99/06/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: لزوم یا عدم لزوم فحص از مرجح/ ادامه بررسی کلام شیخ انصاری ره/
بحثی که مطرح شد از این قرار بود : آیا بر فرض قول به لزوم ترجیح در باب تعارض، فحص از مرجح لازم است یا اگر مرجح معلوم بود ترجیح میدهیم؟ به عبارت دیگر گفته شود : آن چه که مرجح است، مزیت معلوم میباشد نه مزیتی که بخواهیم آن را معلوم کنیم مانند واجب مشروط که میگویند واجبی است که در صورت حصول شرط، وجوب آن میآید و لازم نیست مکلف شرط را ایجاد کند.
شیخ انصاری قائل به لزوم فحص شد و فرمود اگر از عقل سراغ گرفته شود، عقل میگوید دنبال مرجح بگرد یعنی عقل به انسان دو دستور میدهد یکی اینکه اگر ذوالمزیۀ وجود دارد، آن را اخذ کن و دیگری اینکه دنبال مرجح برو تا زمانی که قطع یا حجت معتبره بر عدم مرجح پیدا کنی. اما اگر به اخبار نگاه شود، طبق فرض، روایات مقید شده اند به نبود مرجحات؛ همچنین ایشان بیان نمود : درست است که تعداد مرجحات در روایات، محدود است اما با عدم قول به فصل میتوان سائر مرجحات را نیز به آن ها اضافه کرد. در نهایت برآیند کلام شیخ، لزوم فحص از مرجح میباشد.
در ارتباط با این بحث سه کار را میخواهیم انجام دهیم؛ ابتدا به برخی از پرسش های دوستان پاسخ دهیم، بعد کلام شیخ را نقد نموده و در آخر نظر مختار را در این مسأله بیان نماییم.
سوال اول : شیخ فرمود اگر از عقل سراغ گرفته شود، عقل به ما اجازه تخییر نمیدهد مگر بعد از فحص از مرجح، خب مگر بنا نشد که حکم عقل در تعارض، تساقط باشد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت : درست است اگر ما باشیم و عقل، حکم به تساقط میشود مانند زمینی که دو سند برای آن پیدا شده، در اینجا هر دو سند از اعتبار ساقط میشوند اما در اینجا به خاطر روایات از این حکم عقلی دست برداشته شده است((البته به نظر ما عقل به طور مطلق حکم به تساقط نمیکند بلکه اگر مرجحی نبود باید قائل به تساقط شد اما مشهور قریب به اتفاق حکم عقل را تساقط میدانند)) بنابراین مراد از عقل در اینجا، عقل بعد از تنزل است یعنی عقل میگوید تساقط اما حالا که شما قائل به ترجیح شُدید، باید فحص از مرجح کرد و بدون فحص حکم به تخییر صحیح نیست. پس عقل در اینجا، عقل مفسر روایات است یعنی روایات ترجیح را تفسیر کرده و فحص از مرجح را لازم میشمارد.
سوال دوم : شیخ فرمود باید فحص کرد تا یقین یا ظن معتبر (به نظر ما اطمینان باید جایگزین ظن شود) بر عدم مرجح پیدا گردد و نمیتوان در این باره اصل عدم را جاری کرد. آیا این اصل عدم(استصحاب) نمیتواند برای عقل موضوع درست کند یعنی بین روایت الف با ب تعارض است و اصل، عدم ترجیح الف بر ب و بر عکس است و نتیجه آن برابری و تعادل آن ها است و این مطلب موضوع برای درک عقل میشود که میگوید تخییر.
پاسخ اینکه اولاً این اصل از مصادیق اصل مثبت است زیرا با اصل عدم باید تعادل را اثبات کرد.
