1400/03/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:اجتهاد و تقلید؛ تجزی در اجتهاد
پرسش: آیا متجزی فقط در ابواب فقه مطرح است یا مثلاً در اصول هم میتوان مطرح کرد؟ مانند شخصی که در مباحث الفاظ مجتهد است ولی در مباحث جلد دوم کفایه ورود نکرده لذا اگر مسأله ای مربوط به بخش اول کفایه باشد و ربطی به قطع،ظن واصول عملیه نداشته باشد میتواند اجتهاد کند.
پاسخ: اشکالی ندارد زیرا ما با یک واقع شرعی مواجه نیستیم تا دستمان بسته باشد، اتفاقاً مباحث اصول در یک سطح نیست، برخی مباحث ساده تر است و بعضی ها پیچیده تر است؛ امکان این مطلب هست لکن طبق فرض مدرسه ای این مطالب را میتوان گفت اما خارج از مدرسه سخت است؛ فرض کنید شخصی در بخشی از اصول وارد است و میخواهد در یک مسأله فقهی به اجتهاد بپردازد چه بسا او توهم میکند که نیاز به اصول عملیه ندارد ولی واقعاً ارتباط دارد اما طبق فرض شما، پاسخ ما مثبت است جالب است برخی گفته اند حتی مجتهدان مطلق گاهی در بخش هایی مقلد هستند مثلاً از لغویون یا رجالیون مثل نجاشی و کشی یا مورخین...تقلید میکنند البته میتوان به این حرف ها جواب داد ولی به هرحال این مطالب هم گفته شده است.
از کسانی که وارد مسأله تجزی در اجتهاد شده و ناظر به کلمات آخوند سخن گفته است، مرحوم آقای خوئی میباشد. اولین مطلب از ایشان نقل شد؛ مطلب دوم از این قرار است: اعتبار نظر متجزی برای خود او غیر قابل شک است.
چقدر تفاوت است بین این دیدگاه و دیدگاه آقای بروجردی که فرمود نمیتواند و نمیتوانند! بعضی از این متجزی ها متخصص در کل فقه نیستند ولی در یک مسأله یا یک باب متمحض شده اند لذا آقای خوئی میفرماید اعتبار نظر او برای خودش غیر قابل شک است. اما نسبت به دیگران آقای آخوند فرمود محل اشکال است و بعد بحث را مبهم گذاشت اما آقای بروجردی فرمود نمیتوانند از او تقلید کنند لکن آقای خوئی میفرماید: ظاهراً نظر او برای دیگران معتبر نیست، گرچه وقتی رویه عقلا را نگاه میکنیم درمی یابیم که رویه آن ها تبعیت از متجزی هست [مانند رجوع به متخصص چشم یا قلب و... متجزی هم همان گونه است] زیرا عقلا در رجوع به اهل خبره فرق نمیگذارند بین اینکه در غیر آن مورد خبرویت داشته باشد یا خیر؛ ولی این سیره عقلا چون اطمینان به امضای شارع برای آن نداریم، مفید نخواهد بود. سپس ادامه میدهد که در ادله تقلید در لسان خدواند و ائمه ع عناوینی همچون اهل الذکر، العارف بالاحکام، فقیه و... بکار رفته است و این عناوین بر طلبه سطح چهاری که روی یک موضوع کار کرده است، تطبیق نمیکند بله اگر عالمی باشد که معتدٌ به از احکام را بداند میتوان از او تقلید کرد ولی او دیگر متجزی نیست. تا اینجا تتبع ما تمام میشود.
دیروز گذشت که یکی از اعزه در مورد حد تجزی در اجتهاد پرسیده بود، آیا حدی دارد مثلاً در یک باب اجتهاد کرده باشد؟ ما گفتیم حدی ندارد و در یک مسأله هم میتوان متجزی باشد ولی یک نکته ای هست که این حداقل و کف باید به گونه ای باشد که اجتهاد بر آن صدق بکند مثلاً کسی بگوید من در اصل مسأله وجوب حج مقلد کسی نیستم چون در قرآن آمده است «لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً» و خبر دارم که نسخ نشده است؛ بالاخره اجتهاد «استفراغ الوسع در تحصیل حجت بر احکام شرعی یا تعیین وظیفه در وقت شک» است و باید در متجزی هم این مقدار صدق کند لذا ممکن است در مسائلی که خیلی ساده است، متجزی صدق نکند. پس در گستره شناسی تجزی در اجتهاد [این بحث غیر از بحث گستره شناسی اعتبار اجتهاد متجزی است] باید یک کفی مشخص کرد تا متجزی از عامی جدا شود و این مطلب را انسان با وجدان خود حس میکند.
