99/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث تقیه و شبه تقیه
قال الامام أبو محمدالحسن العسکری علیه السلام: قلب الأحمق فی فمه و فم الحکیم فی قلبه.[1]
از امام حسن عسکری ع با وجود فشاری که از ناحیه حکومت بر ایشان بوده، آثار مختلفی رسیده است که با در نظر گرفتن عمر کوتاه ایشان و حصر و حبسی که در آن بودند، صدور این مقدار از تراث شبه معجزه است. در میان تراث ایشان برخی هنرنمایی ها دیده میشود که علی رغم متن کوتاه، محتوایی بلند بیان شده است. در این حدیث امام عسکری ع دست به تشبیه معقول به محسوس زده اند و قلب و دهان انسان را به عنوان دو ظرفی در نظر گرفته اند که هرکدام مظروفی دارد. ایشان میفرمایند: انسان های بی خرد و غیر عاقل و غیر حکیم، قلب آن ها که مظهر تأمل و تفکر است در دهان آن ها قرار دارد؛ به زبان ساده تر آن ها اسیر دهان خود شده اند و بدون استفاده از قلب خود سخن میگویند اما شخص حکیم این چنین نیست و هر مطلبی را که میخواهد بگوید یا بنویسد ابتدا بر قلب خود عرضه میکند یعنی روی آن تفکر میکند.
پس دو نوع انسان وجود دارد: یکی آن هایی که اول حرف میزنند یا دست به قلم میشوند و بعد فکر میکنند این ها انسان های بی خرد هستند و دوم انسان های حکیمی که بعد از فکر کردن سخن میگویند.
این حدیث برای برخی از اقشار جامعه اهمیت بیشتری دارد، کسانی که مسئولیتی برعهده شان است گاهی انسان میبیند که مسئولین تصمیمی میگیرند و کاملاً محسوس است تأملی روی آن تصمیم نشده است و چه خسارت های بزرگی که وارد نمیکنند. همچنین تأمل گاهی تنها به فکر شخصی انسان نیست بلکه به مشورت گرفتن از متخصصین است. روحانیت نیز مخاطب این حدیث هستند گاهی در طول تاریخ برخی سخن های نسنجیده یا سنجیده شده با فکر علیل آسیب هایی وارد ساخته و باعث شده بدون نیاز به دشمن خارجی، از درون خود ضربه ببینیم.
یک بار شخصی که خطبه نماز جمعه برعهده او بود در میان صحبت هایش در خطبه این مطلب را گفت که این سخنی که میگویم وقتی در ماشین در راه آمدن بودم به ذهنم رسید. خب چرا انسان باید اینگونه باشد؟ بله ممکن است گفته شود اگر انسان بخواهد این نکته را رعایت کرده و روی تمام سخنانش تفکر کند، حرف زدن او بسیار کم میشود؛ ما میگوییم چه اشکالی دارد؟ مگر نگفتند انسان عاقل کم حرف هستند خب این یعنی انسان های احمق زیاد حرف میزنند. چرا باید یک انسان زیاد کتاب بنویسد؟ بلکه چند اثر فاخر که برای دین و دانش مفید باشد کافی است. انشالله که ما مصداق بند دوم حدیث قرار بگیریم.
قبل از درس یک کلیپی را به بنده نشان دادند که در یک برنامه پرسیدند برخی انسان های کافر مانند ادیسون در قیامت چه جایگاهی دارند؟ شخص پاسخگو در جواب گفت جای او جهنم است اما مکانی به او میدهند مانند سوئیت شخصی که در آن عذاب نبیند.
خب ما به پاسخگوی محترم میگوییم چه ضرورتی دارد در برنامه زنده جواب دهید؟ چه کسی گفته است این ها عذاب میبینند؟ اهل عذاب کسانی هستند که حق را میشناسند و اهل عناد میباشند مگر در قرآن نیامده « ان الله لا یضیع اجر المحسنین» هر کسی که احسانی کند هرچند کافر باشد، اجر آن را میبیند. این برای ثبوت مطلب ولی باید ادله را دید و آن ها را سنجید. علاوه بر این ها ما مسئول برداشت دیگران از سخنان خود نیز هستیم و نباید بگذاریم سواستفاده کنند بله دروغ گفتن جایز نیست اما هر حرف صحیحی را در هر شرایطی نمیگویند.
