99/08/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسئله تخییر در تعارض/ تقیه/
یک اشکال و یک سوال شده است، ابتدا پاسخ میدهیم و بعد به ادامه بحث میپردازیم.
اشکال: شما زمانی که محقق رشتی عامه را به بعض العامه تفسیر کرد به ایشان اشکال کردید که این خلاف ظاهر است اما خودتان نهایتاً نظر ایشان را پذیرفتید یعنی اگر بعض العامه یا حتی یک نفر از آن ها هم باشد کفایت میکند. پس خود شما نیز در همان اشکال واقع شدید.
پاسخ: اولاً ما در مورد کلام محقق رشتی گفتیم اگر ناچار باشیم باید اینگونه معنا کنیم و قرار شد ببینیم آیا ناچار میشویم یا خیر؟
ثانیاً آیا کلام ما با کلام محقق رشتی یکی بود؟ درست است در برآیند به یک نتیجه رسیدیم اما زمینه سازی هایی که ما انجام دادیم در کلام ایشان نبود. به عبارت دیگر اینکه صرفاً ادعا کنیم مراد از عامه، بعض العامه است دلیلی ندارد اما وقتی فضا را در نظر گرفتیم متوجه میشویم گاهی اوقات یک نفر از عامه هم حکم کل عامه را میگیرد مانند یک فقیه درباری یا حاکم هرچند اکثریت هم موافق نظر او نباشند.
ثالثاً الزامی ندارد که گفته شود مراد از عامه در کلام امام ع بعض العامه است بلکه میتوان گفت عامه در کلام امام ع در همان معنای خود یعنی اکثریت و عموم آن ها استعمال شده است و بقیه موارد با شواهد و دلایل بیرونی اضافه شود زیرا در برخی موارد زمینه تقیه وجود دارد هرچند تنها یک قائل از عامه وجود داشته باشد مثلاً یک فقیه نافذ الکلمه حکومتی مطلبی را بگوید و امام ع مصلحت را در تقیه کردن ببینند. پس کلام امام ع را حمل بر مجاز نمیکنیم و بقیه موارد را به خاطر مسلمات تاریخی اضافه میکنیم. (در کتاب فقه و حقوق قراردادها راه های توسعه مفاد نص را بررسی کرده ایم و تنها یکی از آن ها چاق کردن معنای لفظ است؛ توصیه میکنم مراجعه کنید)
سوال: اگر اشکالی ندارد کمی راجع به ضرورت و اضطرار توضیح دهید.
پاسخ: به کتاب فقه و مصلحت از صفحات 105 الی 128 مراجعه کنید.
از صاحب حدائق نقل شد که ایشان به یک سیاست و مدیریتی از ائمه ع اشاره نمود که ائمه ع گاهی تعمداً بین شیعیان اختلاف میانداختند تا شیعه با شعار خاصی شناخته نشود. اکنون باید دید اولاً آیا میتوان این راهکار را پذیرفت؟ ثانیاً به درد کار ما میخورد یا خیر؟
به نظر میآید این روش، راهکار خوب و معقولی است و اگر روایت داشته باشیم چه دلیل دارد آن را قبول نکنیم مگر اینکه کسی روایات را توجیه کند اما صاحب حدائق نتوانسته مطلب را به خوبی پرورش بدهد و یک عبارتی آورده که زمینه اشکال برخی به ایشان را به وجود آورده است.
صاحب حدائق میفرماید: علت این کار امام ع این بوده که وقتی شیعیان مختلف شدند و هرکدام خلاف دیگری از امام خود نقل کرد در این صورت مذهب آن ها نزد عامه سخیف جلوه میکند و عامه آن ها را به جهل و عدم دین نسبت میدهند و در نظر آن ها سست میشوند.
(این مطلب درست است مثلاً امروزه کتاب ها و مقالات بسیار زیادی علیه شیعیان نوشته میشود به گونه ای که اصلاً قابل مقایسه با 1300 سال قبل نیست و این مطلب دو علت دارد یکی اینکه ارتباطات گسترده شده است و دوم اینکه شیعه مطرح شده است.)
برخی گفته اند اگر لازمه ایجاد اختلاف توسط ائمه ع این مطالبی باشد که صاحب حدائق فرمود، ائمه ع هیچ گاه چنین کاری نمیکردند تا شیعه سخیف شده و به جهل و عدم دین منسوب شود این با روح تقیه و سیره ائمه ع ناسازگار است و کلامی غیر عقلائی میباشد؛ چه معنا دارد برای حفظ جان، عزیزترین چیز یعنی مذهب سخیف نشان داده شود.