بحث ما در اجتهاد متجزی بود و در ارتباط با اجتهاد مطلق بحثی مطرح نکردیم در حالی که اجتهاد مطلق نیز بحث های مخصوص به خود را دارد مانند اینکه آیا اجتهاد مطلق ممکن است یا یک امر خیالی میباشد و فقط از عهده معصومین برمی آید؟ اجتهاد مطلق واجب عینی است یا کفایی؟ برخی قائل به عینی بودن شده اند که در کتاب فقه و مصلحت و بحث گستره شناسی اجتهاد به این مبحث پرداخته شده است؛ همپنین بحث تقلید از مجتهد مطلق که شبهه هایی دارد مثلاً برخی میگویند تقلید از قائلین به انسداد بنابر حکومت جایز نیست که این بحث در کتاب کفایه مطرح شده است.
اکنون وارد تحقیق در مسأله میشویم و آن را در ضمن چند امر ارائه میدهیم.
الف: مسلم و بدون شک استنباط احکام مسائل از اسناد [که معنای اجتهاد است] در یک سطح از سهولت نیست؛ همان حرفی که مرحوم آخوند زد. از طرفی مسائل در یک سطح نیست و از طرف دیگر افراد در یک سطح نیستند بدون در نظر گرفتن افرادی که توهم اجتهاد دارند. برخی قدرت بر استنباط احکام تمام موضوعات را دارند و برخی ندارند؛ اگر منظور از تجزی این است دیگر جای چانه زنی ندارد و نمیتوان صحبت از محال بودن آن نمود. پس اینکه برخی تنها قدرت بر استنباط بعضی از احکام را دارند یک امر حاصل، واقع و ضروری است. پس در ارتباط با بحث اولی که از امکام و عدم امکان شد، ما قائل به امکان هستیم و با آخوند موافقیم.
ب: گاهی اوقات افرادی پیدا میشوند که در بخش خاصی از فقه متمحض شده اند مثلاً اقتضای درس او مربوط به معاملات بوده یا به اقتضای شغل او به بحث قضا مشغول شده است. برخی از آقایان سال ها کتاب نکاح یا کتاب حج تدریس کرده اند. حال اگر کسی بگوید منظور از تجزی این است که شخصی در یک بخش از فقه متمحض شده باشد و در باقی مسائل اینگونه تسلط نداشته باشد بله اگر ورود کند میتواند استنباط کند ولی وقت نگذاشته است. اگر منظور از تجزی این است این هم حاصل، واقع و ضروری است. البته این معنا، مراد آقایان نبوده است و ما برای تکمیل شقوق بحث، آن را مطرح کردیم. از نظر ما این کار خیلی خوب است و آرام آرام باید سراغ تمحض رفت و باید جامع منقول و معقول را کنار بگذاریم، در منقول هم تاریخ، حدیث و فقه را جدا کنیم و در خود فقه هم ابواب جدا شود مثلاً مدت زیادی روی باب دیات تمرکز گردد.
ج: گاهی فردی توان استنباط و گفتمان [یعنی فرهنگ که غیر از گفتگو است] آن را در بخشی از احکام را دارد و در بخش های دیگر این گفتمان و توان را ندارد؛ مانند شخصی که ذوق، شم و سلیقه استنباط احکام عبادات را دارد ولی در سیاسات اینگونه نیست. حال اگر منظور از تجزی این معنا باشد این هم میسر است.
پس میتوان چند رقم با تجزی در اجتهاد برخورد کرد؛ تجزی به معنای اینکه مسائل مختلف است و ناتوان میباشد، تجزی به معنای تمحض و عدم تمحض و تجزی به معنای گفتمان یا عدم گفتمان [شاید بتوان این معنا را به همان معنای اول برگرداند] در هر صورت به این نتیجه رسیدیم که تجزی در اجتهاد ممکن است.