99/09/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: پاسخ به پرسش پنجم
بحث در روایاتی با این مفاد بود که اهل بیت ع تقیه را کنار گذاشته اند و این پرسش مطرح شد که چطور میتوان بین این روایات و روایاتی که میگوید در وقت تعارض موافق عامه را کنار بگذارید و به مخالف با آن ها اخذ کنید؛ جمع نمود؟ در خود این دسته از روایات، تعارض و ناهمسویی نبود اگر هم فرض کنیم ائمه ع چنین کار هایی انجام نمیدادند پس چرا فقها اینگونه عمل میکردند؟
روایت هشتم بیان شد؛ در این روایت امام ع فرمودند: در تحریم مسکر تقیه نکنید (نه در بیان حکم الهی و نه در عمل) همچنین بر خفین مسح نکنید و در بلند گفتن بسم الله که شعار شیعه بود نیز تقیه نیست. آیا این مطالب با فضای تقیه قابل جمع هستند؟
واقعاً این افراد با دین خدا چه کردند! در موردتحریم مسکر برخی از فقیه نما های عامه میگفتند تنها شراب انگور حرام است و شراب از جو و... اشکالی ندارد در حالی که روایات ما بیان کردند شراب جو نیز خمر است لکن استصغره الناس [وسائل الشیعه ج25 ابواب اشربه محرمه باب 28 ص365] یا گفتند آن مقداری حرام است که موجب بد مستی شود نه اینکه مقدار کم آن هم حرام باشد[شاید هم بعضی گفته باشند اگر خلیفه بنوشد اشکالی ندارد البته بنده این مطلب را ندیده ام ولی برخی مشابهات آن هست که برای خلفاء استثنا قائل میشدند] حتی حدیث «ما أسکر کثیره فقلیله حرام» را نیز توجیه کردند در حالی که هر انسان آشنای با زبان عربی اینگونه معنا میکند: هر چیزی که مقدار زیاد آن مست میکند، مقدار کم آن نیز حرام است. اما آن ها که این روایت را از پیامبر ص نیز داشتند ضمیر «قلیله» را به کثیر برگرداند تا معنا این شود: هر چه زیاد آن حرام است قلیل از آن کثیر هم حرام است و در نتیجه اگر به مرز زیاد بودن نرسد دیگر حرام نیست.[در این رابطه به پاورقی ص16 فقه و عرف مراجعه کنید] حال با وجود اینکه خلفا و کارگزاران آن ها به خصوص بنی العباس بسیار دنبال مسکر بودند، امام ع میفرمایند تقیه نکنید.
این روایت از نظر سندی مشکل دارد زیرا مرحوم نوری از دعائم آن را نقل میکند و به همین خاطر شیخ حرّ نیز این روایت را در وسائل نیاورده است.
مطلب دیگری که عجیب مینماید مخالفت اهل بیت ع با قضیه عصبه یا همان تعصیب است. در میان عامه یک تفکری بود که میگفت بستگان طبقه دوم میت از طرف پدر ارث میبرند اما زن ارث نمیبرد البته ارث دختر در قرآن آمده است و اگر ورثه ی دیگری نباشد بقیه اموال نیز به او میرسد یعنی نصف اموال بالفرض و بقیه بالرد. اما اهل سنت به خاطر همین تفکر قائل به ارث بردن عباس عموی پیامبر ص شدند و این قضیه به خصوص برای بنی العباس حساسیت خاصی داشت لکن ائمه ع به صراحت فرمودند: المال للأقرب و العصبۀ فی فیه التراب. مال به اقرب میرسد که در این مثال همان دختر است و در دهان عصبه باید خاک پاشید. البته این تعبیر تند از ائمه ع با ملاحظه فضا و شرایطی که در آن زمان حاکم بوده است، طبیعی میباشد لذا اشکال نکنید چرا ائمه ع اینگونه سخن گفتند یا اینکه نقل به معنا شده است.
جناب شیخ حر در ج26 وسائل در موجبات ارث باب 8 یک بابی را به همین مطلب اختصاص داده است که ما یک مورد آن را نقل کردیم. در مورد مسأله عول چون به چیز روشنی نرسیدیم به آن اشاره نکردیم و این عدم اشاره به خاطر غفلت ما نبوده است.