ثانیاً این استصحاب به درد عقل نمیخورد زیرا ما نمیتوانیم برای عقل موضوع درست کنیم بلکه هم موضوع و هم حکم در اختیار خود عقل است. در اینجا موضوع تعادل و حکم تخییر است حال بعضی وقت ها به تعادل یقین یا ظن معتبر داریم در اینجا عقل حکم میکند اما گاهی اصل عدم جاری میشود که در اینجا عقل حکم نمیکند زیرا با وجود اصل باز هم شک و تردید باقی است بنابراین هم موضوع و هم حکم در اختیار عقل است. مثال دیگر قاعده لزوم دفع ضرر است؛ اگر ضرر قطعی یا حجت معتبر بر آن باشد، عقل میگوید پرهیز کن مثلاً میدانیم ماده ای مسموم هست یا قبلاً مسموم بوده و الان اهل خبره(آزمایشگاه) میگوید هنوز مسموم است در این دو صورت باید از آن دوری کرد اما اگر نه یقین باشد و نه حجت معتبر بلکه استصحاب جاری گردد در این صورت عقل حکم نمیکند و احتمال ضرر موضوع برای حکم آن نمیشود.(مگر ضرر های قوی که احتمال هم در آن ها کافی است) بنابرین تعیین موضوع در دست عقل است و ما تنها میتوانیم مصداق شناسی کنیم یعنی ظرف با درب باز را به آن دهیم تا حکم کند و اگر ظرف درب بسته باشد، عقل حکم نمیکند.
ثالثاً اگر این اصل عدم، استصحاب باشد این اشکال به آن متوجه میشود که در اینجا حالت سابقه ای وجود ندارد یعنی وقتی دو روایت از شارع صادر شدند یا یکی بر دیگری ترجیح داشت یا نه.
(( شیخ در عبارت خود از ظن معتبر استفاده میکند که به نظر ما کافی نیست و باید به حد اطمینان برسد و این توسعه ی آقایان برای بیّنه که از آن در هر جایی استفاده میکنند به نظر صحیح نمیآید))
خب کلام شیخ از نظر برآیند خوب بود اما به نظر ما مسیر درستی را طی نکرد.
اولاً ایشان فرمود : برخی از ادله مطلق و برخی مقیدند و دلیل مطلق حمل بر مقید میگردد اما ما گفتیم روایات علاجیه در فضای عقلی عقلائی صادر شده اند و هیچ تعبدی در آن ها اعمال نشده است و روایاتی که مثلاً تخییر را میگویند ترجیح را نفی نمیکنند و... بنابراین روایات تخییر از همان ابتدا مقید به نبود ترجیح هستند نه این که مطلق باشند و بعداً تقیید بخورند. تمام عقلا میگویند اگر یک دلیل بر دیگری مزیت داشت به دلیلی که مزیت دارد اخذ کن.
ثانیاً ایشان از نهاد عدم قول به فصل بهره برد یعنی علمائی که قائل به ترجیح شده اند، فحص را لازم شمرده اند و در مقابل عده ای نیز تخییر را اختیار نموده اند درحالی که آن چه که به درد میخورد، قول به عدم فصل است نه عدم قول به فصل مثلاً عده ای از فقها میگویند فلان کار واجب است و مستحب نیست و عده ی دیگری میگویند حرام است و مستحب نیست حال اگر کسی به استحباب قائل شد، اجماع مرکب را برهم زده است اما در مسأله ای که علما نسبت به قول سوم ساکت هستند این مطلب نمیآید. حتی باید گفت مگر نه اینکه هر مسأله ای که سه قول دارد در ابتدا دو قول در آن بوده است یا حتی برخی مسائل حدود 20 قول در آن ها هست خب آیا کسی که قول بیستم را احداث میکرد به خرق اجماع مرکب متهم میشد؟ضمن اینکه مگر چه قدر این مسائل میان علما مطرح بوده تا در آن نظر دهند یا چه قدر از آن ها کتاب داشته اند یا کتاب هایشان به ما رسیده است تا در مسأله اجماع مرکب باشد.(( توجه شود که مبنای شیخ در اجماع، اتفاق کل در جمیع اعصار است))
البته چون شیخ یک طلبه معمولی نبوده باید کلام ایشان را توجیه کرد و گفت مراد ایشان قول به عدم فصل است.
همچنین ایشان بحث هرج و مرج را مطرح کرد و گفتیم مراد هرج و مرج فقهی و تأسیس فقه جدید است نه هرج و مرج در جامعه اما این مطلب یک توپ خالی است مگر آخوند یا صاحب حدائق که قائل به تخییر شده اند دچار هرج و مرج فقهی شده اند؟
بحث بعدی ما راجع به تخییر و برخی سوالات پیرامون آن است مثلاً تخییر اصولی است یا فقهی؟ اگر اصولی باشد فقط در اختیار مجتهد است نه مقلد یا بحث تخییر قاضی یا بحث استمراری یا دفعی بودن تخییر که انشالله به آن ها خواهیم پرداخت.