صحبت در ارتباط با روایات اقتدا به مخالفان بود که آن ها را حمل بر بیان مداراتی از امام ع بکنیم نه اینکه یک قضیه حقیقیه فرازمان و فرامکان باشند. برای اینکه به برخی از فتاوا و روایات نیز گریزی زده باشیم، متعرض کلام صاحب عروه میشویم. ایشان یکی از شرایط امام جماعت را ایمان میداند و ایمان در زبان فقها به معنای تشیع دوازده امامی است. آقای خوئی حاشیه زده است «بلاخلاف و لا اشکال» که واقعاً همین طور است و بعد اشاره به برخی روایات مینماید مانند صحیح زراره که از امام ع پرسید: عن الصلاۀ خلف المخالفین فقال ما هم عندی الا بمنزلۀ الجُدُر. یعنی به منزله دیوار هسند و نمیتوان به دیوار اقتدا کرد. روایت دیگر از جناب برقی در نامه ای به حضرت جواد ع: أتجوز الصلاۀ خلف من وقف علی أبیک و جدک؟ (یعنی امامت پدر شما را پذیرفته و بر شما واقف شده و امامت خود شما را نپذیرفته یا اینکه امامت جدّ شما را پذیرفته و بر ایشان وقف کرده که این ها همان واقفیه معروف هستند؛ البته احتمال دارد مراد این باشد که امامت پدر یا جدّ شما را نپذیرفته است که این احتمال ضعیف است) حضرت فرمودند: لا تصلّ ورائه.
روایت دیگر از اسماعیل جعفی با سند معتبر از ابوجعفر ع: رجلٌ یحب امیرالمؤمنین و لا یتبرأ من عدوّه فقال هذا مخلّطٌ و هو عدوٌ فلا تصلّ خلفه و لا کرامۀ(دقیقاً مراد از لا کرامۀ را نمیدانیم شاید مقصود این است که آش دهن سوزی نیست) الا ان تتقیه. مگر اینکه تقیه کرده باشد.
در این روایات ائمه ع از نماز پشت سر آن ها نهی کرده اند حال باید این روایات را در کنار روایاتی گذاشت که نماز پشت سر آن ها را به نماز پشت سر رسول الله ص تشبیه کرده بود. یک توجیه این است که این دسته را حمل بر مدارات بشود و نتوان گفت ائمه ع به صدد بیان واقع بودند و الان هم اگر آن فضا پیش بیاید باز هم همان حکم بر میگردد ولی در غیر این صورت اصل بر حرمت است. البته در روایت آخر، تقیه مطرح شد لکن ما چیزی فراتر مطرح کردیم و آن همزیستی و مدارات با مخالفان که یا باید داخل تقیه شونپد یا آن را نیز به تقیه اضافه کرد.
آن چه تاکنون بیان شد، نظر اصول فقهی ما بود وگرنه اگر بخواهیم فتوا دهیم ممکن است تغییراتی در نظرمان بوجود آید. این بدین معنا نیست که به نظری رسیده باشیم و آن را در رساله ننویسیم چنانکه برخی میگفتند آقایان نجف به طهارت اهل کتاب رسیده بودند اما در رساله نمینوشتند؛ این کار هیچ دفاعی ندارد.
آخرین وجه برای صدور برخی روایات « استفاده از معتقَدات و التزامات عامه» است. یعنی گاهی ائمه ع از معتقد آن ها استفاده کرده و مطلبی را میفرمودند. این وجه با پاسخ بر اساس مذهب سائل تفاوت دارد بلکه مثل قانون الزام است و مطلبی را میفرمودند که حکم الله الواقعی نیست یا واقعیت ندارد اما چون مصلحتی در آن بود و عامه معتقد بودند، آن را بیان مینمودند.