که بنای عقلا را مختلف بیان میکنند؛ در اواخر فقه و عرف به این بحث پرداخته ایم. همچنین این آقایان حجیت خبر را به بنای عقلا میدانند اما اینکه بعد از تعارض حکم آن چیست را از طریق بنای عقلا حل نمیکنند.
پرسش چهارم: آیا میتوان گفت وقتی دلیل اصلی حجیت خبرواحد سیره عقلا است پس باید در حدود و احکام آن نیز به سیره عقلا رجوع کرد؟ ظاهراً عقلا انفکاک را قبول ندارند.
پاسخ: لازم نیست وقتی دلیل اعتبار اماره، بنای عقلا است در حدود و احکام نیز بنای عقلا معیار باشد بله عقلا و قانونگذار میتوانند دخال کنند اما الزامی ندارد لذا پای عقل ابزاری به میان میآید و به نظر ما استدلال مرحوم آخوند نیز یک نوع استفاده از عقل ابزاری است و عرف نیز این عقل ابزاری را تخطئه نمیکند زیرا همین فقها و اصولیون که انفکاک را پذیرفته اند نیز از عرف هستند.
پرسش پنجم: منظور شما از بیان خاص در انتهای برگه ص1770 چیست؟
پاسخ: منظور ما بیان از جانب معتبِر است و عقلا هم تابع او هستند.
پرسش ششم: شما گفتید حضور عقلا زمینه ی واسعی در مسأله دارد؛ آیا این بدین خاطر است که سیره عقلا پشتیبان حجیت متعارضین است یا اگر سیره عقلا هم پشتیبان نبود این حرف را میزدید؟
پاسخ: اگر هم سیره عقلا پشتیبان نبود باز هم این بحث ها میآید مانند جایی که قانونگذار خود یک حجتِ تعبدی بیاورد در اینجا نیز در عین حال بحث سیره عقلا مطرح است.
امام ع فرمودند: اسئلوا رحمکم الله فانه توجر اربعۀ السائل و المجیب و المستمع و المحب لهم. خیلی عجیب است کسی که آن ها را دوست دارد هم پاداش میگیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم
مبحث هشتم پذیرش یا عدم پذیرش انقلاب نسبت
گاهی اوقات که دو دلیل با یکدیگر تعارض میکنند، دو طرف بیشتر وجود ندارد؛ توجه شود که منظور ما تنها تعارض مستقر نیست و تعارض بدوی و جایی که جمع عرفی ممکن باشد مانند عام و خاص نیز داخل در بحث هستند. حال گاهی ممکن است در تعارض بیشتر از دو طرف نباشد اگرچه سه دلیل وجود داشته باشد مانند اینکه قرآن میگوید به عقد ها وفا کنید و روایات نیز همین مطلب را بیان میکنند و در طرف دیگر روایتی میگوید اگر عقدی حرام را حلال کند و حلال را حرام کند به آن عمل نکنید؛ در اینجا سه دلیل وجود دارد اما تعارض دو طرف دارد. اگر چنین وضعیتی باشد دیگر بحث انقلاب نسبت نمیآید و باید بیش از دو طرف در تعارض باشد ما موردی را در باب عبادات سراغ داریم که 16 طرف وجود دارد یا در بحث ولایت اهل بیت ع که یک بحث معارفی است 10 طرف هست. حال وقتی بیش از دو طرف در تعارض بود گاهی ادله یکدیگر را تفسیر میکنند مانند من جاء بالحسنۀ فله عشر امثالها و من جاء بالسیئۀ فلا یجزی الا مثلها و در جای دیگر آمده است انما یتقبل الله من المتقین. اینها همدیگر را تفسیر میکنند و این تفسیر همان نظام حلقوی است که ما میگوییم. این صورت نیز محل بحث ما نیست.
آخرین نکته در بیان موضوع هم اینکه گاهی چند دلیل و بیشتر از دو طرف با یکدیگر تعارض میکنند و نظام تفسیری هم ندارند اما حکم دو طرف را دارند مانند جایی که بگوید اکرم العلما و بعد بگوید لاتکرم زیدالعالم و جای دیگر لا تکرم بکرالعالم و... این ها هم مثل دو دلیل هستند.
پس محل بحث کجاست؟ بحث در جایی است که تعارض بیش از دو طرف [نه دو دلیل] دارد و تفسیری هم نیست و هر طرف نسبت خاصی را رقم میزند. ما یک مثال فرضی و یک مثال متخذ از روایات نیز آورده ایم. انصافاً این بحث مثال زیاد دارد و در غیر فقه مانند بحث های معارفی مثل ولایت اهل بیت ع و خلقت انسان و... کاربرد دارد و در عین حال همانگونه که نراقی میگوید، بحث مشکلی است.
یکی از فضلای حوزه[لطف الله اشراقی] کتابی نوشته اند تحت عنوان انقلاب النسبۀ و الجمع العرفی البته این پایان نامه ایشان بوده و بعداً به شکل کتاب درآمده است. چون ایشان وقت ویژه ای در این مسأله گذاشته اند و ما نیز میخواهیم از کار های معاصرین استفاده کنیم لذا برای مطالعه مفید است.