99/08/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسئله تخییر در تعارض/ تقیه/
تحقیق در پرسش های اطراف تقیه و مخالفت با عامه
«و لا تجعل الدنیا اکبر همّنا و لا مبلغ علمنا»[1] به مناسبت بحث های روز شنبه و در ارتباط با برخی حوادث در اخیر، متعرض این کلام میگردیم. این دعا در بحار ج2 ص3 آمده است و از هر شخصیت بزرگواری که باشد کلامی بسیار پر معناست و شاید از وجود مقدس رسول اکرم ص باشد. میفرماید: خدایا دنیا را بزرگترین همت ما و نهایت آشنایی ما قرار نده.
هویت انسان و آنچه انسان بدان تعریف میگردد بستگی به همت او دارد که آن را در کجا خرج میکند و آگاهی های او حول چه چیزی میچرخد و برای چه هدفی زندگی، کوشش و صحبت میکند. هر چه باشد شخصیت او بدان تعریف میشود اگر الله باشد، شخصی الهی و عالم دین میشود و اگر دنیا باشد شخصیتی دنیوی پیدا کرده و حیات او «الحیاۀ الدنیا» (به نحو صفت و موصوف» به شمار میرود یعنی حیات نزدیک یا پست.) برخی انسان ها حیاۀ الدنیا به نحو اضافی دارند اما الحیاۀ الدنیا ندارند.
تصور کنید یک نوزاد یک ماهه را که نه شعوری دارد و نه همتی و نه مبلغ علمی اما وقتی بزرگ تر میشود همت او در یک سری موارد به وجود میآید و با اقران خود بر سر برخی چیز ها دعوا میکند اما در دوران نوجوانی به کار های کودکی خود میخندد که سر چه چیز هایی دعوا میکرد. در این دوران همت او این میشود که مثلاً نماینده کلاس در مدرسه بشود؛ باز وقتی بزرگ تر میشود تمام همت او گرفتن نمره 20 میگردد و تمام مبلغ علم او همین نمره میشود؛ هنگامی که به 30سالگی میرسد به برخی پست ها مانند نمایندگی مجلس، رئیس یک اداره شدن و... دل میبندد و تا آخر عمر دل به این ها خوش میکند اما در این میان کسانی هستند که از این امور آزادی و رهایی کامل مییابند و رشد میکنند یا به تعبیر قرآن «فلاح» پیدا میکنند (وقتی گیاهی از درون زمین سر بیرون میآورد میگویند «فلاح» لذا آیه «قد أفلح المؤمنون» به این معناست که سر از زمین بیرون آوردند)
ما باید ببینیم در کجای این قضیه واقع شده ایم؟ اگر غفلت را از هر کسی بپذیرند از طلبه درس خارج یا استاد درس خارج نمیپذیرند. الان انتخابات آمریکا مطرح است و دو نفر برای رسیدن به یک مقام به جان یکدیگر افتاده اند و حتی اگر با عقل معاش هم به کار آن ها نظر شود این حرکات درست نیست و سوگمندانه در انتخابات کشور خود نیز شاهد چنین اوضاعی بودیم و به مدت یک هفته رسانه ملی چند نرفته آورده تا آبروی یکدیگر را بریزند. مگر ریاست جمهوری چه قدر اهمیت دارد؟ مگر پول و شهرت چه اهمیتی دارند؟ بله یکبار مصلحت مملکت در این است که من به این مقام برسم اما کسی که با این نگاه وارد میشود دیگر نباید فحاشی کند.