به نظر ما صاحب حدائق میتوانست این مطالب را نگوید تا اصل مطلب ایشان زیر سوال نرود. ایشان میتوانست بگوید وقتی بین شیعیان اختلاف افتاد دیر تر شناخته میشوند و تا مقطعی به ایشان آسب نمیرسد. بنابراین نباید به اصل این راهکار اشکال کرد چون خود ائمه ع آن را فرموده اند.
اما نکته ی دوم در رابطه با این راهکار این است که به درد کار ما و بحث مرجحات نمیخورد زیرا لازمه این راه این است که حتی اگر هیچ کدام از سنی ها قائل نباشند باز امام ع مخالف واقع سخن بگویند مثلاً به یکی حرمت و به دیگری وجوب را بیان کنند در حالی که اهل تسنن قائل به کراهت هستند و این به درد مرجحات نمیخورد چون ما میخواستیم مخالف با عامه را ترجیح داده و موافق با آن ها مرجوح بشماریم یا اگر موافقت قطعی باشد آن را از حجیت بیندازیم و این میطلبد که یک قائلی از عامه وجود داشته باشد و وقتی از اقوال عامه فارغ شدیم دیگر نشانی بر حمل بر تقیه یا احتمال تقیه نداریم.
بحث بعدی مربوط به قسم دیگری از تقیه است یا به تعبیر بهتر «شبه تقیه» یا «چیزی که کار تقیه را میکند» و آن عبارت است از بیان مسأله بر اساس معتقد سائل به عنوان سنجه قرار گرفتن مخالفت با عامه برای ترجیح.
مقصود ما این است: گاهی ائمه ع برای حفظ جان شیعیان مخالف واقع سخن میگفتند و گاهی برای ایجاد اختلاف میان شیعیان تا شناخته نشوند اما در بعضی مواقع این اهداف مطرح نبود و تنها چون سائل، سنی مذهب بود ائمه ع مطابق مکتب و مذهب او(فقه مالک برای اهل مدینه یا مکتب قیاس برای عراقی ها و...) پاسخ میدادند حتی گاهی اصحاب ائمه ع نیز اینچنین عمل میکردند بنابراین اگر دو روایت متعارض داشتیم و یکی موافق نظر عامه بود و سائل نیز از اهل تسنن بود، آن روایت را حمل بر شبه تقیه میکنیم.
عرض شد این راهکار وقتی در صفا ومروه بودم به ذهن بنده رسید و بعد از برگشتن دیدم در این زمینه روایاتی وجود دارد که ما دو مورد از آن ها را عرض میکنیم تا روی آن ها فکر شود. یک روایت با سند معتبر از حمدویه از یعقوب بن یزید از ابن ابی عمیر از اسماعیل بن عمار از ابن مسکان از ابان بن تغلب قال قلت لابی عبدالله ع انی اقعد فی المسجد فیجیء الناس فیسألونی فان لم أجبهم لم یقبلوا منی و اکره ان اجیبهم بقولکم و ما جاء منکم.
ابان میگوید دوست ندارم جواب شما را به مردم بگویم(اینجا خیلی حرف وجود دارد آیا چون مردم دشمن میشوند دوست ندارد یا اینکه چون اگر بفهمند حرف امام خود آن ها نیست قبول نمیکنند؟ اینجا امام ع نفرمودند چرا و به اصطلاح ترک استفصال کردند) در جواب فرمودند ببین هرچه فقهای آن ها میگویند آن را بگو.
دقیقاً مانند جایی که بنده مجتهد هستم و برای هدیه قائل به خمس میباشم ولی کسی که میدانم مقلد مجتهدی است که خمس در هدیه را نمیپذیرد از من سوال میکند و من مطابق نظر مجتهد او پاسخ میگویم.
روایت دیگر از معاذ بن مسلم میگوید: امام صادق ع به من فرمودند شنیده ام در مسجد مینشینی و فتوا میدهی؛ گفتم بله اما یک سوالی دارم؛ وقتی در مسجد مینشینم اگر بدانم کسی که سوال میکند از مخالفین شماست همان نظر آن ها را میگویم و اگر بدانم به شما مودت دارد مذهب شما را میگویم و اگر مذهب او را نشناسم میگویم از فلانی این طور آمده است و از فلانی این گونه آمده است و قول شما را داخل نظرات مطرح میکنم؛ امام ع فرمودند: همین کار را انجام بده من نیز اینچنین عمل میکنم.
این مطلب یعنی جواب بر اساس مذهب سائل دیگر تقیه نیست و اگر کسی ذهن اجتماعی داشته باشد طبیعی بودن آن را میفهمد. این راه حل برخی نکاتی دارد انشالله در جلسه آینده مطرح میکنیم. ضمن اینکه این راهکار بسیاری از مشکلات تقیه را حل میکند زیرا در بسیاری از مواقع مخالفین جایگاهی نداشتند تا ائمه ع از آن ها تقیه کنند.