99/08/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث تقیه و مخالفۀ العامۀ
ابتدا به پاسخ از چند پرسش پرداخته و بعد بحث خود را ادامه میدهیم.
پرسش اول: شما کلام صاحب حدائق را ثبوتاً پذیرفتید اما ما هنوز در آن اشکال داریم زیرا اگر صرفاً ایجاد اختلاف در میان شیعیان مقصود باشد این باعث تخریب تراث میشود هرچند موارد القای خلاف اندک باشد اما احتمال آن در همه ی روایات میآید.
پاسخ: این مطلب در همهجا نمیآید مثلاً در جایی که روایتِ معارض وجود ندارد یا معارض معتبر نیست یا اینکه معارض معتبر هست اما سنجه هایی جلوتر از احتمال تقیه وجود دارد مانند موافقت قرآن یا افقه بودن راوی؛ آیا در این صورت ها باز هم تراث آسیب میبینند؟ تمام حرف صاحب حدائق این است که برای حمل یک روایت بر تقیه لازم نیست موافقی از عامه پیدا شود و ممکن است صرفاً ایجاد اختلاف مقصود بوده باشد. ضمن اینکه ما گفتیم هنوز در روایات به موردی نرسیده ایم که آن را حمل بر تقیه کنیم لذا کلام امام ع را نیز کم مورد میدانیم، در نتیجه نباید سریعاً بگوییم تراث تخریب میشود. همچنین صاحب حدائق تقیه برای حفظ جان را نیز رد نکرد و ما در سائر روایات هم اصل جد و اصل عدم قرینه را جاری میکنیم (طبق مبنای ما اگر به مرز اطمینان برسد و طبق مبنای مشهور اگر به مرز گمان برسد) بنابراین میبایست این مطالب را مدیریت کرد تا نسبت به تراث عقیده مان سست نگردد.
یک اصل قرآنی وجود دارد ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[1] یعنی خداوند متکفل حفظ قرآن شده است و همان گونه، اهل بیت ع نیز متکفل حفظ تراث شده اند البته نه مانند قرآن که «لا یأتیه الباطل...» اما تا حد زیادی تراث را پاکیزه نموده اند. حتی ممکن است احتمال بدهیم واژه «الذکر» در آیه مذکور، شامل تراث هم میگردد و این درست نیست که گفته شود وقتی آن شخص از نشر سنت نبوی جلوگیری کرد مقدار زیادی از تراث از دست رفت؛ مگر اهل بیت ع میگذاشتند چنین اتفاقی رخ دهد؟ پس این همه قال رسول الله ص در روایات ایشان برای چیست؟ بله آن ها جرم خود را مرتکب شده اند و معاقبه خواهند شد اما اینگونه نیست که تراث لطمه ی بزرگی دیده باشند. اشکال بزرگ ما بر برخی از آقایان بیرون و درون حوزه امثال آقای سروش و حیدری این است که یک مطلب را از روایات و علما میگیرند و بعد میخواهند آن را روی تمام روایات ببرند.
پرسش دوم: شما گفتید حمل بر بیان واقع یا خلاف آن، متأثر از اقتضائات است و اصلی نداریم؛ خب اقتضائات خود قرینه هستند آیا نمیتوان لولا القرینه اصلی را تأسیس کرد؟
پاسخ: از این جهت که امام ع در مقام بیان شریعت یا خلاف آن هستند نمیتوان اصلی را تأسیس کرد زیرا ائمه ع شئون مختلفی دارند اما اصل این که در صدد بیان واقع باشند چه شریعت و چه غیر آن اگر به مرز اطمینان برسد درست است یا مانند مشهور اگر به گمان برسد و در خیلی از موارد هم به اطمینان میرسیم اما خیلی موارد هم اقتضائات وجود دارند. پس اصل اینکه امام ع برای بیان واقع سخن میگویند صحیح است اما اصل اینکه برای بیان شریعت باشند تابع قرائن است و در بیشتر موارد نیز قرینه ها در مقام بیان شریعت بودن را تأیید میکنند البته ممکن است مراد از اصل، همین غالب حاکم باشد لکن اگر مراد از اصل، فارغ از قرائن باشد باید این چنین گفت.