مردان خدا امثال فاضل اردکانی هستند که مرجعیت را به میرزای شیرازی احاله داد یا شیخ انصاری که در زمان صاحب جواهر همین کار را کرد و وقتی نیز نوبت به ایشان رسید فرمود من در زمان تحصیل یک هم مباحثه ای داشتم که از من قوی تر بود بروید او را پیدا کنید و وقتی نزد سعید العلما میروند میگوید درست است در زمان نجف من اقدم بودم اما اکنون فاصله گرفته ام و شیخ اعلم است. همین طور وقتی سید حسین ترک به طور اتفاقی با درس شیخ انصاری مواجه میشود و میبیند او با لباس مندرسی که بر تن دارد برای تنها شاگرد خود مطالب نابی را میگوید، باز هم به درس ایشان میرود و روز سوم به شاگردان خود میگوید من درس این شیخ میروم شما هم اگر خواستید بیایید. آقا حسن نجم آبادی به میرزای شیرازی احاله میدهد همین طور آقا رضا همدانی، یا هنگام فوت مرحوم حکیم وقتی عرب ها به سراغ سید یوسف حکیم میروند او به مرحوم خوئی ارجاع میدهد و برای وجوه شرعی نیز از ایشان اجازه میگیرد. به هرحال باید مواظب بود دنیا بزرگترین همت ما و بالاترین آشنایی ما نگردد.
بحث راجع به پرسش نخست در مراد از عامه بود که گفته اند مخالفت یک روایت با عامه از مرجحات است و موافقت با آن ها از اسباب مرجوحیت. تا اینجا تتبع، بررسی و نقدی مطرح شد اکنون نوبت به تحقیق میرسد و مطابق معمول بحث خود را در چند شماره سامان میدهیم.
1_ به برکت بحث های گذشته روشن شد ائمه ع از تعابیری نظیر عامه، قوم، اخبار العامه، حکامهم و قضاتهم، قول الناس، فقیه البلد استفاده نموده اند که برخی در اسناد معتبر و بعضی دیگر با سندی غیر معتبر نقل شده اند. لکن مطابق سیری که ما در این بحث خواهیم داشت، بودن یا نبودن این تعابیر اثری ندارد.
2_ اینکه امام ع فرموده اند مخالفت با عامه از اسباب ترجیح و موافقت با عامه از اسباب مرجوحیت است برای زمانی است که قطعی نباشد اما اگر موافقت با عامه قطعی بود دیگر نمیتوان اصالۀ الجد را جاری کرد و روایت از اعتبار ساقط میشود. ضمناً این مطلب را نباید تعبدی و غیر قابل فهم فرض کنیم و لباس تعبد بر آن بپوشانیم یعنی اصلاً ندانیم چرا مخالفت با عامه مرجح است؟ زیرا سنخ این مسائل، تعبدی نیست وائمه ع در دورانی زندگی میکردند که نه کاملاً دست ایشان باز بوده و نه کاملاً بسته همینطور اهل سنت نیز یکپارچه نبودند. حال باید دید در یک چنین فضایی میتوان کلام امام صادق ع را به خاطر فتوای شافعی حمل بر تقیه کرد؟ بنابراین باید کلام امام ع در فضای طبیعی خود معنا گردد و اقتضائات تارخی نیز حفظ شود.
3_ قبل از همه چیز ما باید یک مطلب را روشن کنیم و ببینیم که اهداف ائمه ع از تقیه چه بوده است؟ معمولاً میگویند ائمه ع برای حفظ جان خود و شیعیان و حفظ کیان شیعه تقیه میکردند ولی این یک دیدگاه است. برخی گفته اند گاهی هدف از تقیه، ایجاد اختلاف بین شیعیان بوده تا براحتی شناخته نشوند لذا ائمه ع عمداً یک جا جهر به بسم الله و جای دیگر اخفات را میفرمودند تا شیعیان شناخته نشوند و در نهایت کیان شیعه حفظ شود. این نظر را صاحب حدائق مطرح نموده و شاید ما نیز اهداف بالاتری را برای تقیه بشماریم. حال اگر دیدگاه مشهور مورد نظر قرار بگیرد اینجاست که مراد از «عامه» عموم آن ها میشود. انشالله ادامه بحث در جلسه آینده.
یکی از اعزّه نیز زحمت کشیده و موارد تقیه در کلمات شیخ طوسی را نگاه کردند و به این نتیجه رسیدند که در اکثر موارد شیخ طوسی از تعبیر موافقت با بعض عامه استفاده نموده است.