99/08/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مسئله تخییر در تعارض/ تقیه/
گفته شد گاه در رفتار فقها، حمل بر تقیه به گونه ای صورت گرفته که کاملاً ناموجه مینماید یعنی حکایت از عدم توجه به واضحات تاریخ دارد مثلاً حدیثی از امیرالمومنین ع یا امام صادق ع حمل بر تقیه شده به خاطر فتوایی که از سوی شافعی یا ابن حنبل مطرح شده است در حالی که آنان بعد از به شهادت رسیدن آن امامان متولد شده اند.
آیا میتوان کار این بزرگان را توجیه کرد؟ چون این رفتار اختصاص به یک یا دو مورد و یک یا دو فقیه ندارد حتی اگر یک مورد هم بود از نظر اخلاقی اگر توجیهی منطقی برای آن وجود داشت باید بیان میشد.
به هر حال دو توجیه به ذهن ما میرسد که اولی را فکر میکنم در جایی هم دیده باشم.
توجیه اول: وقتی شافعی یا ابن حنبل در مسأله ای فتوا میدهند مبانی آن ها از قبل موجود بوده مثلاً حدیثی نبوی یا تراثی ازخلیفه دوم یا قیاس و... مخصوصاً اینکه میگویند ابن حنبل فقیه نبوده بلکه راوی بوده است پس اگر صاحب ریاض حدیث امام صادق ع را به خاطر مذهب شافعی حمل بر تقیه میکند به جهت مبانی فتوای اوست که شاید سرزبان ها بوده و در ارتکاز سنی ها قرار داشته است.
این توجیه به نظر ما ضعیف است چون خیلی پدیده مفهومی نیست که امام صادق ع به خاطر مبنای مذهب شافعی تقیه کنند اگر اینطور است چرا صاحب ریاض پای شافعی را وسط میکشد خب همان مبنا را بیان کند و بگوید قیاس یا روایتی بوده است. در هر صورت ما شک نداریم نظر فقها به مبنای آن ها نبوده است.
توجیه دوم: ممکن است کسی بگوید ائمه ع از باب پیش بینی تقیه میکردند و چون میدانستند شخصی با نام شافعی میآید و قائل به دیه کامل در فلج کردن اعضا میشود لذا چنین کلامی را فرمودند.
این توجیه هم مقبول نیست و قطعاً نظر صاحب ریاض و امثال ایشان نبوده است. ظاهراً باید گفت هرچند گفتن آن تلخ است، این گونه حمل ها بر تقیه از باب بی حساب و کتاب بودن حمل بر تقیه در رفتار ایشان است و از همه بدبینانه تر مطلبی است که از کلام صاحب جواهر برمیآید که میفرماید: فقها در مسأله ای به نتیجه ی جزمی رسیده بودند و برای اینکه روایت مخالف نظر خود را کنار بگذارند، آن را حمل بر تقیه مینمودند.
از این مطالب که بگذریم یک نکته کلیدی به دست میآید و آن عبارت است از لزوم احتیاط کردن در حمل دلیل بر تقیه البته لزوم احتیاط غیر از انکار اصل تقیه است چنانکه برخی از معاصرین مانند مرحوم شعرانی و رفیعی قزوینی اصل تقیه را زیر سوال برده و گفته اند: ائمه ع خود تقیه نمیکردند اما اصحاب خود را دستور به تقیه میدادند.
اگر چنین مطلبی گفته شود به طور کلی تأثیر تقیه در فقه از بین میرود و نمیتوان به خاطر تقیهای بودن روایتی را کنار گذاشت یا در باب ترجیح از آن استفاده کرد.
دلیل این آقایان این است که ائمه ع به عمر خود و کیفیت آن آگاه و مطلع بودند و کسی که میداند در فلان زمان به شهادت خواهد رسید چه حاجتی دارد تا برای حفظ جان خود تقیه کند چون میداند در فلان ساعت شهید خواهد شد.
این مطلب در کتاب نقش تقیه در استنباط از مجله نورعلم شماره 50 و 51 ص 24و25 نقل شده است و بعید میدانم دروغی بسته شده باشد زیرا داعی بر آن نیست. به هرحال این قول هم بسیار ضعیف است زیرا ائمه تنها برای حفظ جان خود تقیه نمیکردند و این مطلب یک توجیه بسیط از تقیه است ضمناً در افراد عادی هم بالاخره این آگاهی هست که روزی اجل آن ها خواهد رسید و وفات میکنند چه در زندگی خود تقیه بکنند و چه نکنند. حتی ممکن است کسی علم ائمه ع به زمان وفات خود یا تعلیقی نبودن اجل ایشان را نیز زیر سوال ببرد.
به نظر ما حرف قوی در این مسأله، سخنی است که صاحب جواهر میفرماید و توصیه به احتیاط در حمل بر تقیه میکند. ایشان در یک عبارت و پس از درگیری با صاحب مدارک میفرماید: اصحاب ما روایات تقیه ای را میشناختند (لذا در برخی موارد روات بالاتر به دیگر روات میگفتند امام ع تو را به جراب نوره پاسخ داده اند) کما اینکه ما عصر پالایش اخبار را داریم و در این عصر احادیث تقیه ای و اسرائیلیات از اصول و کتب شیعه حذف شدند.
از زمان امام کاظم ع به بعد این کار شروع شد مثلاً کتاب حلبی عرضه شد مخصوصاً در دوره امام هادی ع و امام عسکری ع روایات کنترل میشد و به اصحاب هم توصیه میکردند تا کنترل کنند. صاحب جواهر میفرماید: البته در بعضی موارد هم روایت تقیه ای وارد کتب شیعه شده اما اثر تقیه ای بودن در آن هست.
مثل روایاتی که از شأن حکومتی ائمه ع صادر شده است مانند مالیات بر اسب که در روایت آمده «وضع امیر المومنین ع...» و از کلمه وَضَعَ، حکومتی بودن روشن میشود.
اما آقای صفری در کتاب نقش تقیه در استنباط نکته ای را بیان میکند که صاحب جواهر با اینکه چنین سخنی فرموده اما در فقه ایشان حدود هزار بار سخن از تقیه به میان آمده و خود ایشان آن را پذیرفته اند. این مطلب درست است و ماهم ان را درر جواهر دیده ایم. پس جواهر هم تسلیم شده است اما ما تسلیم نمیشویم و این کار را نخواهیم کرد البته حرف مرحوم شعرانی را هم قبول نداریم زیرا در خود مقبوله عمر بن حنظله بحث موافقت با عامه آمده است لکن ما حد وسط را میگیریم.
در هر صورت، پیام علمی درس ما عبارت است از «احتیاط در حمل بر تقیه در کشاکش کثرت و عدم» و چون اهداف تقیه را توسعه میدهیم خیلی موارد حمل بر تقیه نیز کم نمیشود.