1400/03/08
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحثی از اجتهاد و تقلید؛ تجزی در اجتهاد مرحله تحقیق
پرسش: شما قبلاً تجزی در اجتهاد را نمیپذیرفتید مگر اینکه معجزه ای رخ بدهد و شخص از عدم اجتهاد به اجتهاد برسد.چطور شده که در بحث حاضر امکان آن بلکه ضرورت آن را میپذیرید؟
پاسخ: به نظر ما تجزی در اجتهاد جای چانهزنی ندارد و اگر ما به عدم امکان معتقد بودیم نظراتی داشتیم، یک دفعه ما برای اجتهاد یک سطح قابل قبولی فرض میکنیم [مانند اینکه باید استفراغ الوسع صدق کند] تا شخص به ملکه اجتهاد برسد، حال بگوییم این ملکه قابل تجزیه است [تجزیه کل به جز] این معنا غیر ممکن است اما گاهی آن کف اجتهاد مفروض گرفته میشود و به نحو کلی و جزئی فرض میگردد مثلاً شخصی ملکه را در برخی مسائل داشته باشد و در برخی دیگر نداشته باشد یا گفته شود اصلاً یک ملکه نیست بلکه برای استنباط هر مسأله ای یک ملکه و وجدان است؛ طبق این معنا باید تجزی را پذیرفت و چون مفروض قائلان به تجزی این معنای دوم است باید حرف آن ها را قبول کرد. حتی میتوان گفت نزاع لفظی است چون اینکه مسائل از نظر صعوبت و سهولت مختلف است قابل انکار نمیباشد و خارجاً هم توان افراد متفاوت است؛ آیا منکران هم این معنا را انکار میکردند؟
بحث در مرحله تحقیق بود و در مورد معانی تجزی صحبت شد؛ سه معنا ذکر شد و یک معنای چهارم هم در برگه آورده ایم و آن را نپذیرفتیم. [ملاحظه کنید] اما مسأله جواز یا عدم جواز متابعت از نظر خودش یا حتی لزوم متابعت باقی ماند؛ تعجب میکنیم که به برخی از اعاظم نسبت داده شده که نمیتواند از خود تقلید کند [آقای بروجردی] مانند طلبه فاضلی که در یک مسأله کار کرده و آن پیچیدگی های خاص هم در آن مسأله نبوده است خب اینجا نظر او برای خودش متبع است. به گمان ما مطلب آن قدر روشن است که میگوییم نسبت این دیدگاه به آقای بروجردی مشکوک است البته جسارتی به آن انتشارات و کسانی که زحمت کشیدند نمیکنیم اما نمیتوان قسم خورد که همه مطالب آن مورد نظر آقای بروجردی بوده است خصوصاً که این کتاب مهر تأیید هم ندارد.
آقای آخوند نیز اعتبار نظر متجزی را اقتضای ادله مدارک دانست و آقای خوئی آن را از واضحات شمرد ما نیز بر این مطلب تأکید داریم لکن حرف جدید ما این است که هر گاه شخصی وقت میگذارد و تمرکز میکند و در آن مسأله جای اعلم مینشیند و به خروجی استنباط خود اطمینان دارد و در مدارک مستنبَط مجتهد علی الاطلاق گاهی مناقشه دارد خب اینجا چه توجیه شرعی، عقلی و عقلائی داریم که باید از مجتهد مطلق تقلید کند؟! مجتهدی که چه بسا یک دهم متجزی در آن مسأله کار نکرده است؛ به عبارت دیگر متجزی چون در آن مسأله متمرکز شده میگوید دیگران در این مسأله مجتهد نیستند مثلاً یک اشتباه تاریخی کرده اند [بله صاحب ملکه هست ولی مجتهد بالفعل نیست] یا اگر هم مجتهد هستند رفتار مجتهدانه نداشته اند. در مورد این مسأله که اگر اعلم فتوا نداشت میتوان به اعلم بعدی رجوع کرد، ما و برخی ها گفته ایم که اگر اعلم در مستندات فالاعلم مناقشه داشت چطور میتوان به فالاعلم مراجعه کرد؟! بله اگر خود اعلم بنا بر ملاحظاتی اجازه دهد یا مبنا این باشد که اگر اعلم فتوا نداشت حکم جاهل را دارد [البته این ها حرف ها قابل مناقشه هستند] میتوان به فالاعلم رجوع کرد.
بنابراین اگر متجزی در مسأله، درست کار کرده باشد و نسبت به نظر دیگران اطمینان بیشتری نداشته باشد بلکه برعکس به نظر خودش اطمینان داشته باشد باید از نظر خود پیروی کند پس وفاقاً با آقای آخوند و آقای خوئی قائل به اعتبار نظر او برای خودش میشویم.
اما اعتبار نظر او برای دیگران: آقای بروجردی فرمود نمیتوانند، آقای آخوند مبهم گذاشت، آقای خوئی فرمود ظاهراً تقلید از او جایز نیست. استدلال آقای خوئی این بود که درست است عقلا در هر زمینه ای مانند مراجعه به پزشک از متخصص متابعت میکنند و مهم نیست که در سائر ابواب متخصص باشد یا خیر؛ ولی در شریعت مطهر و تقلید در احکام نیاز به امضای شارع است و ما نمیتوانیم امضای شارع را احراز کنیم بلکه میتوان گفت که شارع ردع کرده است زیرا شارع فرموده از عارف به احکام، فقیه و اهل الذکر تقلید کنید و این عناوین بر متجزی صدق نمیکند.
اشکال ما به آقای خوئی از این قرار است: اولاً چرا این عناوین بر متجزی صادق نیست؟ مگر متجزی در آن مسأله مخصوص، عارف به حکم نیست؟ اگر بگویید باید به طور مطلق عارف به احکام باشد میگوییم کدام مجتهد مطلق به تمام احکام عارف است؟ ثانیاً امان از جمود ناموجه بر واژه ها و اطلاق گیری؛ فرض کنید در روایات عنوان عارف به احکام آمده است اما باید این ادله را در کنار عقل دید زیرا یکی از ادله تقلید، رجوع جاهل به عالم است اگر این چنین است آیا در رجوع جاهل به عالم، لازم است عالم، در همه ابواب عالم باشد؟ به عبارت دیگر مسأله ای که تعبدی نیست باید ادله آن را هم عقلی عقلائی فهمید. این اشکال روشی ما بر آقای خوئی است و یک بابی را باز میکند انشاءالله در جلد دوم کتاب روش شناسی اجتهاد به این نکته روشی خواهیم پرداخت. بنابراین تقلید از متجزی به شرطی که درست حسابی کار کرده باشد، جایز است بلکه اگر اعلم باشد در آن مسأله باید از او تقلید کرد.