به هرحال تعداد این روایات هر چقدر که باشد باید برای آن ها چاره ای اندیشید زیرا در آن ها زمینه تقیه بوده اما ائمه ع تقیه نکردند؛ نکند فقها در عمل به مقبوله عمر بن حنظله دچار اشتباه شده اند و این روایات با مقبوله در تعارض بوده است؟ پس از تحقیق این مسأله، مبحث ششم از مباحث تعارض ادله به پایان میرسد تا وارد مبحث هفتم یعنی تعارض ادله و نفی ثالث گردیم. کفایه این مبحث را در هر حد دو خط آورده است. بحث در این است که اگر دو روایت با یکدیگر تعارض داشتند آیا برای نفی ثالث صلاحیت دارند؟یک روایت میگوید نماز جمعه حرام است و دیگری میگوید واجب و هر دو در عدم استحباب، کراهت و اباحه بالمعنی الاخص مشترک هستند آیا با استناد به این دو روایت میتوان فتوا به عدم استحباب و... داد؟ یا مثلاً زید میگوید الف اعلم است و عمرو میگوید ب اعلم است و یک مرجع ج نیز وجود دارد؛ آیا اعلم نبودن ج با این دو اظهار نظر ثابت میشود؟ نائینی، عراقی، خوئی و صدر متعرض این بحث شده اند انشالله قبل از درس مطالعه کنید تا موقع درس بین تتبع خودتان و تتبع ما مقارنه نمایید.
دیروز اشاره شد خلیفه دوم مخالف متعه حج بوده و قضیه ای در این باره نقل کردیم؛ یکی از دوستان زحمت کشیدند و مصدر آن را پیدا کردند مسند احمد بن حنبل ج1 ص81. در آنجا آمده است شخصی به متعه در حج فتوا میداد اما دیگری به او گفت این کار را نکن مگر نمیدانی خلیفه در این مناسک چه میگوید؛ سپس آن شخص عمر را دید و از او در این رابطه سوال نمود فقال عمر: قد علمتُ ان النبی قد فعل و اصحابه[ آقایان با انصاف اهل سنت درباره این حرف چه جوابی دارید؟] ولکنی کرهتُ. یعنی من خوشم نمیآید افراد، سرپناهی برای خود درست کنند و با همسران خود عروسی[مقاربت] راه بیندازند و بعد به حج بیایند در حالی که قطرات آب از آن ها میچکد.
خب این سطح درک آن شخص بوده است مگر منافات دارد انسان در هر باکسی از زندگی خود به فعالیت مربوط به آن بپردازد؟ انسان به خوراک پوشاک مقاربت با همسر و... احتیاج دارد. از این هم بگذریم اگر رسول الله ص آن را انجام میدادند شما چه کاره هستی؟ آیا حق قانون گذاری داری؟ مگر تشریع حق خداوند نیست«ان الحکم الا لله» این توحید در تشریع را اهل سنت هم قبول دارند بعد شما میگویی من خوشم نمیآید!
اگر هم بگوییم او حق قانون گذاری داشته پس باید این حق را برای بقیه نیز قائل شد و دلیلی ندارد که مخصوص او باشد و مثل معاویه و خالد بن ولید و... نیز میتوانند هر چه دوست دارند بگویند. مخاطب ما در این مطالب، اهل انصاف هستند زیرا باید حقیقت روشن گردد بدون اینکه به مقدسات یکدیگر تعرض شود.
اما تحقیق مسأله: نباید فراموش کرد که این روایاتی که نقل کردیم و غیر آن ها نمیتوانند این مطلب را نفی کنند که اهل بیت ع تقیه مینمودند و در مواردی نه از روی جدّ و نه به قصد بیان حکم الله الواقعی سخن میگفتند. این مطلب مورد تسالم همه علما است و مقبوله عمر بن حنظله نیز همین را میرساند و نمیتوان در آن خدشه کرد. بله ممکن است از این روایات استفاده شود که یک گشایش هایی نیز برای اهل بیت ع بوده است و آن خفقان بسیار زیاد که گاهی تبلیغ میشود را باید تعدیل نمود.
برخی مطالب نیز که در روایات آمد مانند اینکه ابویوسف به خلیفه گفت اجازه میدهی از او در مورد مسائلی بپرسم که دست او خالی است یا نقل است که ابو حنیفه در نماز یک چشم خود را باز میگذاشت و دیگری را میبست ووقتی از او پرسیدند چرا این کار را میکنی؟ گفت: چون نمیدانم جعفر بن محمد(ع) چشم خود را باز میگذارد یا میبندد لذا من این کار را میکنم تا با او مخالفت کرده باشم. این مطالب معلوم نیست واقعیت داشته باشد البته قصد ما دفاع از آن اشخاص نیست بلکه آن ها بزرگترین خبط را داشتند که در مقابل مدرسه اهل بیت ع ایستادند اما این گونه مخالفت ها جای تردید دارد.
به هر حال باید راجع به این روایات فکری کرد. انشالله روز شنبه متعرض سازکار های حل مشکل خواهیم شد.