در بحث احتمال تقیه یا بیان واقع حکم شرعی نیز معیار اطمینان است و به زعم ما در خیلی از موارد، اطمینان حاصل میشود مانند جایی که معارضی نیست یا حکم خلاف اصل و غیر عقلائی نیست و...
پرسش سوم: علل پیدایش اصل چیست؟
پاسخ: اصل را گاهی اوقات تأسیسات عقلا درست میکند مانند اصل ظهور و عدم قرینه گاهی نیز با دستور از بالا و حکم شارع بدست میآید اما مرز آن این است که به حد اطمینان برسد.
پرسش چهارم: شما گفتید آقای خوئی در اواخر عمر خود به جریان حدیث گرایی نزدیک شدند خب ایشان در بعضی از ادله ارتکازات عرفی را مقیِّد دانسته اند مانند روایاتی که میگوید اگر چیزی با شیء نجس ملاقات کرد متنجس میشود که مرطوب بودن در آن روایات نیامده است ولی چون عرف این را میفهمد، روایت را تقیید میزنیم.
پاسخ: این ربطی به جریان عقل گرایی یا اخباری گری ندارد. شما فکر میکنید اخباری ها این مطالب را نداشتند؟ البته شاید برخی از تند ها خیلی بر روی الفاظ جمود کنند ولی همه آن ها این گونه نبودند ضمن اینکه این بحث مربوط به استفاده از عرف در تفسیر نصوص است و نشانه هیچ جریانی نمیباشد.
پرسش پنجم: اگر سلیقه ائمه ع متفاوت بود مثلاً امام صادق ع و امام هادی ع آیا حمل بر تقیه در کلمات ایشان فرق میکرد؟ پاسخ: جواب این سوال داده شده است مراجعه کنید.
بحث در اسباب تقیه و شبه آن بود. برخی در کلمات خود تقیه به قصد مدارا را مطرح کرده اند یعنی تقیه برای همراهی و مدارات با جامعه اهل تسنن در مقابل تقیه برای حفظ جان و استتار و ممکن است روایاتی در همین فضا صادر شده باشد که ما این را جزو شبه تقیه میشماریم یا اینکه در واژه تقیه توسعه میدهیم و آن را شامل هرگونه بیان برای خلاف واقع میدانیم.
فارغ از اینکه این بحث را بپذیریم یا نه، شکی نیست روایات بی شماری در ابواب احکام مسجد، جماعت، العشرۀ در این زمینه آمده اند گرچه اگر روایت هم نبود، عقل حسابگر این را درک میکرد که ائمه ع دستور عامی بدهند تا حتی الامکان مدارات شود البته با مدیریت درست و بدون تحریف تاریخ و انکار ستم به اهل بیت ع و به انگیزه همگرایی و همزیستی مسالمت آمیز با عامه.
باید دانست مدیریت این امور واقعاً سخت است و اگر قرار بود فقط به یک طرف عمل شود کار آسانی بود مثلاً این کار آسانی است که یک حکومت بگوید ما ارتباط خود را با تمام دنیا قطع میکنیم یا اینکه برای مصالح اقتصادی از همه چیز میگذریم اما اینکه بتوانند کار را مدیریت کنند که به آن مدیریت متضاد نما ها گفته میشود کار سختی است. اهل بیت ع میتوانستند به راحتی جریان سب و لعن را نهادینه کنند یا به عکس عمل نمایند و دعوت به تغافل کنند لکن مدیریتی که ایشان انجام دادند کار سختی بود وبدون انکار جریان ستم ها بر ایشان با توده مردم نیز همزیستی مسالمت آمیز داشتند.
به هر حال اگر روایتی باشد که در آن احتمال همراهی با عامه برود مانند روایتی که میگفت در صف اول با آن ها بایستید و دیگری احتمال مدارات نداشته باشد مثلاً بگوید در جماعت با آن ها شرکت نکنید؛ در اینجا احتمال مدارات از اسباب مرجوحیت است (فراموش نشود که بحث ما فارغ از احتمال دسّ و تحریف در روایات است زیرا فرض این است که از سند و دلالت روایت گذشته ایم و فقط احتمال تقیه مطرح است) ادامه بحث در جلسه آینده. ضمناً نباید به این بحث ها فقط از جهت فقه و اصول نگاه کرد زیرا این بحث ها جنبه های سیاسی اجتماعی نیز دارند.